روز سی و یکم
دارم پیش می رم. اگر صادق باشم باید بگم که نمی تونم به صد در صد قول و قرارهام با خودم برسم. اما اگر بخوام همه چیز را تعریف کنم باید بگم علی رغم این، تغییرات خیلی خوبی در زندگیم در جریانه. تغییراتی که آرام آرام و یکی پس از دیگری آمدند و الان کلی باعث خوشحالی من هستند.
من این روزها فقط یاد این شعر مرحوم ملک الشعرای بهار می افتم
جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر زدش سیلی و گفت دور ای پسر
نجنبیدم از سیل زور آزمای که ای تا که پیش تو جنبم ز جای
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود کزان سنگ خاره رهی بر گشود
زکوشش به هرچیز خواهی رسید به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار که از مرگ جز یاس ناید به بار
گرت پایداری است در کارها شود سهل پیش تو دشوارها
واقعا برای همه کارهای سخت و در ظاهر غیر ممکن باید مثل اون چشمه باشم که نرم تر و آرام تر از اون نمیشه مثال زد. تنها راز موفقیتش پشتکار و تداوم در همان ضربه های ملایم و کوچکه اونقدر که حتی سنگ سخت را هم تغییر می ده. این را به عینه دیدم. خداوند را شکر می کنم که عادتهای خوب یکی بعد از دیگری دارن توی زندگی من ظاهر می شن و انشالله کیفیتش را به بهترین وجه که هم خداوند راضی باشه و هم ما احساس خوبی داشته باشیم تغییر می ده.
یک پیشنهاد:
اگر می خواهید یک عادت نیکو را در خودتون ایجاد کنید و به اندازه کافی پشتکار و انگیزه ندارید. سعی کنید صواب اون کار را تقدیم کنید به یک عزیزی. به پدر یا مادر یا یک شهید یا کسی که به گردن شما حق داره یا حتی کسی که حقی ازش ضایع کردید و امکان عذر خواهی و حلالیت طلبی ندارید. خیلی انگیزه قوی میشه برای ادامه ..... واقعا برای من که عالی بوده.