روز هفت
دیروز روز هفتم بود. با اینکه سعی کردم تقریبا همه قسمتهای برنامه را انجام دهم اما باز هم اتفاقاتی افتاد که نتونستم خوب مدیریت کنم و از خودم اصلا راضی نیستم. نفسی که تربیت نشده مثل اسبیه که رام نشده. دائم سرکشی می کنه و سوارش را به زمین می زنه. نفسی که با سختی تربیت و تهذیب نشده باشه به هر بادی از جا درمیاد و خودنمایی می کنه. یا مثل همان اسبی که با هر محرک کوچکی صاحبش را به زمین می زنه و شیهه می کشه.
اما امروز صبح که برای نماز می خواستم بیدار بشم نگذاشتم ناامیدی از اینکه باز هم دارم روال چله های دیگر را پیدا می کنم در دلم نفوذ کنه . بیدار شدم و نماز را به موقع خوندم. باید در ازای هر باری که نفسم من را به زمین می زنه من هم چند بار خاکش کنم. در برابر نافرمانی نفس نباید کم بیارم نباید جا بزنم باید با سختی دادن بهش رامش کنم.
یکی از جلوه های شیطان ناامیدی از استجابت دعا و رحمت خداوند هست. معمولا با توجیهاتی از قبیل شاید خداوند صلاح ندانه شاید قسمت چیز دیگری باشه شاید آنطوری که بنده دلش می خواد نشه و هزار و یک اما و اگر دیگه. اما حقیقت اینه که ما حدیثی داریم که دعا حتی می تواند قضاو قدر را برگرداند. چیزی که محکم شده را تغییر بده. اصلا خاصیت اصلی دعا اینه که می تونه تغییر بده. در ضمن وظیفه انسان فکر کردن به اینکه چطور خواهد شد و چه می شود نیست بلکه وظیفش فقط تسلیم محض بودنه. باید دعا کرد با پشتکار و با تضرع و به هر وسیله که می شه باید به خدا نزدیک شد اما نتیجه حتما بهترینه هر چه که باشه.
این خصوصیت تسلیم محض بودن خیلی مهمه و شاید هدف از همه عبادتها این باشه که بنده به جایی برسه که بدونه هیچ دست و پا زدنی، هیچ حرص خوردنی و هیچ نگرانی و ترسی فقط در مسیر رودخانه پرستش شناکنه و بشه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.