سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

آدمهای عصبانی، افکار عصبانی دارند

ریشه همه رفتارها در ذهن است به عبارت دیگر طرز تفکر هر کس رفتارهای او را شکل می‌دهد. بر این اساس آدم عصبانی ذهن و طرز تفکری عصبانی دارد. وقتی می‌خواهید رفتار و گفتار عصبانی خود را عوض کنید ابتدا باید در ذهنتان به دنبال راهی برای بازسازی افکارتان باشید. در خلوت ذهن با خودتان مثل یک کودک رفتار کنید از خودتان بپرسید از چه چیز ناراحت و عصبانی هستید؟ از چه چیز ناراضی هستید؟ چه چیز شما را رنج می دهد؟ همه را با جزئیات بنویسید و به دقت بخوانید. بعد قول بدهید شرایط را عوض می کنید. آدم‌های عصبانی همانطور که از دیگران توقعات زیادی دارند از خودشان هم خیلی توقع دارند. از دست کارهای خودشان هم خیلی زود می‌رنجند و خودشان را خیلی سرزنش می‌کنند. یعنی رفتاری را که در بیرون با دیگران دارند با شدتی به مراتب بیشتر با خودشان هم دارند.

وقتی فکر یا افکار عصبانی توی ذهن وجود دارد آستانه تحمل آدم پایین می‌آید و با کوچکترین ناملایمتی شخص به هم می ریزد و عصبانیت خفته خودش را نشان می‌دهد. مهمترین نکته در ترک عصبانیت این است که نباید عصبانیت را خاموش کرد و رویش را پوشاند چون در لایه ای مخفی قدرت بیشتری پیدا می‌کند و مثل یک کوه آتشفشان به ناگاه با شدتی زیاد بیرون می‌ریزد. بلکه باید به اصل و ریشه پی برد و از ریشه مداوا کرد.

آدمی که همیشه عصبانی است عمیقا نیاز به بخشش و صلح با خودش دارد. پس باید اول از خود شروع کرد. توقعات از خود را کاهش داد. خود را با دیگران مقایسه نکرد. خود را سرزنش نکرد و رفتارهای خوب خود را یادآوری کرد. منظور از بازسازی افکار این است که جای افکار عصبانی و سرزنش آمیز افکار آرام و تحسین آمیز جای داد.

مثال :

دائما توی ذهنم تکرار می‌کنم اگر بعد از دیپلم به حرف اطرافیانم گوش کرده بودم و درس می‌خواندم دانشگاه رفته بودم و الان لازم نبود توی این سن و سال با نوزده بیست ساله‌ها همکلاس شوم!

راه حل:

جایگزینی فکر عصبانی و سرزنشگر با یک تفکر آرام و تحسین گر

خوشحالم که ادامه تحصیل می‌دهم. خودم را تحسین می‌کنم با وجود وظایف خانه‌داری و بچه‌داری هدفی را که مدتها داشتم بالاخره دنبال کردم. هر وقت ماهی را از آب بگیری تازه است و خوشحالم که به چیزی که برایش برنامه‌ریزی کرده بودم رسیدم.

مثال: موقع جمع کردن اسباب بازی‌های دخترم دائما با خودم تکرار می‌کنم من روزی چند ساعت وقتم برای جمع کردن اینها تلف می‌شود. کارهای عقب مانده زیادی دارم که هر روز به خاطر همین به آنها نمی‌رسم.باید اینها را جلوی دست نگذارم باید تهدیدش کنم که توی سطل آشغال می‌گذرامشان. باید یک تنبیه برایش در نظر بگیرم.

راه حل: جمع کردن اسباب بازیها به من یادآوری می‌کند که کودکم در روز ساعتها بازی می‌کند و کودکی شیرین و آرامی دارد. خوشحالم که با آرامش و خوش اخلاقی کودکیش را تباه نمی‌کنم. باید دنبال راهی بگردم که اسباب‌بازی‌ها را خودش جمع کند.

برای پایان این نوشته به جملاتی که منسوب به حضرت علی (ع) است اکتفا می‌کنم:

مراقب افکارت باش که گفتارت می‌شود، مراقب گفتارت باش که رفتارت می‌شود، مراقب رفتارت باش که عادتت می‌شود، مراقب عادتت باش که شخصیتت می‌شود، مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می‌شود.


پدر و مادرهای عصبانی بخوانند!

بچه‌ها از عصبانیت پدر و مادرشان جز عصبانیت یاد نمی‌گیرند. بنابراین اگر قصد دارید فرزندتان را نسبت به زشت بودن کارش آگاه کنید یا از کاری باز دارید بهترین راه آرامش و تکرار و تکرار و تکرار آرام است. در مورد بچه‌ها عصبانیت بی‌جا و به جا وجود ندارد هر نوع رفتار عصبی اعم از داد زدن و تنبیه بدنی و تهدید و تحقیر بی جاست. حتی وقتی گمان می کنیم که حق داشته‌ایم عصبانی بشویم باید به خودمان یادآوری کنیم هیچ وقت حق نداریم خشم خودمان را بر سر بچه‌ها خالی کنیم.

چه بخواهیم و چه نخواهیم بچه‌ها آینه خودمان هستند و رفتارهای خودمان را به ما باز می‌گردانند. دوست دارید وقتی فرزندتان عصبانی می‌شود چگونه برخورد کند؟ پس خودتان همان طور باشید که از کودکتان انتظار دارید. برای اینکه بتوانید در برابر رفتارهای خسته کننده بچه‌ها مثل نق زدن، بد خلقی بعد از بیدار شدن از خواب، لجبازی، جیغ زدن، ریخت و پاش و غیره صبور باشید کافی است خودتان را به جای او بگذارید. یک کودک سه، چهار، پنج ساله از ریخت پاش کردن خانه بازی و سرگرمی را جستجو می کند نه کلافه شدن شما را. یک بچه که دائما گریه می‌کند دنبال راهی برای خالی کردن و نشان دادن نارضایتی خودش است، عصبانی شدن و بدخلقی والدین گریه‌اش را تسکین نمی دهد. در یک کلام یک بچه نه دانش و تجربه و نه جهان بینی یک آدم سی یا چهل ساله را دارد پس چرا باید دقیقا همانطوری رفتار کند که از یک آدم بزرگ انتظار داریم. بچه‌ها به تدریج و با آموزش و تکرار و تکرار و تکرار تربیت می‌شوند.

برای اصلاح رفتار بچه های بالاتر از هفت سال، من به تجربه شخصی خودم دیده‌ام عصبانیت والدین فقط نقش یک چماق سرکوب‌گر را دارد مثل یک مسکن که درد را مقطعی آرام می‌کند. برای اصلاح هر رفتاری باید به دنبال ریشه‌های آن گشت و این جز با آرامش و نشان دادن و ابراز کردن عشق و دوستی به فرزندمان میسر نیست. بهترین عشقی که به فرزندمان نثار می‌کنیم این است که وقتی می‌توانیم عصبانی بشویم با آرامش و طمانینه صبر پیشه کنیم. از این راه هم خصلت صبر و آرامش را به آنها هدیه می‌دهیم و هم می‌توانیم در آرامش دنبال راه حلی برای اصلاح رفتارهایی که در فرزندمان نمی‌پسندیم ، بگردیم.

 


سوم: چطور عصبانی نشویم؟

اگر طبق مراحل قبل پیش بریم کم کم خودمان را بهتر می شناسیم و می فهمیم نقاط ضعف ما چیست و در چه مواقعی عصبانی می شویم. در هر صورت عصبانیت بی جا یک رفتار نادرست است که یا ریشه در بعضی بیماریهای دیگر مثل کمبود ید، کم خونی و خستگی و یا سایز بیماریها دارد. اما نوع دیگری از عصبانیت، نوع عادتی آن است. یعنی شخص آنقدر عصبانیت دیگران را دیده و خودش عصبانی شده که این امر برایش خیلی عادی شده. مثل رفتارهای دیگر، مثل آدمهایی که دائما پشت سر دیگران حرف می زنند یعنی بی اینکه کینه یا دشمنی داشته باشند یا حتی قصد خراب کردن کسی را داشته باشند دائم پشت سر دیگران حرف می زنند.

دلیل عصبانیت اگر از بیماریها باشد باید ابتدا بیماری را درمان کرد و در کنار آن سعی در برطرف کردن عادت عصبانیت داشت. یک نسخه کلی برای درمان عصبانیت نیست هر کس باید خودش دلایلش را بشناسد. در مورد من بعد از اینکه لیست تهیه کردم متوجه شدم صبحها موقع مدرسه بردن دخترم از بقیه ساعتهای روز عصبانی تر هستم. بنابر این توجهم را در ابتدا به این ساعت روز و دلایلش معطوف کردم. اولا متوجه شدم نیم ساعت زودتر بیدار شدن باعث می شود خیلی از شرایط تنش زا و عصبانی کننده پیش نیاید. بعد سعی کردم شبها قبل از خواب (و نه صبح قبل از رفتن به مدرسه) نه تنها به دخترم یادآوری کنم وسایلش را مرتب کند بلکه من یا پدرش همراه او لوازمش را چک کنیم و حتی جورابها و روپوش و غیره را آماده بگذاریم. واقعا که نود و پنج درصد عصبانیت های صبحگاهی از بین رفته. میماند مواردی مثل دوست نداشتن صبحانه یا شانه نکردن موها و از این قبیل که چون با آرامش خیلی بهتر جواب می گیرم خیلی آرام و با توجه به وقت بیشتری که صبح ها دارم حل می شود.

بعد به عنوان یک جمله تاکیدی صبح ها می گفتم هیچ چیز من را عصبانی نمی کنه و من آرام هستم چون دوست دارم دخترم خوشحال و سر حال به مدرسه بره. خوب اگر بخوام به خودم نمره بدم شاید بتونم بالای شانزده بدم و این برای کسی که چهار و پنج می شده پیشرفت بزرگیه.

خوب طبق همین برای اوقات و شرایط دیگه روز هم باید ریشه یابی و بعد برنامه ریزی کرد.

مثلا من خیلی بدم میاد کسی دائما چیزی را به من تکرار کنه وقتی همسرم صد بار برای پرداخت قبض تلفن و غیره به من تاکید می کرد واقعا عصبانی می شدم. برای این مورد هم چند بار بهش تذکر دادم اما باز یادش میرفت و می ره و هر موردی را چند بار تکرار می کنه. وقتی تذکر دادن اثر نکرد من باز هم سعی کردم مشکل را از طرف خودم حل کنم. چند بار به خودم یادآوری کردم که باید آدمها را با خصوصیات درونیشون پذیرفت و تا وقتی با قصد و غرض موجب آزار آدم نمی شن ازشون نرنجید. همسر من کمتر چیزی را یادش می ره و خیلی دقیقه شاید چون به خودش هر چیزی را چند بار تکرار می کنه این را به من هم می گه در ضمن سعی کردم به اخلاق های خوبش فکر کنم و از همه مهمتر به هزار باری که سر همین قضیه از کوره در رفتم و هیچ نتیجه ای نداشته فکر کنم. همانطور که گفتم آدمهای عصبانی کم طاقت هم هستند یعنی مثلا کوچکترین چیز ناخوشایند عصبانیشون می کنه و من الان می دونم که هزاران مورد کوچیک بوده که من را ناراحت کرده در صورتی که واقعا جای ناراحتی نداشته. شکر خدا این مورد هم برطرف شده و حتی الان حس می کنم قبل تر ها هم خیلی تکرار نمی کرده اما حساسیت من باعث می شده فکر کنم خیلی تکرار می کنه و عصبانی بشم.

همینطوری می شه برای تک تک ساعتهای روز برای موقعیتهای متفاوت ریشه یابی کرد و بعد دنبال چاره رفت. این فقط در مورد عصبانیت نیست در مورد همه صفات زشت دیگه اخلاقی هم هست.


تغییر تدریجی است

خلق و خو خیلی کلمه با مسمایی هست یعنی رفتارهایی که آدم با اونها خو گرفته دوسته، همنشین و همدمه. خیلی سخته از یک یار و همدم قدیمی هر چقدر هم که نااهل و ناخلف باشه دست کشید. هر چقدر هم که آدم از دستش به تنگ اومده باشه باز هم وقت می بره تا آدم به کلی از دستشون خلاص بشه. مطمئنا برای من یکی از اونها همین عصبانیت بیجا بوده.

اگر هر مادری بدونه همون زمانی که داره  با رفتارهای زشتش، شخصیت و خلق و خوی بچه اش را خراب می کنه مادرهایی هم هستند که در همون شرایط یا حتی بدتر با صبر و حوصله آدمهای بهتری را بزرگ می کنند، شاید به خودش بیاد.  چه بخواهیم چه نخواهیم زندگی صحنه رقابته و ضعیف ترها شانس کمتری دارند و به عقیده من ضعیف تر ها کسانی هستند که اخلاقیاتشون هم ضعیف تره، صبرشون هم کمتره ، توقعات بی جاشون زیاده .

از وقتی قاطعانه شروع کردم به ترک کردن این صفت بد، فهمیدم چقدر آدمها در شرایط مشابه عکس العملشون متفاوته. دوستی دارم که دختری هم سن و سال دختر من داره و البته صد برابر بهانه گیر تر و شلوغ تر . به جرات می تونم بگم که دوستم هیچ وقت نشده از کارهای دخترش از کوره در بره و جلوی ما حتی صداش را بالا ببره. یک صدم کارهای دخترش را اگر دختر من بکنه حتما من سرش داد می زنم، تهدید به تنبیهش می کنم (البته نه بدنی) خلاصه تحمل نمی کنم. دوست من درس خیلی برزگی به من داده که من تا آخر عمر مدیونش خواهم بود و اون هم اینه که مادر بودن فقط به دنیا آوردن یک بچه نیست، مسئولیت مادری هم همه اش شیر دادن و تمیز کردن بچه نیست. مهمتر از همه اینه که بدونی بعد از بچه دار شدن اولین اولویت در زندگیت باید بچه ات باشه. اگر واقعا هر مادری باور کنه و به عنوان یک اصل بپذیره تحملش هم بالاتر می ره و کمتر از مسئولیتهای مادری خسته می شه و به تبع اون کمتر عصبانی می شه.

دوست من خیلی از کارهایی را که من برای دخترم می کنم برای بچه اش نمی کنه اما با خلق و خوی آرامش هدیه ای به مراتب بهتر به فرزندش و به آینده اون تقدیم می کنم. من احساس گاو نه من شیر ده را دارم که با یک عصبانیت بی جا، با بی حوصلگی و با عجول بودنم همه را بر باد می‌دهم.

بعد از این همه تمرین باز هم پیش می آید که خلق سابق خودی نشان بدهد. امروز دخترک را برای گردش بیرون بردم اما با وارد شدن به خانه شروع به غر زدن کرد و بدون شستن دستها و عوض کردن وارد اتاقش شد و پتو رو کشید روی سرش. من هم که همه عهد و پیمانم با خودم را فراموش کرده بودم بلافاصله عصبانی شدم و با عصبانیت ازش خواستم از اتاقش بیاد بیرون، با تندی لباسش را عوض کردم و بهش گفتم دیگه بزرگ شده تا کی می خواد مثل بچه ها رفتار کنه. متاسفانه شاید گفتار من تند نباشه اما رفتارم تنده. اینکه می گویم گاو نه من شیر ده به خاطر این است که با وجود اینکه کارهای خانه مانده بود همه را تعطیل کردم تا بریم بیرون و هوایی عوض کند اما با رفتار تندم هیچ چیزی باقی نگذاشتم.بعد که فکر کردم دیدم قبل از عصبانی شدنه حتی یک بار هم بهش تذکر ندادم. فکر کردم خوب حق داشته خسته بشه و یک بچه در مواقع خستگی رفتار یک آدم بزرگ را نشان نمی ده. یک مادر باید همیشه خودش را جای بچه اش بگذارد. بله من خوب لالایی بلدم اما خودم خوابم نمی بره!

همه اینها را نوشتم که بگویم رفتارها به تدریج تغییر می کنند یعنی هر چقدر هم که تصمیم قاطعانه در تغییر رفتاری داشته باشیم و هر چقدر هم که راهکارهای درست در پیش بگیریم باز هم امکان اشتباه کردن هست.  اما نباید ناامید شد. من به خودم امیدواری می دهم که همین قدر که حواسم به رفتارم هست و تعداد عصبانی شدنم خیلی کم شده برای من یک دستاورد بزرگ است.  در روز هزاران بار به خودم یادآوری می کنم که نکند دوباره اشتباه کنم. واقعا ذکر روزانه من این است آرام باش، عصبانی نشو ، حوصله داشته باش، عجله نکن - که هزاران بار تکرار می کنم. دوست دارم هر چه زودتر بتونم خودم را کنترل کنم.

برام دعا کنید


دومین قدم: چه چیزهایی من رو عصبانی می کنه؟

بعد از اینکه لیست را نوشتیم و گاه گاهی بهش نگاه کردیم . باید به مرحله بعدی بریم البته من برای هر مرحله وقت می گذاشتم و خیلی فکر کردم به اینکه چرا اینقدر لازمه عصبانی نباشم. مرحله بعد شناخت ریشه های عصبانیته.

من سعی می کردم روی یه برگه مواردی رو که مثلا طی هفته گذشته باعث عصبانی شده بود را بنویسم: لیستم چیزی شبیه این شد:

موقعیت:

صبح دخترم برای رفتن به مدرسه هر چیزی را خیلی کش می داد، جلوی در فهمیدم جوراب نپوشیده و از من خواست برگه ای را که معلمش داده بود امضا کنم.

عکس العمل من:

عصبانی شدم، سرش داد زدم. بهش گفتم چرا دیشب نگفتی ، چند بار بگم همه وسایلت را از شب آماده کن. الان در مدرسه رو می بندند. اصلا امضا نمی کنم تا تنبیه بشی.

نتیجه:

برگه را امضا کردم به دخترم جوراب دادم مدرسه دیر نشد. دخترک با بغض رفت مدرسه ، من عذاب وجدان گرفتم از اینکه سرش داد زدم . در همان هفته این مساله به شکل های دیگه باز هم تکرار شدند. یعنی داد زدن و عصبانی شدن در تغییر وضعیت و اصلاح دخترم اصلا تاثیری نداشت.

 

موقعیت:

همسرم از سر کار زنگ می زنه خونه ساعت دو بعد از ظهره و من و دخترم خوابیم. معمولا یادش می ره که من و دخترم این ساعت خوابیم.

 

عکس العمل من:

با بی حوصلگی جواب می دم و تذکر می دم که آیا نمی دونسته ما خوابیم؟ می گه خوب حتما این دفعه کار واجبی داشته ......در ادامه عصبانیت من و قطع کردن تلفن

نتیجه:

همسرم ناراحت شده من ناراحتم و چیزی که می شد با یک تذکر کوچیک و آرام تمومش کرد.

 

موقعیت:

دخترم اسباب بازی هاش رو ریخته توی همه خونه و حالا که بازی تموم شده حاضر نیست جمع کنه با اینکه مدرسه می ره و باید کارهای خودش را تا حدی خودش انجام بده اما تنبلی می کنه.

عکس العمل من:

عصبانی می شم ازش می خوام زودتر خونه را مرتب کنه. گوش نمی ده. تهدیدش می کنم . می گم اسباب بازی هاش را می ریزم دور. باز گوش نمی ده . صدام را بالا تر می برم. می گم از این به بعد اجازه نمی دم بازی کنه.

 

نتیجه:

از ترس یکی دو تا از اسباب بازی ها را گوشه و کنار جا داده. من تنهایی همه را جمع کردم. اسباب بازی ها را نریختم دور و روزهای دیگه هم وضع به همین منوال ادامه پیدا کرده .

مرحله بعد تحلیل موقعیتهایی هست که هر روز داریم تکرارشون می کنیم و لازمه که تغییرشون بدیم.