بیست و هشت 4
سلام بر روز بیست هشتم که رو به پایان است.
برای انجام هر کاری اول باید مطمئن بود و یقین داشت و از خدا کمک خواست خدایی که حاضر و ناظر است. می بخشد و دوست دارد و آدمهایی را که همه فراموش می کنند و حتی همه متنفرند فراموش نمی کند و در آغوش می گیرد. بعد باید قدم اول را برداشت قدم به قدم جلو رفت و از تاریکی ها گذشت خدا را شکر کرد. خدا را شکر کرد و یقین داشت که سیاهی و مریضی و درد و ناراحتی و تنهایی تقدیر مقدر نیستند. خدا آرامش و یقین و فراوانی و سلامتی و دارایی و آگاهی است و برای بندگانش هم همین را می پسندد. پس در تاریکی که گیر کردم یادم باشد یادم بماند و به تمرین ادامه بدهم که فقط عبور است و نه چیزی بیشتر باید شکر گزار باشم و به راحتی بگذرم و عبور کنم تا روشنایی رو بنماید.
می دانم نوشته هایم نا مفهوم اند برای اینکه نمی شود همه چیز را نوشت. بارها و بارها در قرآن خواندم که از خدا بخواهید می دهد. بخوانید اجابت می کند. و من کور و گنگ خواندم و حالا دارم کم کم بیدار میشوم.
امروز، شنبه می شود چهار روز که دارم یک بنده خدایی را که به دعای خیر احتیاج دارد دعا می کنم. همه ما به دعای خیر محتاجیم اما بعضی از ماها توی شرایطی هستیم که حتی توان دعا کردن برای خودمان را هم نداریم. با خودم قرار گذاشتم آدمهای دور و برم را که در سختی هسنتد مستمر و طولانی دعا کنم خدا بنده هایش را در هیچ شرایطی فراموش نمی کنه و دعایی که می کنم بیشتر حال خودم را خوب می کنه.
خدای عزیز خدای مهربان خدای شگفت انگیز با من دوست باش.