روز پنجم... داستانت را خودت بنویس
روز پنجم هم رو به اتمام است. توی فیلم میگفت خودت داستان خودت را بنویس. عاشق این جمله شدم. خودم باید بنویسمش اونطور که خودم دوست دارم باشه. نه اونطور که اسمش سرنوشت محتوم و جبریه! می خواستم بنویسم نور نمیبینم نه حتی روزنهای روشن. اما یادم افتاد قرار است داستانم را خودم بنویسم پس باید نور ببینم باید پیدایش کنم از یکی از همین گوشههای به ظاهر تاریک. خدا کند خسته نشوم و امیدم کم نشود. خدا کند نترسم خدا کند جا نزنم!
حالا که قرار است داستانم را خودم بنویسم پس می نویسم که نمیترسم، می نویسم در تاریکی چشمهایم را باز باز نگه میدارم. با اینکه الان در تاریک هستم جرات میکنم بنویسم نور خیلی زود پیدایش میشود خیلی خیلی زود و دستهای منبطش را روی شانههایم میگذارد.