اولین قدم توکل
برای زندگی با آرامش اولین قدم توکل است. توکل یعنی رها کردن، یعنی واگذار کردن همه امور، یعنی واگذاشتن همه افکار و اعمالی که حتی فکرش هم دلهرهآور است. یعنی موسای کوچکت را در صندوق چوبی بگذار و با اطمینان بسپار به جریان نیل. من اما همه موساهایم را دو دستی چسبیدهام آنقدر که دیگر جایی در دستانم ندارم. آنقدر دستهایم سنگین است که هر لحظه بیم آن میرود که همه آنها بلغزند و بیفتند. من میخواهم همه بارهایم را خودم بکشم هر چند که میدانم لازم نیست اما نمیدانم چطور دلم را بزرگ کنم و همه چیز را رها کنم.
زندگی با توکل باید زندگی قشنگ و بی دغدغهای باشد. زندگی که شادیهایش عمیق و غمهایش گذرایند. اما چیزی که مانع توکل من است ترسهایم است. ترس و توکل دو سر یک ریسمانند از هر طرف که بگیریم آن دیگری را از دست میدهیم. من همیشه سر ترس را در دستهایم گرفتهام و توکل در زندگیم خیلی کمرنگ و ناپیدا بوده. حالا حال چتربازی را دارم که باید از ارتفاع چند هزار مایلی بپرد. باید بپرد اما از خودش مطمئن نیست از اینکه آیا پایش به زمین میرسد، آیا چترش به موقع باز میشود، آیا در بین راه اتفاقی نمیافتد.... بارها پریدهام اما شکها و تردیدها نگذاشته لذت ببرم. حالا این بار میخواهم واقعا رها کنم. رهایی که برایم آرامش بیاورد.
تمرین میکنم همه امورم را رها کنم و بسپارم به دست کسی که بهترین نگاهبان است. تمرین میکنم که کوله بار سنگینم را سبک کنم و همه بارهای اضافی را رها کنم.