سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

سی و ششم

    نظر

روز سی و ششم.

حالا تنها این را می دانم که در این راه باید خیلی پایداری کنم. صبر داشته باشم و خدا با صابران است. اما خدای مهربان برای بنده کوچکی مثل من یک نشانه بفرست که پایداری و صبرم را تقویت کند.............

 

روزی که تصمیم گرفتم خودسازی کنم با کوهی از خصلتها و عادتها رو به رو بودم که برطرف کردن هر کدوم از اونها به صبر و حوصله فراوانی نیاز داشت. وقتی کارم سخت تر شد که فهمیدم خیلی از این خصلتهای بد بس که با اونها عجین شدم را اصلا نمیشناسم. حالا کار سختتره چون اطرافیانی دارم که اگر نتونم دستشون را بکشم و با خودم همراه کنم خودم هم پیشرفتی نخواهم داشت. خدایا ناشکریه اگر بگم که من تنها هستم این روزها آرامشم را فقط از طرف تو می دونم. قبل تر با کمتر از این هم ویران میشدم اما الان سرپا هستم و مثل یک آدم بالغ دارم جریانات را مدیریت می کنم.

خدایا خودت می دانی که من علمم، صبرم، توانم و آگاهیم محدوده خودت کمکم کن نگذار راهم را به بیراهه برم. نگذار دچار اشتباهات غیر قابل جبران بشم. خدایا کمک کن در برابر حرفهای زشت حرف زشت نزنم. در برابر رفتار بی منطق، بی منطق نباشم. کمک کن در برابر اتهامات نابجا من تهمت نزنم. کمک کن آنچه تا الان ساختم را ویران نکنم. خدایا کمکم کن. خودت کمک کن این تنشها کم بشه. این روزها جمله هایی شنیدم که دوست نداشتم. از گوینده اش به تو شکایتی ندارم واقعا از ته قلبم بخشیدمش و می دانم که این توانایی را خودت به من دادی. آنقدر از داشتن این توانایی خوشحالم که همه آن حرفهای زشت فراموشم می شه. خدایا از سر تقصیر همه ما بگذر نگذار که کارهای زشت ما روزی و سلامتی و ایمان ما را دچار نقصان کنه.

 

در ادامه راه برای دیگران هم باید برنامه داشته باشم و پیروزی و پیشرفت من بدن پیشرفت اونها امکان پذیر نیست........


روز سی و یکم

    نظر

دارم پیش می رم. اگر صادق باشم باید بگم که نمی تونم به صد در صد قول و قرارهام با خودم برسم. اما اگر بخوام همه چیز را تعریف کنم باید بگم علی رغم این، تغییرات خیلی خوبی در زندگیم در جریانه. تغییراتی که آرام آرام و یکی پس از دیگری آمدند و الان کلی باعث خوشحالی من هستند.

من این روزها فقط یاد این شعر مرحوم ملک الشعرای بهار می افتم

جدا شد  یکی  چشمه از   کوهسار                     به ره گشت ناگه به سنگی دچار

به نرمی چنین گفت با سنگ سخت                    کرم  کرده  راهی  ده  ای نیکبخت
گران  سنگ  تیره  دل  سخت    سر                    زدش سیلی و گفت  دور ای  پسر
نجنبیدم    از   سیل      زور    آزمای                    که ای تا که پیش تو جنبم ز  جای
نشد  چشمه  از  پاسخ  سنگ سرد                    به  کندن  در  استاد  و  ابرام   کرد
بسی  کند  و  کاوید و  کوشش نمود                    کزان سنگ  خاره  رهی  بر گشود
زکوشش به هرچیز  خواهی   رسید                     به هر چیز خواهی کماهی  رسید
برو      کارگر     باش    و      امیدوار                    که  از  مرگ  جز  یاس  ناید  به بار
گرت   پایداری    است    در    کارها                    شود   سهل   پیش   تو  دشوارها

واقعا برای همه کارهای سخت و در ظاهر غیر ممکن باید مثل اون چشمه باشم که نرم تر و آرام تر از اون نمیشه مثال زد. تنها راز موفقیتش پشتکار و تداوم در همان ضربه های ملایم و کوچکه اونقدر که حتی سنگ سخت را هم تغییر می ده. این را به عینه دیدم. خداوند را شکر می کنم که عادتهای خوب یکی بعد از دیگری دارن توی زندگی من ظاهر می شن و انشالله کیفیتش را به بهترین وجه که هم خداوند راضی باشه و هم ما احساس خوبی داشته باشیم تغییر می ده.

یک پیشنهاد:

اگر می خواهید یک عادت نیکو را در خودتون ایجاد کنید و به اندازه کافی پشتکار و انگیزه ندارید. سعی کنید صواب اون کار را تقدیم کنید به یک عزیزی. به پدر یا مادر یا یک شهید یا کسی که به گردن شما حق داره یا حتی کسی که حقی ازش ضایع  کردید و امکان عذر خواهی و حلالیت طلبی ندارید. خیلی انگیزه قوی میشه برای ادامه ..... واقعا برای من که عالی بوده.

 


روز بیست و دوم

    نظر

امروز، فردای دیروز است. همان فردایی که فکر می کردم روز بهتری باشد. اما تا الانش بهتر از دیروز نبوده و چه بسا پسرفت هم داشته ام.

اما تصمیم گرفتم از دل حادثه بیایم و بنویسم. سالها پیش کسی را می شناختم که حاجت بزرگی داشت و برآورده نمی شد. در روزهای سخت و دلهره آور بعضی ها بودند که می گفتند ما دعا می کنیم حتما درست می شه. اعتراف می کنم که فکر می کردم آخه چطور آرزو می کنند درست بشه و فکر می کردم امکان نداره به هر حال تنها خوبیش این بود که می شد با این جملات آدم به کسی دلداری بده. سالها بعد اون حاجت بزرگ برآورده شد. به همین سادگی به همین راحتی............ اگر روزی در دل حادثه از اون آدم می پرسیدند حال و روزت چیه نمی دونم چی جواب می داد اما اگه می گفت ناامیدم و می دونم که نمیشه شاید قسمت نیست اگر می خواست بشه تا الان می شد و غیره...... حتما الان خیلی شرمنده بود.شرمنده از اینکه چرا اینقدر اوقاتش را به سختی و ناراحتی و افسردگی گذرونده . ناراحت از اینکه چرا به رحمت خدا یقین نداشته...

حالا من هر وقت خودم وسط یک ماجرایی گیر می کنم با خودم می گم نوک دماغت را نبین سعی کن دورترها را ببینی خودت با دست خودت جلوی برآورده شدن آرزوهات چاله نکن، سد نشو. از همین الان از همین دل حادثه خوشحال روزی باش که میاد. با خودم می گم نکنه کاری کنی یا حرفی بزنی یا رفتاری کنی که بعد از اینکه آبها از آسیاب افتاد شرمنده باشی.

همانطور که سفارش شده در دو حالت آدم باید خیلی مواظب خودش باشه یکی در مواقعی که عمیقا ناراحت و درمانده ای و دیگری جایی که خیلی سرخوش و شادی. این دوجا جاهای حساسی هستند آدم باید حواسش باشه که کاری نکنه که بعد از خودش خجالت بکشه. مخصوصا آدمهایی که نفسشون تربیت نشده این جور جاها خیلی امکان و احتمال خطا داره. تربیت نفس هم که زمان زیادی می خواد و حوصله و صبر بسیار مثل این باشه که بخوای یه بچه ناسازگار متفاوت را بزرگ کنی. باید خیلی حوصله به خرج بدی خیلی خوب نیازهاش رو بشناسی و بلد باشی رامش کنی. من این روزها دارم یکی دیگه از عادتهای بدم را درست می کنم. و آن احساس خواب آلودگی شدید بعد از نماز صبحه. یعنی دیروز ساعت نه و نیم ده که به زحمت بسیار چشمهام را باز نگه داشتم. امروز هم اصلا انگار غیر ممکن شده بود. این مدت باید تمرین کنم. اما مشکل اینجاست که نفس وسوسه گر دلیل میاره میگه یه آدم بالغ باید هفت تا نه ساعت بخوابه. با توجه به اینکه من دیگه قبل از یازده اصلا نمی شه که برم بخوابم انگار کمبود خواب دارم. یا مثلا بعضی صبح ها کمی بی حالم و همین باز دلیلی میشه برای نفسم که بگه مریض میشی نمی تونی در دراز مدت ادامه بدی و من را از کار باز می داره. خلاصه همانطور که گفتم تربیت کردن این نفس از تربیت یک بچه ناسازگار و بهانه گیر و لجباز هم سخت تره.

تمرین می کنم طبق معمول تا شاید از این روزهای عمر روزهای بهتری بسازم. مطمئنم این یک عادت را هم مثل خیلی های دیگه می تونم تغییر بدم.


روز بیست و یکم

    نظر

سعی کن همه کارها برای خدا باشد. هیچ کاری را برای غیر خدا نکن.

اگر رنجیدی به خاطر خدا ببخش. اگر عصبانی شدی به خاطر خدا آرامش پیشه کن. اگر از کاری خسته شدی بگو به خاطر خدا انجامش می دهم تا خستگی را فراموش کنی. به خاطر خدا حرف بزن، به خاطر خدا سکوت کن، به خاطر خدا برو، به خاطر خدا بمان. هیچ کاری را غیر از او برای کس دیگری انجام نده. حتی شبها که برای دخترک قصه می خوانم به خاطر خدا این را انجام می دهم. چون دوست خدا بودن یعنی سعی کنی مثل خودش باشی. از خطا بگذری خستگی ناپذیر باشی بزرگ و بزرگوار باشی. بخشنده باشی. مهربان ترین باشی بی هیچ چشمداشتی. آرام باشی صبور باشی و زود از کوره در نری......

اینها را این روزها با خودم دائم تکرار می کنم. به خاطر خدا انجام بده . تقوا داشته باش. دائم با خودم تکرار میکنم گاهی وقتها آسان به نظر می آید و گاهی وقتها بسیار سخت. اما خودم را به دریای بیکرانش می سپارم تا یاریم کند.

امروز گذشت امیدوارم فردا روز بهتری باشد.


روز بیستم

    نظر

سلام بر روز بیستم

سلام بر روزهای خداوند سلام بر آرامش، سلام بر سلامتی، سلام بر خورشید، سلام بر روز روشن، سلام بر آسمان، سلام بر زمین.......

خداوند مظهر آرامش و آسایشه درد و بلا و نا ملایمتی همه رسولان خدا هستند که آمدند پیامی را بدهند و هشیارمان کنند. کاش یادمون بمونه و قدر بدونیم که حتی در سختی ها و مشکلات هم یک حکمتی هست به جای طلبکار شدن از خدا و شک کردن به عدالت و مهربانیش به ندای درونمون گوش بدیم و رو به خودش حرکت کنیم. می دونم سخته اما تنها راه حل همینه.......

دارم فکر می کنم این مدت به راه حل های خیلی خوبی رسیدم برای داشتن یک زندگی مرتب، منظم و پر از عشق و خدایی فقط باید تمرین کنم و تمرین کنم تا اجاریی و عملیش کنم. حتی یک لحظه غفلت هم جایز نیست. تداوم باید داشته باشه کارهام.

شبها قبل خواب داشتن یه برنامه برای روز بعد.

روز بعد از بیدار شدن از خواب نماز و مراقبه.

بعد نظافت خانه.

بعد پایبند موندن به برنامه ریزی که دارم.

وقت گذروندن با دخترم.

خوندن قصه شب.

بعد اینکه شبها قبل خواب خانه کاملا مرتب باشه و ظرفها شسته شده باشن.

دارم روی همین موردها تمرین می کنم.

اونقدر تمرین می کنم که دگیه جزو شخصیتم بشه این خصوصیات.

من آدم جا زدن نیستم و ادامه می دم.