زندگی روی خط تعادل

روز اول

    نظر

نوشتن هر روز برایم کمی سخت شده. برنامه هایم زیاد است و دسترسی به این صفحه هم بعضی وقتها برایم امکان ناپذیر است. امروز وقتی می خواستم پست روز اول را ویرایش کنم پاکش کردم. حالا حتی نمی دانم دقیقا چه روزی شروع کردم. اما چه اهمیتی دارد؟ این شمردنها فقط برای این است که پشتکار داشته باشم و مستمر به برنامه هایم ادامه بدهم. بنابر این همین نیمه امروز را شروع روز اول حساب می کنم.

چندین سال است که به دنبال آرامش روح سرگشته ام خیلی راهها را انتخاب کردم. اعمال مذهبی، نمازهای مختلف، یوگا، کتابهای روانشناسی و هر چه که هر جا می یافتم و گمان می کردم که شاید بتواند کمکی کند را از دست نمی دادم. اما آرامشی در کار نبود. همه چیز موقتی بود. ناپایدار و از دست رفتنی. هر روز سر گشته تر می شدم. امروز می دانم که وقتی پایه و اساس تفکر درست نباشد هیچ راهی و هیچ شیوه ای نمی تواند تحولی معجزه آسا بیافریند. مهمترین چیزی که یاد گرفتم این است که توکل به نیروی برتری که جهان را اداره می کند، رضایت و خوشنودی از اتفاقاتی که هست و اعتقاد به مسئولیت انسان در خوشبختی و آرامش و تلاش برای تغییر شرایط، پایه های خوشبختی هستند.

تا وقتی که در ترس و شک و تردید به سر ببریم. تا وقتی که با یقین همه کارها را به خدا نسپاریم، تا وقتی که گله مند و ناراضی باشیم از خوشبختی خبری نیست. از آرامش و امنیت درونی خبری نیست. هر چقدر که نماز بخوانیم و دعا کنیم هر چقدر که به روشهای آرام کردن روح و جسم پناه ببریم باز هم خوشبختی عمیق را نخواهیم درک کرد. اما اگر اساس تفکر درست باشه همه کارها و عبادتها هم با سرعت زیاد ما را به هدفمون نزدیک تر خواهد کرد.

نکته مهم دیگر این است که خداوند به انسان توانایی های فراوانی داده. انسان می تونه و مسئولیت داره برای خوشبختی خودش برای به دست آوردن لذتهای عمیق و برای آرامش تلاش کنه. تلاشی که حتما به ثمر می رسه. اعتقاد به سرنوشت محتوم و خرافات، اعتقاد به بدشانسی و بی عدالتی به عنوان یک سرنوشت محتوم اجازه نمی ده روی زیبا و خوش زندگی را دید.

این مدت همچنان مدیتیشن می کنم. صبحها هر روز نیم ساعت. و شبها هم چند دقیقه قبل از خواب خودم را در بهترین حالت تصور می کنم. خدا را به خاطر همه نعمتهاش شکر می کنم و بهش قول می دم به سهم خودم برای بهتر شدن زندگی خودم و دیگران تلاش کنم.

با همه این تلاشها هنوز اونطوری که دوست دارم خوشحال نیستم. عمیق و پایدار خوشحال و خوشبین نیستم. می دانم که هنوز باید روی اعتقاداتم و تفکراتم خیلی خوب کار کنم. اما همچنان ادامه می دم. حداقل دستاورد این مدت این بوده که می دونم زندگی با طعم خوشبختی و آرامش امکان پذیره که امیدوارم بتونم این تجربیات چند ساعته و چند روزه را تبدیلش کنم به یک احساس دائمی.

صبحها همچنان زبان می خوانم. روزی یکی دو ساعت. خیلی حس خوبی به من می ده. شبها هم سوره زمر می خوانم.