روز سی و سوم و سکوت
امروز فردا و پس فردا روزه سکوت دارم. بس که حرفهایم نسنجیده اند و بس که عادت کردهام به لغو و بیهوده گویی. سکوت ذهن هم دارم. هر فکر چرندی که به سرم می زند می گویم خاموش!
وقتی فقط در صورت نیاز و درست حرف می زنم حتی لحن بد حرفهایم هم مجال پیداشدن ندارد. امروز خیلی خوب بود انرژیم خیلی حفظ شد و حرفها کم و سنجیده بودند عادت بد یک شبه ناپدید نمی شود اما آب اگر به آرامی و مستمر روی سنگ سخت بریزد بالاخره یک روزی آن را تغییر خواهد داد.
یعنی الان یکی از آرزوهایم هست که لغو گویی و زیاده گویی را ترک کنم و فقط به اندازه نیاز، درست و با لحن و کلماتی زیبا صحبت کنم. صحبت کردن مثل چیدن سفره است می شود همه چیز را در هم بر هم روی آن گذاشت و هر کس در گوشه ای به سفره روی بیاورد و غذا ها تمام شوند. می شود هم یک غذای ساده را در نهایت آراستگی روی سفره چید و همگان را دعوت به غذا کرد.
زیاد پراکنده گویی می کنم. زیاد حرف میزنم. لحنم با بچه خوب نیست. امروز شروع کردم تا ببینم چه میشود.