روز چهار
برای هر شروع تازه اولش کلی انرژی و هیجان دارم. اما وقتی یه برنامه نسبتا طولانی مدته به روز چهار و پنج که می رسه نشانیهای تنبلی و فراموشی پیدا میشه. دیگه اون اشتیاق اول نیست. وسوسه شیطان؟ عدم پشتکار؟ عدم انگیزه قوی؟ شاید هر کدوم یا همه اینها با هم باشه اما نکته مهم اینه که باید این حس را از بین برد. چله های قبلی وقتی تموم می شد به پشت سر نگاه می کردم اصلا یادم نمی اومد از کجاش انگیزم کم شد و کمتر مطابق برنامه هام پیش رفتم.
اما امروز دیدم راه حلش اینه که هر روز هر روز برنامه و قول و قرارهایی را که با خودم گذاشتم مرور کنم. بعد در بارش بنویسم تا یادم نره در کل فکر کنم شروعم از دفعات پیش خیلی بهتره و کارهام را مستمر تر دارم انجام می دم.