سی و پنج
در دل یک شب زمستانی هستم. خدایا شکرت خانه ای گرم دارم و شام گرم خوردم و حس خواب آلودگی شیرین دارد می آید. خدایا شکرت که از یاد آنهایی که بیرون از خانه جایی ندارند و غذایی نخورده اند و لباس کافی ندارند غافل نیستم. خدایا شبهایی بوده که خانه سرد بوده، شام از گلویم پایین نرفته و اضطراب خواب و خواب آلودگی و شیرینیش را از یادم برده. خدایا شکرت که همان شبها هم یاد تو مثل گرمایی از دوردستها پیدا شد و گرمم کرد. خدایا شبهای زیادی ناراحتی، غصه و غم روزهای رفته و نیامده خوابم را ربوده و سردی زمستان را چند برابر کرده اما شکرت که یادم مانده و باعث می شود قدر این شبهای آرام را بدانم.
خدایا کمک کن روزهای سختی و تلخی و عسرت هم یاد تو باشم و یادم نرود با هر سختی آسانی است. خدایا کمک کن یادم بماند مال و جان و فرزند و عزیزان امانتهای عزیز تو هستند مراقبشان باشند و بدانم صاحب آنها تویی و همه در معرض امتحان الهی
خدایا از این چله فقط پنج روز مانده و سفر چهل روزه رو به پایان است. خدایا کمک کن وقتی روزهای عمرم رو به پایان است حسرت زده و پریشان و پشیمان نباشم.