عصبانیت موقع خرید با بچه
این نوشته را در دنباله شناخت زمانهایی که عصبانی هستم یا بسیار مستعد عصبانی شدن هستم، مینویسم. من از خرید کردن لذت میبرم و معمولا اگر بخواهم چیزی برای خودم بخرم خیلی وقت میگذارم و قیمتها را مقایسه میکنم و اغلب هم از خریدم راضی هستم. اما این فقط وقتی است که تنهایی رفته باشم خرید. اگر بچه همراهم باشد واقعا آن لذت تبدیل به عذاب میشود. چرا؟ چون اولا در فصلهای سرد سال یا کاپشنش را در میآورد و راضی نمیشود بپوشد و من مجبورم آن را نگه دارم و نیاز به دستشویی رفتن دارد و در فصلهای گرم سال یا گرمش است، تشنه است، خسته میشود و دستشویی هم که همچنان هست. ثانیا هر چیزی تاکید میکنم هر چیزی میبیند میخواهد. از دفتر و مداد و لباس و خوردنی گرفته تا اسباب بازی و کاغذ کادو وغیره. یعنی آنقدر غر میزند و بهانه میگیرد که کلافه میشوم. بارها هم پیش آمده که همانجا با تندی و خشونت هر چه تمام دستش را گرفتهام و برگشتهام خانه. این وقتی که بر فرض در مغازهای باشیم که برای او سرگرمی نیست چندین برابر میشود و دائم تکرار میکند کی میرویم مغازه مورد علاقهاش یا کی بر میگردیم خانه!!
البته همه عصبانیتم به علت دخترم نیست وقتی خرید میروم چون حواسم به خرید کردن است به دخترم کمتر توجه میکنم و هر بار که نق میزند حتی اگر دلیل داشته باشد من که در عالم دیگری هستم خیلی زود عصبانی میشوم و درکش نمیکنم.
از آنجا که میدانم من خودم کلا آدم اهل غرغر کردنی بودم و تا همین چند وقت پیش از صبح تا شب به شوهرم غر میزدم و یا به مادرم و دیگران غر میزدم به هر حال میدانم که ریشهاش خودم هستم و مسلما از من یاد گرفته حالا هم که بهتر شدهام او هم شاید در آینده بهتر بشود . اما بقیه چیزها را میشود یک راه حل دیگر برایش پیدا کرد. مثلا همان طور که برای عصبانیت بیرون رفتن از خانه راه حل پیدا کردم و با وقت گذاشتن و زودتر آماده شدن همه چیز واقعا خیلی بهتر شده، حالا میخواهم این مورد را هم بهتر ریشهیابی و حل کنم.
اولا با خودم قرار گذاشتهام با او مانند یک کودک رفتار کنم و از او انتظار یک آدم بزرگ را نداشته باشم. بنابراین میپذیرم که وقتی تشنه یا گرسنه است یا نیاز به دستشویی دارد منظورش دیوانه کردن من نیست بلکه واقعا نیاز دارد! باید او را و رفتارهایش را بپذیرم و بر فرض اینکه خودم گرمم نیست یا خودم تشنه نیستم از دستش عصبانی نشوم.
دوما با خودم قرار گذاشتهام قبل از بیرون رفتن از خانه حتما توی کیفم یک شیشه آب ، یک کیسه پلاستیکی بزرگ و دستمال کاغذی و حتی الامکان یک خوردنی مثل بیسکویت داشته باشم. کیسه برای وقتی است که گرمش است و میخواهد لباسهایش را نگه دارم و در تابستان هم بالاخره شاید لازم شد.
سوما حتما قبل از بیرون رفتن از خانه به او یادآوری کنم دستشویی برود.
چهارم اینکه یک بار فقط و فقط به خاطر او برویم خرید و من اصلا خرید نداشته باشم تا وقتم آزاد باشد بعد او را ببرم در یک مغازه و اجازه بدهم یک دل سیر همه چیز را تماشا کند بدون عجله و من هم همراهیش کنم و وقتی همه چیز را خوب و به دقت نگاه کرد اجازه بدهم یک مورد را انتخاب کند. و هر چند وقت یک بار این کار را تکرار کنم تا این نیاز به دیده شدن برآورده شود.
چهارم خرید کردن و راه رفتن و از این مغازه به آن مغازه رفتن خسته کننده است آدم خسته هم زودتر عصبانی میشود. سعی کنم حتی الامکان مدت زمان خرید را کوتاه کنم.
من موقع راه رفتن خیلی تند راه میروم و او همیشه به من گوشزد میکند آرام راه بروم. من دقیقا یادم هست که این را بارها و بارها از بزرگترهایم خواستم اما کمتر به آن توجه کردند. من تصمیم میگیرم که از امروز آرامتر راه بروم و قدمهایم را با قدمهای او هماهنگ کنم.
پ ن: امروز موقع خرید که به حرفم گوش نکرد دستش را با تندی کشیدم و اشکش درآمد دوباره شدم آن زن خشن غیر قابل تحمل! امیدوارم آخرین بار باشد و با برنامهریزی جدیدم دیگر تکرار نکنم.