سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز یکم

    نظر

تمام شد. امان از خواب گرم که به چشمم می آید و برنامه هایم را به هم میریزد. امروز از صبح که بیدار شدم خوابم می آمد. بعد از ناهار خواب آلود بودم. اتفاقاتی افتاد که بیدار شدم اما هنوز باید با نفس سرکشم کار کنم.

وقتی انگیزه ها به اندازه کافی قوی نباشند هر محرک کوچکی مسیر را عوض می کند. باید روی انگیزها هایم کار کنم. فردا باید روز خیلی بهتری باشد.

به خودم قول می دهم همه تلاشم را بکنم. خدایا کمکم کن

داشتم فکر می کردم برای امسال چه برنامه ای داشته باشم. داشتم فکر می کردم چه کاری را سعی کنم تمام سال روش تمرکز کنم و درست انجام بدم . یهو دیدم دارم با خودم تکرار می کنم هیچ حرفی را جز برای خدا نزن و بعد توی ذهنم این نقش بست هیچ کاری را به جز برای خدا نکن. وبعد مثل دانه های یک تسبیح جمله ها آمدند  و آمدند. می خواهم امسال به خاطر خدا به پدر ومادر تا جایی که می توانم احترام بگذارم. و آنها را همانطور که در تعلیمات دینی سفارش شده عزیز وگرامی بدارم. تصمیم بعدی من هم اینه که نمازهام سر وقت باشه.

الهی به امید تو.