تو را هم میبخشم
بخشیدن غریبهها و آدمهایی که مدتهاست از زندگی آدم بیرون رفتن کاری نداره. اما بخشیدن آدمهای نزدیک تر سختتره، این یک اصل نیست اما برای من صادق بود. به هر حال من با یک تصمیم انقلابی همه را بخشیدم. توی این چند وقت، که واقعا ذهنا و قلبا رهاشون کردم و حتی توانستم از خدا برای همگی خیر و رحمت بخواهم باز هم انگار چیزی روی قلب و ذهنم سنگینی میکرد. ناگهان یادم افتاد من همه را بخشیدهام اما نزدیکترین آدم زندگیم را اصلا به یاد نیاوردم که ببخشم! فهمیدم سنگینی ذهن و قلبم از چیست. اما دوست نداشتم بهش فکر کنم بعید میدونستم قادر باشم او را هم ببخشم، من روزی چند بار به کارهایش فکر میکنم با کوچکترین ساز مخالف زدنش همه خاطرات را مرور میکنم بارها به خودش هم گفتهام و پذیرفته که تقصیر داشته، که اشتباه کرده، که بی توجهی کرده. من هیچ وقت نفهمیدم آدمی که اینهمه به دیگران خوبی میکند و خیرخواه و مهربان است چرا باید در حق من این همه بدی کرده باشد. از ترس اینکه شاید تقصیر خودم بوده از فکر کردن به آن فرار میکردم.
اما الآن میدانم که مظلوم نمایی و خود را قربانی دیدن یک مرض ذهنی است من لایق داشتن ذهنی آرام و متعادل هستم. دوست دارم با دنیای درون و بیرونم آشتی باشم. کسی به من ظلمی نکرده و من اگر لایق دریافت محبتی هستم بدون شرم داشتن آن را از کسانی که در چهارچوب اخلاقی خودم مجاز هستم درخواست میکنم. من این آخرین نفر را هم میبخشم. امشب شب آرزوهاست، قلبی که در آن کینه و دشمنی باشه نمی تونه جای آرزوهای بزرگ و والا بمونه.
برای تو:
برای من خیلی سخت است، اما به خاطر اینکه عاشق دوستی و صلح و آرامشم تو را میبخشم. سخت است خاطرات گذشته را فراموش کردن، خاطراتی که یادآوری مکررشان اشکم را جاری کرده اما سختتر نگه داشتن بار سنگین این خاطرات است. این روزها خودم را در برابر بخشایش خداوند آنقدر کوچک و حقیر میبینم که بخشیدن با همه سختیش برای من آسان و شیرین و گوارا میشود. تو را میبخشم، خاطرات غمگین را میبخشم، دلم و ذهنم را برای پذیرایی از خاطرات شیرین و شادیهای عمیق آماده میکنم. میبخشم تا رفتارهای خوبت را بهتر ببینم. میبخشم تا یاد بگیرم برای دوست داشته شدن و رفتار محبت آمیز دیدن اول باید خودم خودم را دوست داشته باشم. میبخشم چون هر کسی لایق بخشیده شدن است. میبخشم تا با چشمان باز، دلی خالی از کینه و ذهنی آرام زندگی بهتری داشته باشم.