حتی از عصبانی نشدن سخت تر
خوب این چند روز که تمرین غر نزدن و سرزنش نکردن و ایراد نگرفتن میکردم متوجه شدم اینها برای من حتی از عصبانی نشدن سختتر است. هر چند که خودشان خواه ناخواه مقدمه عصبانیت هستند. حالا چه عصبانیت خودم و چه عصبانی کردن دیگران اما الزاماً به عصبانی شدن ختم نمیشوند. تنها وقتی دقت کردم که این کارها را انجام ندهم فهمیدم قضیه از آنچه فکر میکردم ریشهدار تر است. خوب نتیجه تا الآن حداقل برای خودم چندان رضایتبخش نیست چرا که نتونستم خودم را کنترل کنم. یعنی بعضی وقتها حتی بدون اینکه متوجه باشم غر میزدم و تا به خودم بجنبم غرغر کرده بودم و تمام شده بود. یا برای تهدید و سرزنش کردن اصلا انگار جزء ادبیات من شده یعنی انگار هر جمله من با یک چیزی مشابه اینها همراه هست. خوشبختانه به نتیجه فکر نمیکنم و سعی میکنم حتی خودم را هم سرزنش نکنم و فقط به جهاد و مبارزهام فکر کنم. باز هم تمرین میکنم و انتظار ندارم عادتی که طی سالهای سال در من شکل گرفته با یک هفته یا ده روز تمرین عوض بشه.
این روزها یک خوشحالی عمیقی را در درونم حس میکنم حس قوی آرامش که حتی میتونه وقتی شرایط بیرونی مساعد نیست حال من را خیلی خوب کنه. مطمئنم هر چند که هنوز به اهداف اخلاقی و متعالی که دارم نرسیدم اما نسیم خوش نزدیک شدنشون را حس میکنم.