تغییر تدریجی است
خلق و خو خیلی کلمه با مسمایی هست یعنی رفتارهایی که آدم با اونها خو گرفته دوسته، همنشین و همدمه. خیلی سخته از یک یار و همدم قدیمی هر چقدر هم که نااهل و ناخلف باشه دست کشید. هر چقدر هم که آدم از دستش به تنگ اومده باشه باز هم وقت می بره تا آدم به کلی از دستشون خلاص بشه. مطمئنا برای من یکی از اونها همین عصبانیت بیجا بوده.
اگر هر مادری بدونه همون زمانی که داره با رفتارهای زشتش، شخصیت و خلق و خوی بچه اش را خراب می کنه مادرهایی هم هستند که در همون شرایط یا حتی بدتر با صبر و حوصله آدمهای بهتری را بزرگ می کنند، شاید به خودش بیاد. چه بخواهیم چه نخواهیم زندگی صحنه رقابته و ضعیف ترها شانس کمتری دارند و به عقیده من ضعیف تر ها کسانی هستند که اخلاقیاتشون هم ضعیف تره، صبرشون هم کمتره ، توقعات بی جاشون زیاده .
از وقتی قاطعانه شروع کردم به ترک کردن این صفت بد، فهمیدم چقدر آدمها در شرایط مشابه عکس العملشون متفاوته. دوستی دارم که دختری هم سن و سال دختر من داره و البته صد برابر بهانه گیر تر و شلوغ تر . به جرات می تونم بگم که دوستم هیچ وقت نشده از کارهای دخترش از کوره در بره و جلوی ما حتی صداش را بالا ببره. یک صدم کارهای دخترش را اگر دختر من بکنه حتما من سرش داد می زنم، تهدید به تنبیهش می کنم (البته نه بدنی) خلاصه تحمل نمی کنم. دوست من درس خیلی برزگی به من داده که من تا آخر عمر مدیونش خواهم بود و اون هم اینه که مادر بودن فقط به دنیا آوردن یک بچه نیست، مسئولیت مادری هم همه اش شیر دادن و تمیز کردن بچه نیست. مهمتر از همه اینه که بدونی بعد از بچه دار شدن اولین اولویت در زندگیت باید بچه ات باشه. اگر واقعا هر مادری باور کنه و به عنوان یک اصل بپذیره تحملش هم بالاتر می ره و کمتر از مسئولیتهای مادری خسته می شه و به تبع اون کمتر عصبانی می شه.
دوست من خیلی از کارهایی را که من برای دخترم می کنم برای بچه اش نمی کنه اما با خلق و خوی آرامش هدیه ای به مراتب بهتر به فرزندش و به آینده اون تقدیم می کنم. من احساس گاو نه من شیر ده را دارم که با یک عصبانیت بی جا، با بی حوصلگی و با عجول بودنم همه را بر باد میدهم.
بعد از این همه تمرین باز هم پیش می آید که خلق سابق خودی نشان بدهد. امروز دخترک را برای گردش بیرون بردم اما با وارد شدن به خانه شروع به غر زدن کرد و بدون شستن دستها و عوض کردن وارد اتاقش شد و پتو رو کشید روی سرش. من هم که همه عهد و پیمانم با خودم را فراموش کرده بودم بلافاصله عصبانی شدم و با عصبانیت ازش خواستم از اتاقش بیاد بیرون، با تندی لباسش را عوض کردم و بهش گفتم دیگه بزرگ شده تا کی می خواد مثل بچه ها رفتار کنه. متاسفانه شاید گفتار من تند نباشه اما رفتارم تنده. اینکه می گویم گاو نه من شیر ده به خاطر این است که با وجود اینکه کارهای خانه مانده بود همه را تعطیل کردم تا بریم بیرون و هوایی عوض کند اما با رفتار تندم هیچ چیزی باقی نگذاشتم.بعد که فکر کردم دیدم قبل از عصبانی شدنه حتی یک بار هم بهش تذکر ندادم. فکر کردم خوب حق داشته خسته بشه و یک بچه در مواقع خستگی رفتار یک آدم بزرگ را نشان نمی ده. یک مادر باید همیشه خودش را جای بچه اش بگذارد. بله من خوب لالایی بلدم اما خودم خوابم نمی بره!
همه اینها را نوشتم که بگویم رفتارها به تدریج تغییر می کنند یعنی هر چقدر هم که تصمیم قاطعانه در تغییر رفتاری داشته باشیم و هر چقدر هم که راهکارهای درست در پیش بگیریم باز هم امکان اشتباه کردن هست. اما نباید ناامید شد. من به خودم امیدواری می دهم که همین قدر که حواسم به رفتارم هست و تعداد عصبانی شدنم خیلی کم شده برای من یک دستاورد بزرگ است. در روز هزاران بار به خودم یادآوری می کنم که نکند دوباره اشتباه کنم. واقعا ذکر روزانه من این است آرام باش، عصبانی نشو ، حوصله داشته باش، عجله نکن - که هزاران بار تکرار می کنم. دوست دارم هر چه زودتر بتونم خودم را کنترل کنم.
برام دعا کنید