سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

دو از هیچ کس هیچ توقعی نداشته باش

    نظر

منشا هر عصبانیتی، هر حسادتی، هر زودرنجی و هر کینه و ناراحتی فقط و فقط اینه که از دیگران یا خودمون توقعات بیجا داریم.

و بعد اجازه می دیم که ذهنمون موضوعی که ازش رنجیده را بارها و بارها مرور کنه. دلسوزی کنه. احساس تنهایی کنه. احساس حقارت احساس اینکه باید انتقام بگیره.....

اینکه اجازه می دیم از دیدن یه صحنه ذهنمون کلی داستان بسازه. عصبانی بشه. داد بزنه. فریاد بزنه. به خودش حق بده. یک لیست بلند و بالا از اینکه چقدر داره همه چیز رو تحمل می کنه درست کنه و بعد در حد انفجار آماده حمله بشه.....

خود من تا پیش از این آدم بسیــــــــــــــــــــار زودرنجی بودم. کافی بود دوستی اونقدر که من بهش ابراز ارادت می کنم پاسخم را نده. کافی بود کسی کلمه ای به زبان بیاره که معنییش دو پهلو و نیشدار باشه. کافی بود کسی پشت سرم جایی حرفی بزنه ............. خیلی سریع گارد می گرفتم آماده مقابله به مثل می شدم. زندگی برام شده بود میدون جنگ. خیلی مهمونیا به من تلخ می شد چون توی گارد بودم و نمی تونستم خودم باشم. باید اخم می کردم و نقش بازی می کردم.  اوایل وقتی از دست کسی ناراحت بودم و زورم بهش نمی رسید پشت سرش غیبت می کردم. اما خالی شدنی در کار نبود با غیبت کردن فقط یک ظرف پر از تعفن را هم می زنیم و نتیجه اش فقط بوی نامطبوعیه که خودمون رو خفه می کنه. بعد روشم را عوض کردم می رفتم مستقیم به طرف می گفتم. بعضی وقتها می دیدم طرف عمدا دوست داره منو برنجونه و از اینکه نقطه ضعف من را فهمیده خوشحاله و به کارش ادامه می ده. بعضی وقتها بدتر می شد طرف هم گارد می گرفت دیگه اگر از اقوام نزدیک بود توی هر مجلسی مهمونی به من کوفت می شد. چون باید تحملش می کردم. اما بعدتر روش دیگه ای را در نظر گرفتم که الان هم با همه انرژی دارم سعی می کنم ادامه بدمش. در شـــــــــــــــــــــــــــان خودم رفتار کنم. روی چشمها و گوشهام پنبه های بزرگی فرض می کنم که هیچ حرف تلخ و سرد و دو پهلویی، هیچ رفتار نا مناسبی هیچ صحنه ای که باعث رنجشم می شه را نمی بینه. نمی گم همیشه اینطورم اما خیلی تمرین می کنم.

برای اینکه بتونم اینطوری بی تفاوت رفتار کنم سعی کردم توقعم از دیگران را به صفر برسونم حتی به زیر صفر. این کار در ابتدا خیلی به نظر آسون میاد اما جایی سخت می شه که یه عده حتی وقتی ازشون توقعی نداری باز از تو انتظار دارند. هیچ کاری برای تو نمی کنند اما انتظار دارند دقیقا همون کارهایی که از تو دریغ می کنند را براشون انجام بدی. بهشون سر بزنی، کادوی مناسب براشون ببری، توی کلامت حرفی نزنی که برنجن و.......... اینجاست که به خودم میگم تو در شان خودت رفتار کن. تو به کسی کاری نداشته باش. به توقعات بیجا و باجاشون فکر نکن تو فقط سعی کن خودت باشی و وظایف انسانی خودت رو انجام بدی. تو فقط خوب باش نیتت را خالص کن و برای هر کاری که می کنی به خدا نظر داشته باش تا خدا هم به تو نظر داشته باشه. زندگی خیلی شیرین و آسون می شه اینطوری.

نمیگم عملا هم آسونه اما هر چیزی با تمرین درست می شه.

یادمه رفته بودم مسافرت به شهر کسی که زمانی با هم خیلی صمیمی بودیم. جیک تو جیک هم بودیم و دوران دبیرستان و سالهای بعدش هم با هم خیلی گرم بودیم. اما وقتی رفتم مسافرت به شهرش جز یک تعارف خشک و خالی و حرفها و حرکات عجیب و غریب کاری نکرد. یادمه حتی یک کادو هم به دخترک نداد. روز بعد جایی دعوت بودیم که میزبان بچه داشت اون هم دعوت بود به هوای بچه میزبان که نمیشد دست خالی بره یه چیزی هم برای دخترک آورده بود. اگر قدیم بود حتما خیلی می رنجیدم. حتما تفسیر می کردم از حسودی این کار را می کنه. یا می گفتم می خواد بگه برای من اهمیتی قائل نیست. یا می خواد جلوی میزبان بگه من آدم کم اهمیتی هستم یا هرچی، مطمئنا کادو را قبول نمی کردم. اما وقتی قراره توقع زیر صفر باشه با خودم گفتم خوب حالا حتما دلش نخواسته منو دعوت کنه دلیلش هر چی که می خواد باشه مهم نیست من بهش بدی نکردم که ازم ناراحت باشه پس مهم نیست. از مسافرتت لذت ببر و خوش بگذرون. کادو نداد که نداد هر کسی مسول رفتار خودشه. اگر الان دلت شکست و طعم تلخش را چشیدی پس تو سعی کن دل کسی را نشکنی. مهم فقط رضایت خداونده. تو به رفتار دیگران کاری نداشته باش که اگر بخوای رفتارت را با رفتار دیگران تنظیم کنی از خدا دور می شی.

خدا را شکر خیلی حالم بهتره. خیلی خوشحال ترم خیلی کمتر عصبانی می شم. آدمهای عصبانی خوب می دونن که وقتی از چیزی می رنجن ظرفیت عصبانی شدنشون تصاعدی بالا می ره. پس بیشتر از افراد دیگه نیاز دارند درونشون رو آروم نگه دارند پس باید حواسشون باشه که توقعاتشون از بقیه را پایین بیارند.