سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

بیست و چهار و بیست و پنج

    نظر

بیست و چهارمین روز هم گذشت و امروز روز بیست و پنجم است.

حس آدمهای چاقی را دارم که رژیم گرفته اند و وزن کم کرده اند اماحالا دیگر وزنشان ثابت مانده و پایین نمی آید و تا وزن ایده آل هم هنوز خیلی راه در پیش دارند. خسته شده اند و با خودشان می گویند اصلا اضافه وزن دارم که دارم ....... حال من البته کمی از آنها متفاوت است چون اولا ترازویی ندارم که ببینم چقدر از عادتها و رفتارهای غلطم عوض شده. هر چند می دانم که خیلی چیزها هست که هنوز باید تغییر کند. و ثانیا این تفاوتها را نمی شود رفت در آینه دید. به به و چه چه کرد و انرژی گرفت و گفت خوب همینطوری ادامه بدهم آدم ایده آلی که در ذهن دارم می شوم.

شاید هم ترازویی باشد و من بیخبرم. خلاصه که نیاز به انرژی بیشتری دارم. یک روزهایی بود که آنقدر مستمر دعا کرده بودم که استجابت دعایم را خوب درک می کردم آنقدر مستمر روی انجام کاری تمرین کرده بودم که فکر می کردم محال است آن کار را ترک کنم. آنقدر از انجام عمل خوبی سرشار از حس خوب شده بودم که می گفتم امکان ندارد دست از این کار بردارم.  اما حالا باز دارد وقفه می افتد و آن حالت یو یو دارد برمی گردد و من بر می گردم به جای اولم.

تردید آفت همه چیز است. حتی یک تردید کوچک یک خراش در اراده ایجاد می کند همان خراش کوچک روی اراده باعث می شود کاری بر هم بریزد و دیگر جلو نرود. چطور باید جلوی اینها را بگیرم. من که اینهمه انرژی داشتم و اینهمه از انجام برنامه ام شاد بودم و خرسند و غرق رضایت چطور الان اینهمه بی انرژی شده ام؟

باید یاد آوری کنم که زندگی من حتی با سه ماه پیش هم قابل قیاس نیست. خیلی آرامترم خیلی مهربانتر خیلی با توجه تر اما متاسفانه از بس با معیارهایی که برای خودم در نظر دارم دورم که اینها مرا راضی نمی کند.

خلاصه اینکه نیاز به یک خانه تکانی ذهنی و حرکتی دارم. ذهنم باید از همه تردیدها و فکرهای تنبل کننده و کسالت آور خالی بشود. بعد هم باید باز یک نگاهی به برنامه ام بیندازم و با انرژی خیلی بیشتر جلو بروم.

 

این هم نمونه ای از کارهایی که این مدت انجام داده ام برای روحیه بخشی به خودم

1- دیگر خیلی راحت از رنجش هایم می گذرم انگار یک بخشی در مغزم فعال شده که دائم می گوید ای بابا بی خیال و من خیلی راحت از حرفها و رفتارهای دیگران رد می شوم. این رد شدن را خیلی دوست دارم.شاید این تاثیر آیه انک میت و انهم میتون سوره زمر باشد که چه روزها خواندنش اشکم را جاری کرده. تو می میری آنها هم می میرند. یک روزی می آید که هیچ کدام از ما نخواهیم بود و هر کدام در دل قبرستانی خلوت و ساکت جای می گیریم. اینکه تو چه گفتی و من چه کردم و حرفت نیش دار بود و رفتارت دردآور اینکه من تلافی کردم و سر جایت نشاندم همه و همه چه پوچ و بی مقدار خواهد شد. چه رنجشها کوچک خواهند شد و چه تنهایی آدم در برابرعظمت مرگ کارهای بیهوده را پررنگ می کند.

2- حتی خیلی کمتر عصبانی می شوم. باز همان قسمت مغز فرمان می دهد ای بابا ول کن حوصله داری آخرش که چی!!!

3- نظم و ترتیب خانه خیلی خوب است از پاشیدگی های چند سال قبل اصلا خبری نیست الحمد الله.

 4- زبانم را به جز چند مورد خیلی خوب کنترل کرده ام اما امان از آن چند مورد که مرا بیچاره کرده و باعث شده فکر کنم تا آدم شدن فرسخ ها راه است.

5- خیرخواه تر شده ام. بی چشمداشت. قبل ترها هر کار خوبی مرا متوقع می کرد. انتظارم از طرف مقابل بالا می رفت. تا آنجا که حتی گاهی وقتها از خیر کار خوب میگذشتم چون می دیدم آدمی نیستم که بعد طلبکار نشوم. اما حال چون برای خدا انجام می دهم و نتیجه اش را به خدا واگذار می کنم کمتر از بندگان خدا طلبکارم.

تقوا تقوا تقوای الهیم آرزوست. کاش زندگی من پر از تقوا باشد. بیدار شدنم خواندنم خوردنم خوابیدنم تربیت بچه ام رفتار با همسر و مادر و پدر همه از تقوا باشد.

اگر گذرتان به اینجا افتاد دعایم کنید تا لذت با تقوا بودن را بچشم....