روز اول
شروعی نو
چرا آنچه می خواهم با آنچه می کنم سازگار نیست.
می خواهم مادر خوبی باشم اما وقتی اتاق در هم برهم دخترک را می بینم یادم می رود و صدایم بلند می شود.
می خواهم همسر خوبی باشم اما وقتی می بینم خسته و بی حوصله به خانه برگشته و حتی میز آراسته شام را نمی بیند، خسته تر و بی حوصله تر از او بهانه گیری می کنم.
می خواهم فرزند خوبی باشم اما وقتی می بینم پدر و مادرم به توصیه های دلسوزانه من گوش نمی کنند، سرزنششان می کنم و با ناراحتی اشتباهاتشان را گوشزد می کنم.
می خواهم خوب باشم و کینه ای از کسی نداشته باشم اما کافی است آنها که محبتم را نصیبشان کرده ام قدردان نباشند من خوب بودن یادم می رود و دلم به یک باره غرق کینه و ناراحتی می شود.
خلاصه اینکه بنده خوبی بودن برای خداوند، نا خودآگاه مشروط شده به اینکه همه چیز و همه کس خوب باشند تا من هم خوب بمانم!!!
دیروز داشتم فکر می کردم پس سهم صبر و صلاه که این همه به آن توصیه شده است کجاست؟ اگر قرار بود همسر و فرزند و اطرافیان بی عیب و نقصی داشته باشم تا خوب باشم پس برای چه اینهمه به صبوری و مهربانی دعوت شده ام؟؟؟
گویی اینکه بد شدن دیگران یا بهتر بگویم پیش نرفتن شرایط آنطور که من می خواهم مجوزی برای خوب نبودن من صادر می کند. گویی اینکه اگر بچه ام مطابق میل من رفتار نکرد من آدم بالغ هم باید بچگانه رفتار کنم و صدایم بلند و بشود تهدید کنم. خلاصه اینکه انگار نه انگار که من با خودم و خدای خودم قول و قراری داشته ام که هیچ ربطی به شرایط بیرونی و رفتار دیگران ندارد!
اینبار تصمیم گرفته ام با انگیزه تر و با توجه به اینکه خیلی از شرایط بیرونی از کنترل من خارج هستند شروع کنم. می دانم سخت است، سخت است که به دیگران محبت کنی و با مهربانی رفتار کنی اما با رفتارهای عیب جویانه و متوقعانه آنها مواجه بشوی. سخت است که محبت کنی و منت نگذاری و همه را به خاطر خدا انجام بدهی اما ببینی کوچکترین محبت را که حتی طلب نکرده بودی به رخت بکشند.
حقیقتا وقتی به رضایت پروردگار فکر میکنم می بینم هیچ چیز سخت نیست. شاید من تواناییش را نداشته باشم و باید بیشتر تمرین کنم اما سخت نیست.
خدایا برای اینکه تو راضی باشی دوست دارم همه این ناملایمتها را به جان بخرم. دوست دارم هر چه کردند من خوبی کنم. هر چه دیدم خوب باشم. هر چند که ناتوانم اما دوست دارم کارها و رفتار و اعمالم مشروط نباشد به آنچه دیگران می کنند. حتی اگر هیچ کس خوبیهای من را نبینند، گذشتهایم را نشمرد، بخشیدن هایم به چشمش نیاید همینکه تو بینایی و شنوا برای من کفایت می کند.
خدایا بارها و بارها مصمم شده ام بارها تصمیم دوباره شروع کردن گرفته ام اما هر بار به بیراهه رفته ام. می دانم که جزیی از راه همین بیراهه هاست اما خدای مهربان کمکم کن گمشدن هایم کمتر شود کمک کن اشتباهاتم کم و کمتر بشوند.
پ ن . فرکانست را بالا ببر. سالها پیش کسی می گفت برای اینکه کارها و برنامه ها حالا هر چه که باشند خوب پیش بروند سعی کن از اتلاف انرژیت در زمینه های غیر ضروری جلوگیری کنی و فرکانس دریافت انرژیهای مثبت را بالا ببری. چطوری؟
اولا که هر فکر منفی و ناراحت کننده اتلاف انرژی را بالا می بره . پس به محض اینکه به ذهنت رسید باید ذهنت را از حضورش پاک کنی. حالا یا با ذکر یاد خدا یا مشغول شدن به کاری دیگر.
فکر منفی مثل اینکه حرفی یا رفتاری از کسی دیدی و ناراحتت کرده و تو توی ذهنت به اون مشغول میشی رفتارهای دیگرش را حلاجی می کنی و بف فکر تلافی و اینکه چطور بهش بفهمونی می افتی.
فکر منفی مثل اینکه اتاق شلوغ بچه را می بینی زود اونو با بقیه بچه های همسنش مقایسه می کنی. یادت میاد چقدر با آرامش براش توضیح دادی. یادت میاد توی کارهای دیگه هم همینقدر بی نظمه یادت میاد......... بعد می بین غرق شدی توی رفتارهای ناپسند بچت تو این موقع داری حسابی انرژیهای مفیدت را که لازم داری می سوزونی و تلف می کنی کافیه بچت از راه برسه و تو کوره در حال انفجاری می شی که همه آتشهات را روی سرش خالی میکنی.
فکر منفی مثل اینکه نگران میشی. نگران آینده نیامده و خیالبافی شروع می شه احتمالات به سراغت میان یه سناریو می نویسی که بدترین اتفاقات داره توش می افته و تو تنها و حیرانی....... بدون انرژیت در حال نابود شدنه و مطمئن باش اگر ادامه بدی مثل یه باطری شارژت خالی می شه
وقتی هم که انرژیت کم بشه و شارژت خالی باشه هر اتفاقی ممکنه بیفته. تو در حالتی قرار می گیری که انرژیهای منفی را دریافت می کنی. برای همینه که راحت عصبی می شی. راحت مضطرب میشی راحت گریت می گیره.....
راه حل. در هر لحظه از خودت بپرس الان چه حالی دارم. جواب باید عالی باشه حتی اگر نیستی باز بگو عالیم. اگر وسط خیالات منفی هستی نمی تونی عالی باشی پس رهاش کن. موقعیتت را عوض کن خودت را به خوردن یک نوشیدنی دعوت کن. برای خودت خرید کن . بلند شو به کسی که بهت نیاز داره بچت همسایت دوستت کمک کن. پاشو غذا درست کن خلاصه حال خودت را خوب کن.
هر بار که ناراحتی به سراغت میاد یا فکر بد بگو نه این حقیقت نداره. خداوند آرامشه محضه امنیت محضه و شادی و خوبیه. پس من هم نمی پذیرمش.