سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز ششم و هفتم

    نظر

روز هفتم هم دارد تمام می‌شود. اگر هفت روز یک دانه راتوی آب گذاشته بودم حتما سبز شده بود. چون همه ثانیه ها و لحظه های هفت روز را هوشیار و آگاه بود . اما من چه؟ نه سبز نیستم اما نمی‌دانم شاید یکی از همین روزها امن و آرامش و یقین مثل جوانه‌ای در وجودم سبز شود. حالا اما سبز و هوشیار نیستم. کاش باشم!

من با یک غوره سردیم میشه و با یک مویز گرمی... کی کامل میشم خدایا کامل نه حتی اما آرام.

داشت یادم می‌رفت قرار است داستانم را خودم بنویسم و هی به زمین و زمان چشم ندوزم.

داستان من

 

من یک آدم قوی مطمئن هستم. یقین دارم زندگی آرام و مهربان است و همه چیز ما در کنترل قدرتی که از ما بهتر، برتر و داناتر است. من زندگی یعنی سلامتی، شادی، آسایش، برکت، ثروت، زیبایی و همه چیزهای خوب و اگر هر کدام از این چیزها در زندگیم نبود یا ناقص بود حتما حتما حتما چیزی باید عوض شود. باید تغییر کند. طبق همان فلسفه که زندگی خیلی مهربان است فهمیدن و برطرف کردنش نباید پیچیده و سخت باشد. و در نهایت هر طوری که باشم آرامشم مستقل از همه اینهاست.

یقین دارم که انسان قدرتمند است وقتی به آن نیروی برتر وصل باشد. خیلی خیلی قدرتمند...