سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

دهم

    نظر

امروز روز دهم بود.

صبح م راقبه کردم نیم ساعت. بعد صبح قشنگم را شروع کردم. این روزها بیشتر از همه تاکید من روی مرتب و تمیز بودن خانه است علی رغم خستگی و دلسردی از اینکه هیچ کدام از اهالی خانه آنطور که باید رعایت نظم و ترتیب را نمی کنند من ادامه می دهم. صبحانه را آماده کردم بعد طبق روال خانه مرتب شد بعد هم ناهار و الی آخر اما از عصر ناگهان همه چیز از دستم در رفت. حوالی عصرخانه نامرتب اهالی خانه غرغرو و طلبکار و من یک تنه باید می ماندم و همه چیز را سرو سامان می دادم. دارم یک تنه به جلو می رانم طبق سفارش خیلیها قصد تغییر دادن دیگران را ندارم و از خودم شروع کردم به این اعتبار که اگر خودت تغییر کنی همه چیز تغییر خواهد کرد. اما انگار این سر را پایین انداختن و همه کارها را انجام دادن بقیه را طلبکار کرده! هیچ کدام از کارهای خوب به چشمشان نمی آید و فقط نقصها را می بینند.....

باید همینطور ادامه بدهم؟

جدا من اگر ادامه می دهم به خاطر لذت و شعفی است که از مرتب بودن و تمیزی خانه می برم. به هیچ کس هم سخت گیری نمی کنم اما آیا کارم درست است؟ در هر صورت برای اینکه آنها را به این چیزها عادت بدهم چاره ای جز به تنهایی ادامه دادن ندارم.

این روزها کارها را برای دل خودم انجام می دهم. نمی دانم تاثیر مراقبه است یا هر چیز دیگری اما حوصله داد و بیداد کردن و لجبازی ندارم. هر چند که اگر هم داشتم .......بگذریم.

باید با انرژی شروع کنم. فردا اول هفته است یک هفته جدید از راه می رسد هفته ای که تازه است و می تواند منبع الهامهای تازه و ناب باشد پس با پرداختن به مسائل حاشیه ای از جاده تعادل خارج نشوم و هفته قشنگم را تلف نکنم.این مدت یک چیزی را خوب یاد گرفته ام و اسمش را گذاشته ام سرامیک سفید. سرامیکهای حمام سفید است و من پیوسته تقریبا همه روزهای زوج آنها را تمیز می کنم. حس خوبی است وقتی برای در حمام باز می شود بوی خوب و کف تمیز به چشم می آید. اما کافی است دو سه بار فراموش کنم یا وقت نداشته باشم. کاشیها خیلی محکم و قاطع به من یادآوری می کنند که تمیز نشده اند.

خیلی از کارهایی که در زندگی دارم همینطور است برای اینکه اثر بخش باشد باید دائمی باشد باید آهسته و پیوسته باشد وگرنه اثرش را از دست می دهد. مثل این است که اصلا انجام نشده است. من این را خوب می دانم اما متاسفانه عملا نمی توانم انجامش بدهم. قرار گذاشته بودم هر روز با دخترک ریاضی بخوانم هرشب برایش کتاب بخوانم صدایم را رویش بلند نکنم. اما هفته گذشته چند بار شده این کارها را عملی کنم؟ دست و پا شکسته. دخترک همکاری نمی کند اما این منم که مسئولیت دارم باید راه حل پیدا کنم اما به اندازه کافی وقت نمی گذارم برای حل موضوع. دو شب کتاب می خوانم همینکه عادت می کنیم یا دیر می شود یا مشقهایش زیاد است یا مهمان می آید یا قبل از خواب دعوایش می کنم و کار به کتاب نخواندن می کشد. !!!

باید هفته آینده هفته بهتری باشد. این جمله را این روزها بارها تکرار کرده ام اما اگر لازم باشد هزاران بار دیگر هم تکرار می کنم تا واقعا به هدفم برسم.

هفته آینده هفته شمرده و با صدای آرام و کم حرف بزنم!

1- این را حتما حتما این هفته رعایت می کنم. یک هفته تمرین می کنم . خیلی از مشکلات از بلند حرف زدن از زیاد حرف زدن و از زبان است

2- این هفته باید هفت شب برای دخترک کتاب بخوانم. بی اینکه اجازه بدهم قضا بشود برای همین باید راه حل پیدا کنم. باید شام زود آماده باشد. مشقهایش به موقع تمام شود پس تلویزیون باید کنترل شود.

این هفده این دو تا کار را باید با جدیت دنبال کنم. خدایا کمکم کن