با تو پیمان می بندم
شب عاشورا با خودم و خدای خودم قرار گذاشتم همه تواناییم را به کار ببرم که زندگی را به کام خودم و اطرافیانم به شیرینی عسل کنم. زندگی آرام و شیرین که همه سرمایه اش ایمان به خداوند و توکل به خود خودش باشه. از خداوند نشانه ای خواستم که رسید. آرام و سبک نشانه خداوند روی شانه های من نشست. ای خدای بصیر و علیم تا الان پستی و بلندی های زیادی را رفته ام. گاهی وقتها در اوج بودم و بسیار وقتها در حضیض اما شب عاشورا به خودم گفتم دیگه وقتشه از این وضعیتِ گاهی به پیش و گهی به عقب بیام بیرون. باید انرژی تازه ای بگیرم و قدمهام رو بلندتر و قوی تر کنم. اما مگر میشه بدون داشتن یک برنامه مدون و منظم بدون داشتن یک راه کار قرارم را عملی کنم. به خودم آمدم و دیدم از شب عاشورا یک روز ونیم گذشته!!! خدایا نکنه عاشورای سال دیگه بیاد و من شرمنده تو باشم. خدایا اگر خودم را از تو محروم کنم به کدام درگاه رو کنم. خدایا یک روز و نیم گذشت و من بازهم به همان عادتهای گذشته ام............... خدایا از تو استغفار می طلبم و انشالله که از من بگذری. خدایا از همین الان شروع می کنم. پروردگارا همه تلاش من این است که از خاسرین نباشم. چه کسی زیانکارتر است از آنکه از درگاه دور شود. پ
پستی ها و بلندی های زیادی را طی کرده ام حالا خودم را خیلی خوب می شناسم. نقاط ضعف زیادی دارم که می شناسمشان همانها که وقتی گرفتارشان می شوم از تو دور و دور و دورتر می شوم. من می دانم بیش از همیشه که تو کنار منی تا وقتی در جاده درست باشم. به من اختیار داده ای که انتخاب کنم حتی نادرست اما خدای مهربانم دستهای نوازشگرت را می بینم که گاهی چنان می کشدم که انتخاب غلطم را به من یادآور می شود. خدای نازنین من سست ارادگی من را ببخش به تو قول می دهم از این به بعد بیشتر مراقب رفتارهایم باشم.
خدایا من همه سعیم را خواهم کرد اما تنها تو می دانی که ظرفیت من محدود است و تواناییم محدود. پیمان می بندم همه سعیم را بکنم که در راه تو باشم اما نمی دانم چه کنم قدمهایم نلرزد و اشتباه نکنم. خدای نازنین من خودت مراقب من باش و مراقب همه آنها که خاطرشان برایم عزیز است. و چه نگهبان و مراقبی بالاتر و بهتر از توست؟