سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

عصبانیت اطرافیانم

    نظر

از وقتی موفق شده‌ام دستور آرام بودن به ذهنم بدهم، عکس‌العمل‌های من در برابر شرایط عصبانی کننده بیرونی خیلی تغییر کرده. خودم صد در صد آرام نیستم و فقط صد در صد انرژی برای تمرین کردن می‌گذارم.هنوز آدمهای دورو برم عوض نشده‌اند. همسرم به رفتار جدیدم عادت ندارد دخترم تغییر نکرده هنوز پرخاشگر و عصبانی است و اعتماد به نفس لازم را ندارد. اما همه چیز در خانه ما خیلی آرام شده است. یعنی اگر قبلا یک خانه به هم ریخته، یک بچه پرخاشگر به اضافه صدای فریاد و عصبانیت من بود. الان خانه به هم ریخته و یک بچه پرخاشگر هست و سکوت و آرامش. خانه در هم و برهم ظرف نیم ساعت جمع و جور می‌شود و دخترم که عکس‌ العمل آرام من را می‌بیند خیلی زودتر از قبل آرام می‌شود. در خانه ما همه به طور ناخودآگاه وارد بازی آرام ماندن من شده‌اند. هر چند هنوز تمرینات آنقدر کافی نیست که آنها هم به همین نتیجه برسند که با عصبانیت و فریاد چیزی عوض نمی‌شود، هر چند هنوز دخترم باید خیلی تمرین کند تا رفتارهایی را که به آنها خو کرده عوض کند اما بازی شروع شده. بنابراین من واقعا امیدوارم همه چیز هرچند نه خیلی زود اما بالاخره تغییر بکند.

در برابر لجبازیهای دخترم فقط سکوت می‌کنم.  البته کوتاه نمی‌آیم و مثل یک آدم بالغ روی اصولی که برای تربیتش در نظر دارم تاکید می‌کنم اما نه با عصبانیت و زور بلکه با آرامش. دخترم هنوز با همبازیهایش دعوا می‌کند و سازگاری لازم را ندارد، اما من دیگر به جای عصبانی شدن فقط آرام به او تذکر می‌دهم و تنبیهش این است که دیگر اجازه نمی‌دهم بازی را ادامه بدهد و باید برگردد خانه. تنبیهی که باعث شده حواسش به رفتارش باشد. او سردرگم نمی‌داند با عصبانیتش چه کار کند اما دارم کم کم یادش می‌دهم در برابر رفتار نادرست همبازیهایش به جای عصبانی‌ شدن چه عکس‌العمل‌های دیگری هم وجود دارد که می‌شود از آنها استفاده کرد.

الآن یک هفته است که هر چه می‌خواهد (مثل آب، دستمال کاغذی، مدادرنگی، عوض کردن کانال تلویزیون و...) سعی می‌کنم یک چشم بلند بگویم که البته خیلی تعجب می‌کند و خودش هم بلافاصله تشکر می‌کند. دوست دارم عادت کند وقتی از او چیزی درخواست می‌شود مودبانه جواب بدهد. وقتی چیزی از من می‌خواهد مثل کمک کردن برای باز کردن کمد اسباب بازی‌ها یا از این قبیل خیلی معطلش نمی‌کنم و سعی می‌کنم بلافاصله درخواستش را پاسخ بدهم. اما او معمولا با اکراه کارهایی را که از او می‌خواهم انجام می‌دهد حتی اگر آن کا ر به راحتی آوردن دفتر شماره تلفن یا کنترل تلویزیون باشد. امروز گفتم  معمولا وقتی از من کمک می‌خواهی جوابم چشم است چون دوستت دارم و به تو احترام می‌گذارم دیدم سکوت کرده و دارد فکر می‌کند. مسلما توقع ندارم بعد از یک هفته که دخترم رفتارم را دیده او هم متحول بشود و همه چیز برگردد سرجای درستش!  برای این تمرین برای خودم پنجاه روز تعیین کرده‌ام. و بعد از پنجاه روز می‌خواهم یک ارزیابی انجام بدهم و کمی تنوع ایجاد کنم .

در همین یک هفته وقتی دخترم چیزی گم کرده به جای سرزنش کردن و غر زدن کمکش کرده‌ام تا با هم بگردیم و پیدایش کنیم. وقتی همدلی من را دریافت کرد خیلی آرام و مثل یک دوست بهش گفته‌ام بهتر نیست کمی منظم باشد تا هر وقت چیزی می‌خواهد زود پیدا کند؟ البته تا به حال دلیل آورده که سخته، دوست ندارم همش جمع کنم و حتی وقتی گفتم کمکت می‌کنم خیلی علاقه نشان نداد. اما مطمئنم توی مسیر درست هستیم و دیر یا زود دخترم به رفتار جدید عادت می‌کند و یاد می‌گیرد اینهمه پرخاشکر نباشد. اما چیز دیگری که خیلی ناراحتم می‌کند خواهر و برادرم هستند که اخلاقشان مثل من است و همسر و بچه‌هایشان هم از اخلاقشان در امان نیستند. من، خودم با تجربه و شکستهای زیاد به این نتیجه رسیده‌ام که تغییر کنم و با برنامه ریزی دقیق هر روز و هر ساعت در حال جبران گذشته هستم اما آنها اصلا به چنین نتیجه‌ای نرسیده‌اند. با حرف زدن همه چیز بدتر می‌شود اینکه بگویم اینقدر زود عصبانی نشوید بیشتر ناراحتشان می‌کند و جوابشان این است که تو هم جای ما بودی همین کار را می‌کردی (که کاملا جواب درستی است من تا همین چند وقت پیش، خیلی خشن تر هم رفتار می‌کردم.)

خیلی فکر کردم چطور به آنها یاد بدهم آرام باشند؟ با آنها حرف بزنم؟ برایشان کتابهای روانشناسی بخرم؟  درباره اینکه چقدر زود عصبانی شدن مضر است برایشان حرف بزنم! (چیزی که خودشان می‌دانند اما دقیقا مثل من نمی‌دانند چطور عوضش کنند و البته تمایلی هم به تغییر کردن ندارند) خلاصه به هیچ نتیجه‌ای نرسیده بودم اما دیروز فکر کردم من با رفتارم و تغییرم شاید بتوانم یک تلنگری به آنها بزنم. درواقع تنها راهی که دارم همین است که با رفتارهایم به آنها نشان بدهم راه حل دیگری هم هست و آن آرام ماندن است.

 راه خیلی ناهموار و سختی است و هر گوشه‌ای از این خرابه را آباد می‌کنم، گوشه دیگری پیدا می‌شود! این روزها، منِ جدیدم را نمی‌شناسم من که کلا خیلی زود خسته می‌شدم اگر چیزی را دو سه بار امتحان می‌کردم جواب نمی‌گرفتم عکس‌العملم عصبانیت بود الآن با انرژی ادامه می‌دهم و از اینکه ناتوانم از تغییر دادن اطرافیانم اصلا احساس سرخوردگی نمی‌کنم و اتفاقا هر بار بیشتر تشویق می‌شوم ادامه بدهم و خودم را نبازم. در درونم احساس شادی و آرامش عمیقی است که باعث می‌شود بدون دلسرد شدن ادامه بدهم.