سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

یازدهم

    نظر

شب با دلی پر از غم و غصه رفتم که بخوابم. خیلی غمگین... حجم غم اونقدر زیاد بود که نمی شد کاریش کرد. اشکها اونقدر نزدیک بودن که گفتم سر بذارم سرازیر میشن. اما قبل از اینکه اتفاقی یادم به نوشته هام افتاد. مگر قرار نبود هر فکر غمگین ترسناک، حسدناک و کینه داری به ذهنت بیاد تکرار کنی نه نمی پذیرم. مگر قرار نبود همه تلاشت را بکنی که ذهنت سالم و پاک بمونه.

به خودم آمدم و دیدم همه این مدت فقط حواسم بوده کینه و دلخوری و توقعات بیجا مغزم را پر نکنه اما فکر می کردم غمگین بودن که دست خود آدم نیست. از درد دیگران دردمند و غصه دار شدن که اصلا شرط آدمیته. خودم را سپرده بودم به غم که ببره........... اما انگار یهو بیدار شدم. به خودم گفتم آهای قرارت با خودت یادت رفته. این هم یه جور امتحان برای خودسازیه. حواست باشه خدا زنده است. وقتی خدا هست و حی و حاضره دیگه برای چی غمگینی. نفس عمیقی کشیدم. اشکهام که می خواست سرازیر بشه را نگه داشتم و گفتم الحمدلله رب العالمین العاقبه للمتقین........ خیلی سخت بود که نفسم که حبس شده بود را با شکر خالی کنم نه با آه. باز گفتم شکرت. خدایا من یقین دارم که هر چه بر ما میاد ازش آگاهی و هیچ وقت بندگانت را در سختی رها نمی کنی. خدایا یقین دارم که تجزیه و تحلیل های ما از شرایط با حقیقت ماجرا خیلی فرق داره. یقین دارم که عقل کوچیک ما ظاهر را می بینه و غم و درد وجودش را می گیره اما کسی چه می دونه تو برای ما چه در نظر داری؟ مگر نه اینکه جز خوبی و خیر نخواهد بود. خدایا صبر ما کم و کوچیکه، عقل ما محدود و دانش ما اندکه خدایا خودت سفارش کردی به بردباری و وعده دادی به پاداش نیکو. خدایا بردباری ما را زیاد کن. خدایا دیده عاقبت نگر به ما بده. خدایا کمک کن طوفان امتحانت آرام بشه خدایا ریشه های ما را قوی کن خدایا کمک کن باد ما را با خودش نبره.........

همه چیز را سپردم به خود خداوند. از خودش کمک خواستم هر لحظه که آسمون قلبم ابری میشه به خودش پناه می برم. غم داشتن و اجازه جولان دادن به افکار اضطراب آور و غمگین باید به همون اندازه گناه باشه که کینه داشتن. خدایا از همه گناهان به خودت پناه می برم.