روز بیستم
خداوندا امروز تو را شاهد می گیرم که اگر بمیرم و فرصت زندگی تمام شود حتما غرق حسرت خواهم بود که چه اندک چیزی در چنته دارم که فقط و فقط به خاطر رضای تو انجام داده باشم. اگر خوبی کردم دوست داشتم که تو خوبی در زندگی جاری کنی. اگر بخشیدم به خاطر این بود که تو هم بخشندگی به زندگیم روانه می کنی. اگر از گناه کسی گذشتم معامله کردم سر گناههای بزرگ و کوچکم که از تو امید بخشش داشتم. اگر از گناهی دوری کردم ترسم از عواقبش بود که گریبان زندگیم را بگیرد. اگر نیکی کردم متوقع شدم و طلبکار و اگر شرایط بر وفق مرادم نبود با تعجب به درگاهت آمدم و گلایه کردم که پس چه شد آنچه وعده کردی. هر چه خوبی کردم معامله بود برای این که تو راضیم کنی و نه اینکه من تو را راضی کنم. در این سالها تو کجای زندگیم بودی؟؟؟!!! شرمنده ام اما هر آنچه مهم بود من بودم و رضایت من . رضایت تو کجای زندگیم بود؟؟؟!!! با نیت ناخالص به درگاهت آمدم و هر بار بی اعتنا به آنچه آوده ام هدیه ای گرانبها به من دادی.
خداوندا امروز تو را شاهد می گیرم که به درگاهت آمدم و از تو خواستم کمکم کنی تنها و تنها رضایت تو در زندگیم مهم باشد. خدایا کمک کن رضایت تو تنها هدف من در زندگی باشد. کمک کن رضایت تو تنها دغدغه من در زندگی باشد. خدایا کمک کن رضایت تو رضایت من باشد.