سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

چهار

    نظر

روز چهارم هم به پایان رسید.

آن آگاهی و هوشیاری صد در صدم آرزوست. خوب از کجا شروع کنم؟ صبح عصبانیت نزدیک بود کار دستم بده بعد از مدتها نماز قضا شد!!! اما بعد صبح بیدار ماندم. مراقبه کردم. خانه دسته گل. خودم مرتب. یک تغییر خوبی هم که این مدت کردم اینه که لباسهای جورواجوری که توی کمد خاک می خورد اومده بیرون و توی خونه لباس مرتب می پوشم و از دیدن خودم توی آینه خوشم میاد.

نماز ظهر را سر وقت نخواندم چون قبل از ظهر رفتم بیرون باید یک فکری برای اینجور مواقع بکنم. برای نماز مغرب بیرون بودم که اذان داد. دیدم خیلی از آدمها با صدای اذان به سمت مسجد می رن. خواستم تنبلی کنم و دلیل بیاورم که نمازم خیلی با تمرکز نخواهد بود اما بلند شدم و خواندم.

وقتی برگشتم خانه با کوهی از ظرفها و ریخت و پاشها منتظرم بود. همت کردم و همه را شستم.

با دخترک ریاضی نخواندیم بس که خسته بود. کتاب هم حتی نخواندم و مستقیم رفت خوابید. امتحان هم داشت.

فردا باید روز بهتری باشد. خیلی کارها دیگه روی روال افتاده مثل مرتب کردن آشپزخانه و شستن ظرفها انگار مغرم پذیرفته که آنها را سر وقت انجام بده. بنابراین فردا تمرکزم روی خواندن زبان و کارهای شخصی خودمه که مدتهاست با خودم عهد کردم انجام بدم. بنابراین فردا روز کارهای خودمه. حتما باید یه وقتی خالی کنم برای ریاضی خواندن با دخترک.

 


سه

    نظر

خوب اول از همه بگم این منی که اینجا نشستم و دارم تایپ می کنم امروز ده ها بار تا مرز عصبانیت شدید رفتم اما عصبانی نشدم!! ناگفته نماند که چند تا رفتار نادرست ناشی از عجله وهمینطور عدم کامل کنترل خشم داشتم اما بهتره خودم را ببخشم که بتونم جلو برم و در جا نزنم. 

خبر خوب دیگه اینکه در کمال صلح و صفا با دخترک یک ساعت ریاضی خوندیم. واقعا در کمال صلح و صفا.

خیلی دوست دارم از آدمهای آزاردهنده دور و برم بنویسم اما نمی نویسم. به خاطر اینکه حال خوبم خراب نشه. در ضمن من نمی تونم عوضشون کنم. من خیلی مرد باشم خودمو درست کنم.

امروز روز سوم بود. وقتی صبوری و خوش اخلاقی می کنم پر از شعف می شم از گذشتن روزها. دیگه گذشت ایام ترسناک و اضطراب آور نمیشه. همش دوست داری  بگذره دوست داری بگذره و به چهل برسی و ببینی که تا چهل چقدر کیفیت زندگیت بهبود پیدا می کنه. 

خوب از کارهای خوب بگذرم باید بگم به خیلی بعضی کارهایی که توی برنامم هست نشد عمل کنم. بعد از نماز صبح خوابم برد! برای دخترک کتاب نخوندم! نمازم رو سر وقت نخوندم! همش برای اینه که برای انجام کارهام یا ساعت تعیین نمی کنم، یا به برنامه منظمی که نوشتم اهمیت کافی و لازم رو نمی دم!!

فردا باید روز بهتری باشه باید به برنامه ریزیم مو به مو عمل کنم تا بتونم به رضایت کامل برسم. از خودم و از کارهام.

خدایا شکرت

 


دو

    نظر

بارها نوشتم زن ستون خانه است اما هر چه بنویسم کم است. پشت خانه های مرتب و منظم، پشت مردهای با حوصله و دقیق پشت بچه های منظم و خوش اخلاق و متعادل یک زن یک مادر و یک ستون محکم است.

این روزها خلق و خوی همسر خیلی عوض شده. آنقدر این مدت آبچکان خالی و مرتب بوده، اتاق مرتب و تمیز بوده و دستشویی ها نظافت شده که خودش هم سعی می کند اگر یک بار من نرسیدم کمک کند تا همه چیز مرتب باشد.

من هیچ آدمی را سراغ ندارم که از نظم و ترتیب و آرامش لذت نبرد. حتی آدمهای درهم و برهم و نامنظم هم آرامشی را که در نظم و ترتیب حکم فرماست دوست دارند. الان دخترک منتظر است کتاب بخوانم، ظرفشویی پر از ظرف است و من خواب آلود اما آمدم بنویسم محال است بگذارم حساب کارها از دستم برود. امروز روز دوم است . یکی دو جا پایم لغزیده. یک جایی که داشتند غیبت کسی را می کردند من بی اینکه چیزی بگویم اما نتوانستم موضع بی طرف بگیرم و واقعا متاسفم می نویسم که تکرار نکنم. می نویسم که دیگر به این راحتی آلت دست موقعیتعا و آدمها نشوم.

با دخترک ریاضی نخواندم. آخ اگر بیدار می ماند حاضر بودم تا نیمه شب هم که شده با هم ریاضی کار کنیم اما زیر بار نمی رود. نمازها سر وقت خوانده نشد و برنامه آنطور که نوشتم پیش نرفت. رودربایستی ندارم خیلی بد است اما می نویسم که جبران کنم.

فردا مهمان دارم باز هم شاید به برنامه ام نرسم اما باید همه سعیم را بکنم. فردا حتما باید روز بهتری باشد.


یک

    نظر

نه ! تا الان خیلی مصمم نبوده ام. همینطوری فکر می کرده ام دارم چله نگه می دارم. سرچشمه های  حقیقت از دلم برزبانم جاری نشده. 

البته از اثرات چله ها همین بس که فهمیدم راه بسیار دراز است و آدم عمل میخواهد این راه دراز.

نتیجه گیری که این مدت کرده ام این است که وقتی از شب قبل برای فردا برنامه ریزی می کنم باید ساعتش را هم دقیق مشخص کنم وگرنه میشود انبوهی از کارها که معلوم نیست کدامش به انجام برسد.

در ضمن فهمیدم اینکه مواظب باشم رفتارم و کردارم درست باشد لازم است اما کافی نیست. باید هدف کلی من برای هر چله کاملا مشخص باشد. امکان ندارد چهل شبانه روز روی هدفی تمرکز کنی و برای آن زحمت بکشی و به دقت و مو به مو انجامش بدهی آنوقت نتیجه نگیری و تغییری حاصل نشود. از همین حالا دارم چهل روز دیگه رو می ببینم و تغییراتی که اینهمه منتظرشم.

امروز روز اول بود و روز بسیار خوبی . در برابر غرغرهای دخترک خیلی صبوری کردم. داد نزدم از کوره در نرفتم لجبازی نکردم و به دلش راه رفتم. حالا که اینجا می نویسم می فهمم کار خیلی شاقی هم نکردم مثلا اسم من مادر باید این کارها رو می کردم و غیر از این تعجب آور بود!!!!

یک چیزهایی دیگه برام جا افتاده نماز صبحم خدا رو شکر قضا نشده. شبها ظرفها شسته میشه. خونه بیشتر وقتا مرتبه. حواسم به خیرات پنج شنبه ها هست. اما یک چیزهایی مثل مراقبه مواظب حرف باطل و بیهوده بودن نه... سخته با دیگرانی که مثل خودتن همکلام بشی و به بیهوده گویی روی نیاری یا کلام رو یک طوری قطع کنی..... سخته اما شدنیه

این چله چله تمرین سه تا چیزه

1- با طمانینه حرف زدن . کسی که با طمانینه حرف می زنه قبلش حتما فکر می کنه پس کمتر چرند و پرند می گه و باطل و بیهوده.

2- ریاضی دخترک نیاز به تمرین جدی داره روزی یک صفحه ریاضی با دخترک کار کنم امروز نشد و حقیقتا راه حل پیدا کردن برای اینکه روزی یک روز بنشینه با من ریاضی بخونه خودش کلی کاره. خدا باید خودش کمکم کنه

3- برای دخترکم کتاب بخونم هر شب. به جای روشن بودن تلویزیون کتاب بخونم و وقتش را پر کنم.

4- کاری را که باید تمام کنم هر روز پنج صفحه از آن را انجام بدم.

برنامه های دیگه سر جاشونه

1- برنامه ریزی برای روز بعد

2- مراقبه سی دقیقه

3- نماز سر وقت

4- حواسم باشد که برنامه هایم را انجام بدهم

5- از حرف باطل دوری کنم

6- از فکر باطل بر حذر باشم

7- روزهای پنج شنبه خیرات را فراموش نکنم

 


دو صفر

    نظر

نمی دانم چرا نمی شود شروع کرد. یک مانعی هست که بیشتر ذهنی و درونی است که شروع دوباره را هی به تعویق می اندازد. چند تا چله را پشت سر هم گذراندم اما این یکی همش دیر می شود. عزمم را جزم کرده ام که از فردا که نه از همین امشب شروع کنم.

باز برنامه همان روال سابق است.

- برنامه ریزی برای روز بعد

2- مراقبه

3- نماز

4- حواسم باشد که برنامه هایم را انجام بدهم

5- از حرف باطل دوری کنم

6- از فکر باطل بر حذر باشم

7- روزهای پنج شنبه خیرات را فراموش نکنم

 باید بیشتر حواسم باشد

باید جدی بگیرم ماه دی هم دو روز است شروع شده و من دارم عقب می مانم. باید جبران کنم از همین امشب