روز بیستم و یک تجربه نه چندان جدید
نمره ام چند است؟
من معلم سخت گیری هستم شاید تا الان به خودم سیزده یا چهارده بدهم.
عادت های خوبم کم کم دارند تثبیت میشوند. شبها قبل خواب سینک خالی است و صبح ها به محض بیدار شدن خانه سر و سامان میگیرد.
حالا میخواهم هر شب برای قبل از خواب دخترک یک برنامه بگذارم و بعد این بشود یک عادت خوب دیگر
تا یادم نرفته یک تجربه هم بنویسم تا بعدها شاید به کارم بیاید. عادتهای خوبی هست که دوست دارم داشته باشم شاید صد تا یا بیشتر. هفت هشت تایی از آنها در اولویت هستند. اینجا قبلا هم نوشته ام نمی شود یکهو چهار پنج تا هندوانه را با هم برداشت.
باید آنها را اولویت بندی کنم. بعد برای هر عادت حداقل ده روز تا یک ماه وقت بگذارم. آخ که چقدر خوب میشود بعد از گذشت شش یا هفت ماه ببینم حداقل پنج شش تا رفتار خوب دارم که دیگر در وجودم نهادینه شده و شده جزء کارهای روتینم. سالها پیش شاید مثلا ده سال پیش عادت داشتم غیبت کنم. همینطوری با دلیل یا بی دلیل به خاطر نشکستن دل مخاطب به خاطر همراهی با بعضی ها به خاطر این که مثلا وقت کسی غیبت میکند مثل مجسمه نباشم و همدردی کنم........... بیزار بودم از رفتارم از خودم بدم میآمد هر بار بعد تصمیم گرفتم واقعا مجسمه باشم یا دیوار. از یک جایی دیگر دلم خواست فقط سکوت کنم و تن به این بازی ندهم. حالا شدهام آدمی که واقعا شروع کننده غیبت نیست. در غیبت همکاری نمی کنم و خیلی خوشحام حالا میدانم کارهای دیگر هم به همین سادگی است. باید اراده کنم .
این هم فکری است که هر شب به سرم میآید وقتی سینک ظرفشویی را تمیز میکنم: دل و ذهن آدم هم مثل سینک ظرفشویی است روزانه ظرفهای کثیف و تمیز زیادی توی آن ریخته میشود. کف و آب میآید گل سبزی و انگل میوهها کافی است دو سه روزی سینک به حال خودش رها شود. بعد دیگر آدم حتی رغبت نمیکند به آن نگاه کند . دل و ذهن هم همین است. جتی یک روز هم نباید به حال خودش رها بشود. هر روز باید با برس و شوینده حسابی تمیزش کرد. آنقدر تمیز که عکست تویش پیدا شود. چطوری؟ با دورریختن فکرهای اضافی، با ترک کردن نشخوار ذهنی و خاطرات و فکرهای پرت و پلا با مراقبه و یاد خدا و با بخشیدن دیگران. هر روز قبل از خوابیدن و بعد از بیدار شدن.