زندگی روی خط تعادل

دوم رمضان

    نظر

دیروز نوشتم اما امروز اثری از آن نیست نوشته ها هیچ جا ذخیره نشد. خلاصه نوشته های من درباره این بود که چه کار کنم که همه کارهایم فقط برای خدا باشد.

در حدیث معروف ابوذرآمده است که مى‏گوید: «قلت‏ یا رسول الله اى الجهاد افضل; عرض کردم کدام جهاد برتر است؟»

فرمود: «ان یجاهد الرجل نفسه وهواه; برترین جهاد آن است که انسان با نفس و هواى خویش جهاد کند.»

تا حالا فکر می کردم جهاد اکبر همان جهاد با نفس است اما همین امروز که دنبال چیزی می گشتم به نوشته ای از آیت الله جوادی آملی برخوردم که تصور من را عوض کرد.

آیت الله جوادی آملی در کتاب حیات عارفانه امام علی (ع) می نویسد: نبرد با دشمن مهاجم بیرونى که تهاجم به وطن را پیشه، و تاراج آن را در سر دارد «جهاد اصغر» است. و نبرد عقل با نفس امّاره شهوت‏گرا و غضب آلود «جهاد اوسط» است. و نبرد قلب و عقل و جنگ حضور و حصول و دفاع شهود عین در برابر فهم ذهن «جهاد اکبر» است، که هجرت کبرا را به همراه دارد. و به بیانی دیگر ایشان مصادیق این تعاریف را چنین بیان می کنند:
(فن اخلاق) که براى پرورش مجاهد نستوه به کار می آید، جهاد اوسط است تا از کمند هوا برهد و از کمین هوس نجات یابد و به منطقه امن قسط و عدل برسد. و (فنّ عرفان) براى پرورش سلحشور مقاوم جهاد اکبر است تا از مرصاد علم حصولى برهد و از رصد برهان عقلى رهایى یابد و از محدوده تاریک مفهوم و باریک ذهن نجات پیدا کند و به منطقه ‏اى که مساحت آن بیکران است بار یابد و از طعم شهود طرفى ببندد و از استشمام رایحه مصداق عینى متنعّم شود.

هجرت کبری یعنی آدمی از خواسته‌های باطل نفس کوچ کرده و به حدی برسد که نفس، از او طلب گناه نکند.

حاج آقا مجتبی تهرانی «رحمة الله» می گفتند: اولین و ساده ترین نشانه هجرت و دین داری حقیقی این است که انسان ببیند آیا می تواند برای خدا از امور مادی دنیوی صرف نظر کند یا نه.این آسان ترین نشانه است!

اینها را که می خوانم می بینم مساله به این سادگی ها هم نیست. بله من می توانم برای خدا از امور مادی و دنیوی صرف نظر کنم و حتی خیلی کارهای بزرگتر بکنم. اما هنوز توانایی آن را ندارم که خدا را در  همه حال و همیشه حاضر و ناظر بر رفتار و گفتار و افکارم ببینم. اگر همین الان بچه ام به تذکرهای من توجه نکند و کاری خلاف نظر من انجام بدهد یادم می رود این بچه امانت خداوند است و کنترل خشم ندارم. با این همه سفارشی که در محبت به پدر و مادر شده است من هیچ کاری برایشان نکرده ام ، هیچ خدمتی هیچ محبت خاصی. هیچ وقت نشده از من برای کاری کمک بخواهند شاید چون اصلا روی کمک من حساب نمی کنند و شاید همیشه خودشان را بدهکار می دانند. کارهایی که در خانه می کنم را هیچ وقت نشده فقط برای خدا انجام بدهم. نشده فقط برای خدا مهمان دعوت کنم. فقط برای خدا بروم، برای خدا بمانم. برای خدا بیدار شوم برای خدا بخوابم. برای خدا حرف بزنم برای خدا سکوت کنم......

خلاصه راه زیادی دارم تا بتوانم خدا را در  همه حال و همیشه حاضر و ناظر بر رفتار و گفتار و افکارم ببینم. و در حال حاضر فکر می کنم تنها چیزی که به آن نیاز دارم همین است آنقدر با نفسم جهاد کنم تا بتوانم خدا را جایگزین خودم کنم. اراده او را جایگزین اراده خودم کنم. رضای او را جایگزین رضای خودم کنم. تا جایی که دیگه من نباشم فقط و فقط او باشه. تو خود حجاب خودی از میان برخیز....

البته همه اینها در نوشتن و گفتن آسان است اما همین که پای عمل می آید یادم می رود. وقتی حالم خوش است و اوضاع بر وفق مراد هیچ قول و قراری یادم نمی آید و همه کارها موکول می شود به وقتی دیگر. اما همین که چیزی بر وفق مراد نباشد آنوقت یادم می افتد چقدر از یاد خدا غافل بوده ام. خلاصه اینکه پرم از اندیشه های خوب و برنامه های رنگ رنگ و قشنگ که حتی فکر کردن به آنها هم زیباست اما وقتی موقع عمل می رسد گویی هیچ چیز نمی دانم.

حالا می خواهم از همین الان که نزدیک اذان مغرب است یک بار دیگر با اراده قویتر  سعی کنم روی سه تا چیز تمرکز کنم.

1- همه کارم برای خدا باشد. خوابیدن و بیدار شدن یادگرفتن و رفتن و سکوت و حرف زدن و همه و همه.............

2- با بچه ام بسیار مهربان باشم. از امروز تا پایان عید فطر تمرین کنم و همه سعیم را بکنم تا عصبانی نشوم. قبل از خواب حتما ببوسمش. موقع بیداری به استقبالش در رختخواب بروم. کلمه نکن ، نگو ، ساکت، را فراموش کنم. مقایسه نکنم. ازش تعریف کنم. باهاش بسیار مهربان باشم. برایش برنامه غذا و میوه داشته باشم.

3- به کار شخصی خودم با پشتکار تمام ادامه بدهم .