چطور رفتار فرزندم را تغییر بدهم؟
من باز هم نتوانستم عمر عصبانی نشدنم را به یک هفته برسانم و مثل همیشه رفتار دخترم عصبانیت من را تحریک کرد.
تلاشهای من برای تغییر خوی عصبانی و پرخاشگر دخترم با پیشرفت چندانی مواجه نشده. اگر من رفتار سابق را داشتم الان بی شک هر دقیقه در خانه ما صدای داد و فریاد و سرزنش من به راه بود. اما با اینکه اینها دیگر خیلی وقت است که اصلاح شده اما رفتار دخترم همچنان مثل سابق است و تغییرات آنقدر کند و کوچکند که به زور به چشم میآیند. من هم بعد از کمی تحمل بالاخره صدایم بلند میشود. اما واقعا چرا؟ هر چقدر فکر کردم جواب قانع کنندهای پیدا نکردم تصمیم گرفتم تا همه چیز را بنویسم شاید راه حلی پیدا کنم.
اول از همه بروم سر رفتارهایش که به شدت مرا عصبانی میکند هر چند خیلی وقتها شاید عصبانیتم را بروز ندهم اما خوب بعضی وقتها هم تحملم تمام میشود.
1- من هر کاری را باید به او بگویم تا انجام بدهد.
مشقت را بیار، دستشویی برو، دستت را بشور، تلویزیون را خاموش کن، اتاقت را مرتب کن، اسباب بازیهات را جمع کن... یعنی بی اغراق هیچ کاری نیست که خودش به صورت خودجوش انجام بدهد. از آنجا که یک بار با خودم فکر کردم «این کار را بکن آن کار را نکن»های من خیلی زیاد است و همین مضطربش میکند بنابراین سعی کردم این را به حداقل برسانم و به جایش اگر قرار است بگویم برو دستشویی با او تا دم دستشویی بروم. یا اگر قرار است بگویم مسواک فراموش نشه با خودش بروم و بگویم خوب مسواک بزنیم.... اما در عمل هیچ کدام از کارها درونی نشده. حتی یک مدت طولانی اتاقش را به حال خودش رها کردم اما به هم ریختگی و شلوغی اتاق و پیدا نکردن وسایل او را متقاعد نکرد که باید مرتب باشد.
بارها از مزایای مسواک و نظافت دهان و دندان گفتهام. وقتی بیرون بودیم و به چیزی دست زده به آرامی تذکر دادم که برای همین چیزهاست که وقتی برمیگردیم خانه دستها را میشوییم. با اینکه اگر لیوان خودش نباشد لب به آب نمیزند و با اینکه به تمیزی غذا و اینها خیلی اهمیت میدهد اما شستن دستها و دندانها برایش کار شاقی است و اگر خودم را به آن راه بزنم اصلا به روی خودش نمیآورد که مثلا شبها قبل از خواب باید مسواک بزند.
به عبارت سادهتر خیلی از ارزشها برای او درونی نشده است.
2-وقت شناس نیست.
برای انجام مشقها و فعالیتهای فوق برنامهاش که خودش انتخاب کرده برسد با هم برنامه ریزی کردهایم. برنامه روی دیوار است. برای تفریح و تلویزیون هم وقت دارد. اما کمترین توجهی به آن ندارد. من هم که تذکر میدهم همیشه به بعدا آنها را موکول میکند. بعضی وقتها برای اینکه متوجه بشود نمیشود همه کارها را به بعد موکول کرد و همه را با هم انجام داد، به حرفش گوش میدهم و همانطور که خودش خواسته همه کارها را با هم سر ساعت هفت انجام میدهیم. خوب معلوم است که خسته است، حوصله ندارد دائما تکرار میکند یاد نمیگیرد، خسته است. دل به کار نمیدهد و فقط برای اینکه با سرعت تمام شود لحظه شماری میکند.
به نظم و ترتیب اهمیت نمیدهد.
3- عصبانی است.
ظرفیت تحمل دخترم خیلی پایین است. خیلی زود عصبانی میشود و پرخاشگری میکند. کارهایی را که انتظار ندارد از دیگران سر بزند خودش مرتکب میشود، اما انتظار دیدن همان کارها از دیگران را ندارد. این خصلت در واقع آینه تمام نمای یک عمر زندگی من است. حالا این مدت چند ماهه که در حال تغییر هستم را نمیتوانم برای تغییر او کافی بدانم. بنابراین برای این مورد باید صبر به خرج بدهم. اما در هر صورت باید ریشه عصبانیتش را بشناسم تا بتوانم راحتتر به او کمک کنم. اما از آنجا که هر عصبانیتی ریشه در یک نارضایتی درونی دارد باید این ریشه ها را بشناسم.
نارضایتی درونی دارد .
4- در کارها مشارکت نمی کند.
تقریبا دست به سیاه و سفید نمیزند. در موقع چیدن میز، موقع جمع کردن، یا حتی موقع جمع کردن اتاقش تمایلی به کمک کردن ندارد. حتی باید بخواهم که مثلا لیوانی را که در آن آب خورده به آشپزخانه برگرداند. هر کاری را هم باید بگویم و اگر از او بخواهم مثلا کار فرد دیگری را انجام بدهد که دیگر کار به اعتراضش هم میکشد و اصلا راضی به همکاری نیست.
روحیه همکاری ندارد.
5- دائما در حال دعوا کردن با همبازیهایش است.
سرسازگاری ندارد. تحملش کم است و زود کار را به داد و فریاد میکشد.
6- ناراضی است و همیشه غر میزند.
دخترم از کمتر چیزی راضی میشود. موقع خرید همه چیز میخواهد یک بار یک لیست طولانی نوشت و همه را خریدم. اما باز راضی نشد. این غر زدنها معمولا جلوی دیگران بیشتر است و واقعا ناراحتم میکند. چون بر فرض اگر کسی مهمان ما باشد. هر چند دقیقه یک بار دخترم سراغ من میآید تا شکایت چیزی را بکند.
تا الان فقط به رفتار خودم رجوع کردهام. واقعا کمی سر درگم شدهام آیا خیلی امر و نهی میکنم؟ خوب اگر امر و نهی نکنم نه مشق مینویسد نه درس میخواند نه دندانش را مسواک میزند و از صبح تا شب پای تلویزیون میماند. باید خیلی فکر کنم و بعد به فکر راه حل باشم.