سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

سی و هفتم 13

    نظر

قرار بود بنده خدایی را مرتب دعا کنم در روزهایی که برایش به سختی میگذرند............ جسته و گریخته دعا می کنم. و خداوند هیچ وقت بندگانش را فراموش نمی کند.

 


سی و ششم 12

    نظر

روزهایی که وقت نمی شود اینجا بنویسم انگار سردرگم می شوم. دارم کاشته هایم را درو می کنم. محصولات خوبی دارم اما حیف که از کاشتن دارم غافل می شوم.


سی و چهارم 10

    نظر

وقتی به حال هم مهربان می شویم همه چیز حل می شود. دعاهای خیر ما برای هم خیلی کارساز است. باعث بزرگ شدن ما می شود و باعث می شود که حالمان خوب شود و یک خبر مهم اینکه من دیده ام که حتی اجابت می شود.

دو سال پیش بنده خدایی را بیست روز دعا کردم نمی دانم چرا بیست روز همینطوری گفتم بیست روز. حالم خیلی خوب می شد و قتی برایش دعا می کردم. فکر می کردم سبک شده ام. آرام دعا می کردم بی نگرانی و با امید فراوان به برآورده شدنش. و همه چیز را رها کردم به دستهای مهربان خداوند و امسال بعد از دو سال زندگی غیرممکنش به طرز معجزه آسایی دارد تغییر می کند. تنها من نبودم که دعا کردم بعدها فهمیدیم که خدا به دل خیلی ها انداخته و همه به نوعی برایش دعا میکردند و نذر کرده اند.

برای همین از دعا کردن دیگران سرشار از ایمان به خدا می شوم. سرشار از امید و راحت برای خواسته های خودم هم از خدا طلب می کنم.

خداوند برای بخشیدن منتظر و نیازمند دعای کسی نیست اما برای بزرگ شدن خودم خیلی مهم است که در دعاهایم آدمهای دور و برم را از یاد نبرم.

باید یک بار دیگر بلند شوم و کارهایم را با توکل بر خدا به انجام برسانم. یک بار دیگر با امید و ایمان. نباید وقتی که پیروزی را نزدیک می بینم شل شوم و در جا بزنم. خدایا کمک کن ثابت قدم بمانم و محکم ادامه دهم. خدایا کمک کن.


سی و سوم نه

    نظر

باز هم تاخیر در نوشتن

دیروز کلی کار یدی انجام دادم وقتی که ذهن زود خسته می شود دست به کار می افتد. با خودم قرار گذاشته ام تنبلی را کنار بگذارم اگر نمی توانم کاری را انجام بدهم کار دیگری را پیش بگیرم یک جا ننشینم و جلو بروم. مثل رودخانه که پیش می رود اگر سنگی سر راهش را سد کند راه دیگری پیدا می کند و اگر سنگ خیلی بزرگ باشد مرداب می شود. از مرداب شدن به تو پناه می برم پروردگارا.