روز سوم هنوز درونا آماده نیستم
روز سوم هم رو به پایان است. امروز صبح زود از خواب بیدار نشدم شاید کمی بهتر بشم. کمی ناخوشی لازمه تا آدم قدر سلامتی را بدونه. به نظرم هر ناخوشی چه کوچک و چه بزرگ یک پیغامه از طرف بدن برا برطرف کردن چیزی که باید عوض بشه. اما چی؟ سه روزه دارم مراقبه می کنم اما نمی دونم چی؟ میگرنم چی می خواد به من بگه و این گردن درد؟؟
خدایا چرا اینطوری شروع شد انگار درونا آرام نیستم. دلم مثل دریای طوفانی شده. که سطحش آرام به نظر میاد ولی درونش آشوبه. آرامشم کجاست خدایا. می دانم خالص نیستم می دونم هنوز آماده نیستم اما با این حال آمدم. خدایا پناهم بده. از کارهای امروزم راضی نیستم. صبور نیستم کمکم کن خدایا.
با این همه ناامید نمیشم و ادامه می دم . چون یقین دارم همه چی درست میشه. مثل همیشه. فقط کاش کوکب هدایتم از گوشه ای بیرون بیاید. خدایا من چشم به راهم کمکم کن!