سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز ششم و هفتم

    نظر

سلام بر روز هفتم.

یک روز دیگه یک فرصت دیگه برای ساختن زندگی بهتر و شادتر و برای تجربه لذتهای عمیق.

دیروز نشد که بنویسم. امروز هم فرصت مناسبی پیدا نمی شد برای همین گفتم اگر الان بنویسم. نوشتن ذهن را مرتب می کنه. کمک می کنه افکار پریشان و در هم نظم بگیره. مخصوصا که الان دو سه روزه که ذهنم حسابی درگیره. حتی مدت نیم ساعت مراقبه صبح شاید وقت بیشترش به نگاه کردن به افکار در همم می گذره. چیزهای جدیدی نیستند. مربوط به نحوه ارتباط با آدمهای دور و برم هست. آدمهایی که اونقدر نزدیک هستند که نمی شه ازشون فاصله گرفت و رفتارهاشون بعضی وقتها اونقدر غیر قابل تحمل که نمیشه نادیده گرفت. این چند روز متوجه شدم نادیده گرفتن فقط باعث می شه امروز به راحتی بگذره اما دوباره طولی نمی کشه که تکرار می شه. برای حل کردنش ایده ای ندارم و هیچ وقت هم نداشتم. تصمیم گرفتم درباره اش حرف بزنم. اما خوب که فکر می کنم می بینم حرف زدن مشکلی را حل نمی کنه. چون اولا حتما باعث می شه که این اطرافیان برداشت بدی بکنند. فکر کنند دارم منت می ذارم به سرشون یا ... موقعیت سختیه. روابط ما حتی بعضی وقتها با نزدیکترینهامون یک روابط بیمار و مشکل داره که ریشه در چند نسل داره و با یک بار حرف زدن حل نمیشه. اما خیلی خسته کننده است. این روزها تا چشمهام را می بندم می بینم که افکار دارند توی سرم جولان می دن. قلبم تند تند می زنه. هزار تا جواب دارم که بدم. دوست دارم بگم دست از سرمون بردارید چرا اینقدر همیشه از ما طلبکارید و وقتی ما به کمک شما احتیاج داریم هیچ وقت نمی تونیم از شما انتظاری داشته باشیم. در یک رابطه ای قرار گرفتیم که همیشه بدهکاریم. همیشه. و هر کاری می کنیم وظیفه است. اگر حرف بزنیم داریم منت می ذاریم. اگر سکوت کنیم اونها آدمهای خوبی هستند و سکوت ما نشانه رضایت ماست. تمارض و مظلوم نمایی ابزارهای قوی هستند برای اینکه نزدیکان را برده خود کرد از نظر مادی و روجی استثمارشون کرد. خدایا پناه می برم به تو. خستگی من را دریاب و چشمها و قلبهای ما رو به روی حقیقت باز کن.