روز نوزدهم
روز نوزدهم رو به پایانه. الحمدالله رب العالمین
خیلی دوست داشتم می نوشتم امروز به همه برنامه هام رسیدم... اما خوب واقعیت اینه که خیر نرسیدم. باز هم به خاطر تاخیر در بیدار شدن. دیشب حدود دوازده بود که خوابیدم. بنابراین صبح خیلی زود نتونستم بیدار بمونم... با همه این احوال نیم ساعت مراقبه کردم. بعد هم یک ساعت زبان خوندم. البته نه سر ساعتی که برای خودم در نظر داشتم.
کارهای دیگر را هم نشد که انجام بدم...
حدودای ساعت پنج وقتی به ساعت نگاه کردم خیلی غمگین شدم. با خودم گفتم امروز روز نوزدهمه پس کی؟ کی می خوام یه برنامه منظم داشته باشم. اما خیلی سریع به خودم اومدم. با خودم گفتم هر وقت که واقعا بخوام و تمرینهام کافی باشه حتما می تونم. خیلی آروم شدم و حتی خوشحال. خوشحال از اینکه بالاخره این هم جز تمرینه. دقیقا مثل روزهای اول مراقبه. اون روزها ده دقیقه می نشستم و مراقبه می کردم. وقتی ده دقیقه تموم میشد با خودم می گفتم خوب که چی؟؟ من ده دقیقه است نشستم فکرم همش پرت می شه به اینطرف و اونطرف اخه این هم شد مراقبه؟ بعدها شد بیست دقیقه باز هم از این بیست دقیقه شاید هجده دقیقه همش فکرم می رفت به گذشته یا آینده... با خودم می گفتم بیست دقیقه وقتم هدر می شه و معلوم نیست که اصلا این اسمش مراقبه هست یا نه؟ می رفتم دربارش می خوندم همه کتابها و منابع می گفتن همینکه آگاه بشی که ذهنت دائما مشغوله این اولین قدم مراقبه است یعنی متوجه شدن. بعد کم کم سعی می کردم در زمان حال باقی بمونم. فکرها که می اومدن بدون قضاوت و بدون درگیر شدن احساسات نگاهشون می کردم و بر می گشتم به زمان حال.گاهی وقتها نفسهام را می شمردم گاهی وقتها تمرکزم را می بردم روی صورتم.... و حالا تازه می تونم بگم که از مراقبه لذت می برم. فکر می کنم این تمرینها هم همین باشه. همین که می فهمم به برنامه ام پایبندی ندارم و هر روز یه دلیلی دارم برای انجام ندادنش خیلی خوبه. من تا به حال اینهمه ممتد روی برنامه داشتن تاکید نکرده بودم. هر روز دارم بهش فکر می کنم و سعی می کنم جبرانش کنم. اگر خوشبین باشم باید بگم که من نوزده روزه بدون وقفه دارم مراقبه می کنم و حدود چهار روزه که هر روز یک ساعت تا یک ساعت و نیم زبان می خونم.... خوب این دستاورد کمی نیست. مهمتر اینکه نوزده روزه که نمی ذارم فکرم درگیر افکار غمگین و مضطرب بشه. تا میاد سعی می کنم مدیریتش کنم و مدت طولانی طول نکشه.
باز هم تمرین می کنم. از همین ساعتهایی که برام باقی مونده. سعی می کنم فردا ساعت شش حتما در حال مراقبه باشم تا ساعت شش و نیم. بعد هم تا ساعت 8 زبان بخونم. اینجا نوشتم که یادم بمونه. یادم بمونه روزهای آینده که انشالله این برنامه ریزی ها برام خیلی راحت می شه یادم بیاد که چقدر براشون زحمت کشیدم و با خودم کلنجار رفتم..........
باید یادم باشه اولویت بندی کنم. اینطوری بهتر می تونم به نتیجه مطلوب برسم مطمئنا اولویت من مراقبه و زبان نیست. مراقبه برای اینه که حال روحی خوبی داشته باشم و سر حال باشم. زبان هم دوست دارم توی ساعتی که معمولا با خوابیدن از دستش می دم بخونم در واقع یک جوری ساعتهای هدر شده را با این روش ازش استفاده بهینه کنم. اما هدفهای مهمتر و کارهای بیشتری دارم. باید دائما جزییات بیشتری به برنامه هام اضافه بشه........ اما آهسته و پیوسته...........