عصبانیت، بی حوصلگی، پرحرفی
حالا که در مواجهه با عصبانیت فهمیدهام که هر صفتی هر چند زشت میتواند تبدیل به صفتی زیبا شود، تصمیم دارم هیچ کدام از کوچکترین جنبههای اخلاقی که در نهایت به عصبانی میرسد را فراموش نکنم و سعی در حلشان داشته باشم .
از ریشههای عصبانیت به بیحوصلگی رسیدم و از بیحوصلگی در جلو دیگران به پرحرفی. حالا نوبت برطرف کردن پرحرفی است. من دیدگاهم نسبت به خودم تغییر کرده، دیگر وقتی قرار است پرحرفی را نقد کنم خودم را خیلی سرزنش نمیکنم و منطقیتر به قضیه نگاه میکنم. اولا من همه جا پر حرف نیستم و فقط با مخاطبان خاصم یعنی دوستان نزدیک و صمیمی پرحرفی میکنم. من عادت ندارم با همسایهها و جلوی مدرسه و توی مغازه گرم بگیرم و یک ریز حرف بزنم. بنابراین این نقاط مثبت را هم دارم. اما چند وقتی است که فکر میکنم همین پرحرفی در مقابل گروه خاص را هم بهتر است کنترل کنم. چون از یک طرف حواسم از دختر و همسرم پرت میشود و نسبت به آنها بیتوجه میشوم و از طرف دیگر زیاد حرف زدن وقتی از کنترل خارج بشود به بیهوده گویی میانجامد و در برابر کوچکترین جمله هر کس هزار جمله بیخود و بیمحتوا گفتن.
به دلایل پرحرفی در اینترنت که مراجعه کردم دیدم یکی از دلایل اضطراب است که من صد در صد با آن موافقم و در مورد من صادق است. اضطراب من ناشی از سرزنش کردن خودم و غر زدن به خودم و ناراضی بودن بود یعنی شاید بهتر است بگویم پرحرفی من نشان از درون متلاطم من داشت. حالا خوبم واقعا خوبم خدا را شکر هر چند که هنوز پرحرفی هست. دلیل دوم به نظر من که تا حدی مثبت است این است که من در طول روز کتاب میخوانم، تلویزیون نگاه میکنم در اینترنت دستور آشپزی و یادگیری زبان انگلیسی و هزار چیز دیگر را جستجو میکنم . بنابراین خیلی وقتها به مطالبی بسیار جالب و تعریف کردنی میرسم چیزهایی که در ذهنم میماند تا به کسی که طالبش باشد برسم و همه را یکجا تحویلش بدهم. داشتم فکر میکردم هر چند این صفت به صورت مطلق بد نیست و نشان از این دارد که اطلاعات عمومیم بد نیست اما به هر حال برای هر چیزی باید حد و مرزی تعیین کرد. رادیو هم از صبح تاشب هزار تا برنامه جالب دارد، اما بعد از یک مدت معین حوصله آدم را سر میبرد.
من دوست دارم پرحرفیم را برطرف کنم هر چند خیلی ریشه دار و مشکل ساز نبوده و دائما دوستانم به من اطمینان دادهاند که از همصحبتی با هم روز خوبی داشتهایم. دوست دارم کنترلش کنم ، چون گاهی وقتها به بیهوده گویی میانجامد و بحث به جاهایی کشیده میشود که دوست ندارم، مثل حرف زدن از دیگران و نقد آنها. کلا آدمی که زیاد حرف میزند و بحث را به دست میگیرد توقع دیگران را از خودش بالا میبرد و رفتارها و گفتارهایش بیشتر زیر ذره بین است. در ضمن با پر گویی احتمال اشتباه کردن، اشتباه استناد کردن و در مورد چیزهایی که ممکن است باعث دلخوری کسی شود زیاد است. همیشه با خودم میگویم آدم پرحرفی که حرفهای جالبی هم میزند مثل صدای موسیقی است که تا یک حدی خوشایند و خوب است و اگر از حد بگذرد کسالت و دلزدگی میآورد.
برای برطرف کردن پرحرفی باید برایش برنامهریزی کنم. فعلا این طور تصمیم گرفتهام و قبل از هر دور هم جمع شدنی سعی میکنم نگاهی به برنامهام بیاندازم:
1- سعی کنم شروع کننده بحث نباشم. اجازه بدهم بحث را دیگران شروع کنند و من ساکت باشم.
2- شنونده خوبی باشم، یک شنونده خوب بعد از شنیدن هر جمله چند جمله چه در تکمیل چه در تایید یا حتی مخالفت نمیگوید. یک شنونده خوب حداقل اجازه میدهد موضوع مطرح شده تا جایی پیش برود و بعد تنها وقتی که گوینده منتظر جواب شد پاسخ میدهد.
3-سعی کنم بحث را حداقل جایی که خودم دوست دارم شرکت کنم کنترل کنم. از این شاخه به آن شاخه نپرم و حتی از قبل، تصمیم بگیرم با فلانی در مورد چه چیزی بهتر است حرف بزنیم. از وارد شدن به بحثهایی که دوست ندارم مثل نقد کردن دیگران پرهیز کنم و با سکوت وقفه ایجاد کنم.
4- کلی گویی نکنم و صفات یا خصوصیاتی را به صورت عمومی به کسانی یا گروهی تعمیم ندهم. خانمها معمولا........ آقایون بیشتر وقتها..... یا از این قبیل.
5- سعی کنم از قبل از مهمانی میزان حرف زدنم را معین کنم یعنی برایش سقف تعیین کنم. تکنیک شمردن در دلم را به کار ببرم. بعد از هر بار که چند تا جمله میگویم توی دلم تا سی بشمرم و اگر واقعا لازم بود دوباره مشارکت کنم.م
6- هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
بارها شده درباره موضوع جالبی حرف زدهام یا در مورد چیزی نظرم را گفتهام اما مخاطبانم اصلا از جنس آن حرفها نبودهاند. نه تنها حرف من را نفهمیدهاند بلکه بحث به بیراهه کشیده و اصلا اشتباه برداشت شده. حتما قبل از حرف زدن باید مخاطبها را در نظر گرفت و جایی که مخاطبان را نمیشناسم الزاما سکوت کنم. به قول معروف حرف نزدن من باعث نمیشود فکر کنند من لالم!!
7- در پاسخ به سوالات دیگران جوابی کوتاه بدهم و اگر مخاطب دوست داشت دوباره سوال میکند و من باید تکه تکه جواب بدهم. خیلی وقتها درباره کلاسهای بعد از مدرسه دخترم پرسیدهاند من البته از سر خیرخواهی اما کلی اطلاعات با جزئیات زیاد دادهام. چیزی که در نظر خودم، من را از یک آدم خیر خواه به یک آدم ساده لوح و بی تدبیر که با یک تلنگر هر چه در سر دارد بیرون میریزد تبدیل کرده.
در آخر هم اضافه میکنم که ما پرحرفی خوب نداریم پرگویی نمیتواند با خوب بودن جمع شود.