یک
پنج شنبه
سلام بر روز اول
روز نو، تصمیم نو.
اینبار می خوام مصمم تر شروع کنم. می خوام تمرینهام را از دفعه های قبل هم جدی تر بگیرم. می خوام ناامیدی و غصه رو با امید و ایمان و شادی عوض کنم.
به اندازه کافی تمرین دارم، آماده شروع دوباره هستم. توی یک دفتر اشتباهاتم را می نویسم. اشتباهاتی که دائم تکرار شده به این امید که دیگه تکرار نشه. چیزهایی که توی دفعه های قبل رعایت نکردم را در اولویت قرار می دم. نظم ترتیب ذهنی و رفتاریم باید بهتر و بیشتر باشه.
بازهم یک دوره که حواسم باشه جز یاد خدا چیزی توی سرم نباشه. جز گذشت و محبت چیزی نباشه. باید یک خونه تکونی اساسی بکنم.
آفتهای پیشرفتم را الان خوب می شناسم. برنامه عالی و بی نقصی می نویسم اما بهش پایبند نمی مونم. یه اتفاق که می افته بلافاصله تسلیمش می شم و برنامه ام را جدی نمی گیرم. پشت کارم باید بیشتر و بیشتر بشه. دروازه انسان ذهنشه اگر درش باز باشه و بذاره انواع و اقسام فکرهای پریشان، ترسها، حسرتها، کاشها و چراهای بی جواب وارد بشه همه چیز به هم میریزه. باید دروازه بان خوبی باشم.