سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

جمعه سی و یک

    نظر

مهمان بودیم. ننوشتم. باید برای نوشتن هم یک ساعت مشخص در نظر بگیرم که اینهمه به تاخیر نیفتد.

روز جمعه هم گذشت دوست دارم با برنامه تر بگذرد دوست دارم حالا که همین یکی دو روز آخر هفته همه دور هم جمع هستیم حداکثر استفاده را بکنیم. اما یک جوری آلودگی صوتی است از اولش. تلویزیون،کارهای عقب افتاده همسر که روز تعطیل برایش واقعا تعطیل نیست دخترک که بریز و بپاش می کند و ما که چاره ای جز داد و بیداد برای اثبات حرفمان پیدا نمی کنیم.

چند روز پیش از شوهرم خواستم که کمی بیشتر با هم حرف بزنیم از موضوعات مهم و بچه را بیشتر به حساب بیاوریم وقتی ببیند طرف صحبت ماست وقتی درباره کارها و رفتار و افکار و حتی خوردنی ها باهاش حرف بزنیم او هم وارد بحث می شود و چیز یاد می گیرد.فکر می کنم یکی از اشکالات اساسی تربیت ما و اصولا یکی از اشکالات روابط ما در خانه این هست که کم با هم می نشینیم بحث و گفتگو کنیم. گاهی وقتها هر کس حرف خودش را می زند یعنی حرف می زنیم که گفته باشیم یا چیزی را تعریف می کنیم که البته همه هم خوب به حرف هم گوش نمی دیم یا در باره دیگران ( حالا غیبت نه) اما در بارشان حرف می زنیم. درباره کارها و برنامه هایمان کمتر حرف می زنیم. باید یک فکری هم برای این بکنم.

الان چند روز است سالاد را وارد برنامه غذایی کرده ام. خوشبختانه اهالی خانه استقبال کرده اند و می خورند. باید یک راه حل برای کم کردن و جایگزین کردن سس بکنم. با اینکه روغن زیتون و آبغوره و آبلیمو هست اما باید صبور باشم و انتظار نداشته باشم دو سه روزه همه مجاب بشوند سس نخورند.کمی که پیش رفت دوست دارم بقیه چیزها هم اصلاح بشود. خوشبختانه میوه و آبمیوه می خوریم و فقط باید کمی نظم و ترتیب به آن بدهم. الان بزرگترین دشمن خانه ما عدم تداوم و پیوستگی در کارها ست. و من به شدت بهش نیازمندم!!!