سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

عصبانیت و درس و مشق بچه ها 2

    نظر

دارم با دخترم تمرین می‌کنم که کمتر موقع درس و مشقش عصبانی باشم. برای روز اول تجربه بد نبود اما مثل هر یادگرفتن دیگری تدوام و تکرار و تکرار آن است که ما را به نتیجه می‌رساند. طبق معمول دوست نداشت درس بخواند هزار و یک دلیل آورد و اینکه دستش درد می‌کند و نمی‌تواند بنویسد. به هر حال من یکی دو بار به او تذکر دادم و از او خواستم بنویسد البته فراموش کردم و یک بار تهدید به تنبیهش کردم اما در نهایت در سکوت گفتم لازم نیست مشقهایش را بنویسد. بعد که سکوت برقرار شد بهش گفتم برای من عجیب است که برای هر کاری غیر از درس و مشق انرژی دارد و دستش درد نمی‌گیرد. بعد سعی کردم کاری را که انجام داده به طور درستش بازسازی کنیم. توضیح دادم که اگر غرغر نمی‌کرد و اشک نمی‌ریخت هم مشقهایش زودتر تمام می‌شد و هم من عصبانی نمی‌شدم. دارم بهش یاد می‌دهم که در هر صورت در نهایت یک ساعت برای تکالیفش می‌گذارد که می‌تواند انتخاب کند با اشک و غرغر همراه باشد و همش اشتباه کند یا با آرامش و سریع و بدون تشنج. انتظار ندارم دفعه بعد همه چیز درست شده باشد و دیگر بهانه نیاورد اما تمرین می‌کنم که بیشتر از پیش صبور باشم و تهدید و تحقیر و سرزنش نکنم و مخصوصا غر نزنم!


حتی از عصبانی نشدن سخت تر

    نظر

خوب این چند روز که تمرین غر نزدن و سرزنش نکردن و ایراد نگرفتن می‌کردم متوجه شدم اینها برای من حتی از عصبانی نشدن سخت‌تر است. هر چند که خودشان خواه ناخواه مقدمه عصبانیت هستند. حالا چه عصبانیت خودم و چه عصبانی کردن دیگران اما الزاماً به عصبانی شدن ختم نمی‌شوند. تنها وقتی دقت کردم که این کارها را انجام ندهم فهمیدم قضیه از آنچه فکر می‌کردم ریشه‌دار تر است. خوب نتیجه تا الآن حداقل برای خودم چندان رضایت‌بخش نیست چرا که نتونستم خودم را کنترل کنم. یعنی بعضی وقتها حتی بدون اینکه متوجه باشم غر می‌زدم و تا به خودم بجنبم غرغر کرده بودم و تمام شده بود. یا برای تهدید و سرزنش کردن اصلا انگار جزء ادبیات من شده یعنی انگار هر جمله من با یک چیزی مشابه اینها همراه هست. خوشبختانه به نتیجه فکر نمی‌کنم و سعی می‌کنم حتی خودم را هم سرزنش نکنم و فقط به جهاد و مبارزه‌ام فکر کنم. باز هم تمرین می‌کنم و انتظار ندارم عادتی که طی سالهای سال در من شکل گرفته با یک هفته یا ده روز تمرین عوض بشه.

این روزها یک خوشحالی عمیقی را در درونم حس می‌کنم حس قوی آرامش که حتی می‌تونه وقتی شرایط بیرونی مساعد نیست حال من را خیلی خوب کنه. مطمئنم هر چند که هنوز به اهداف اخلاقی و متعالی که دارم نرسیدم اما نسیم خوش نزدیک شدنشون را حس می‌کنم.


سرزنش نکن، ایراد نگیر، غر نزن

    نظر

غرغر کردن، نق زدن، ناله کردن، شکایت داشتن، ناراضی بودن و دنبال بهانه گشتن برای ناراضی بودن نشان از یک ذهن و درون ناآرام دارد. حالا چرا این ذهن این همه ناآرام است؟ من فکر می‌کنم حداقل برای خود من اینطور است که دلیلش سرزنش کردن است که گاهی ما اسمش را به اشتباه انتقاد می‌گذاریم. این سرزنش یا انتقاد می‌تواند از بیرون باشد یا از درون یعنی اطرافیان آدم دائماً اشتباهات ما را به رخ ما بکشند و هر بار که مشکلی پیش می‌آید انگشت اتهامشان خود ما را نشانه می‌رود و دائم تکرار می‌کنند که به ما گفته بودند و تذکر داده بودند اما ما گوش نکرده بودیم.

پس از مدتی این امر درونی می‌شود یعنی انگار یک نفر توی سر ما نشسته و دائم به ما می‌گوید بی‌عرضه هستیم، هیچ وقت هیچ کاری را تمام نکرده‌ایم، لیاقت نداریم، عجولیم، ترسوئیم، عصبانی هستیم. بعد ما هم این صداهایی را که توی سرمان می‌شنویم به اطرافیانمان انتقال می‌دهیم و به این ترتیب یک چرخه باطل تولید می‌شود که عدم اعتماد به نفس، عدم امنیت و اضطراب تولید می‌کند.

من همین امروز می‌خواهم این چرخه باطل را تعطیل کنم و زندگی جدیدی بدون سرزنش کردن شروع کنم.

چگونه؟

راستش خیلی سخت است که با یک خانه ریخت و پاش روبرو بشوی و نتوانی به اطرافیانت که بی‌توجه همه چیز را به هم می‌ریزند ایراد بگیری. من تا قبل از این اینطوری رفتار می‌کردم:

چقدر خونه ریخته است، من همش جمع می‌کنم، دیشب قبل از خواب چند بار بهتون گفتم همه چیز را بذارید سر جاش اما نکردید حالا ببنید هیچ کدوم از وسیله‌هاتون را پیدا نمی‌کنید. من خسته شدم. خونه بقیه همیشه مرتبه فقط خونه ما اینطوریه. حالا که جمع نکردید من هم قرار بعد ازظهر را کنسل می‌کنم و خونه می‌مونم. جمع کردن خونه که کاری نداره ، نهایتا نیم ساعت طول بکشه شماها اصلا تبلید!! (واقعا الان از این جمله‌ها حالم بد می‌شه و زشتی و بدیشون ناراحتم می‌کنه)
اما حالا:
به جای حرف اضافی و ناله و غر و شکایت دهانم را می بندم یعنی سکوت می‌کنم و از فکرم برای یک رفتار و عمل مناسب بهره می‌گیرم. مثلا می گم قبل از خوابیدن باید خونه مرتب باشه نقطه همین. بعد خودم دست به کار می‌شم و یه تقسیم کار کلی انجام می دم و از هر کس می خوام وسایل خودش را جمع کنه. در برابر غرغر کردن دیگران و مقاومتشون من همچنان ادامه می دم و فقط آروم تکرار می کنم من دوست دارم خونه مرتب باشه ا اما اگرشما سختتونه که خونه رو مرتب کنید می تونم کمکتون کنم زودتر تمام بشه.

از آنجایی که هر کاری با تمرین و ممارست به ثمر می‌رسه این کار را هم باید روزها و هفته انجام بدم تا برای اطرافیانم ملکه ذهن بشود و نتیجه‌اش را ببینیم. امیدوارم به زودی این ورود ممنوع بزرگ به سرزنش کردن، ایراد گرفتن و غرزدن زندگیم را به بهترین نحو متحول کنه.


درمان عصبانیت و سکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت

    نظر

سکوت، نه تنها بر درد عصبانیت بلکه بر بسیاری دردهای دیگر مثل جهالت، پرحرفی، غیبت، خودنمایی و خلاصه همه امراض زبانی و ذهنی شفا است. باید تمرین سکوت کنم. سکوت وقتی دیگران با حرفهای لغو و بیهوده انتظار تایید دارند. سکوت وقتی دخترم با من حرف می‌زند و اجازه بدهم جمله‌اش به پایان برسد قبل از اینکه دستور جمع کردن خانه، نوشتن مشقها و شستن دستها را صادر کنم. سکوت وقتی با حرفی موافق نیستم و آن را درست نمی‌دانم بدون اینکه جاهلانه تقلا کنم هم دل طرف مقابل را به دست بیاورم و هم حرف خودم را بزنم که اغلب نتیجه اصلا آن چیزی نمی‌شود که انتظار دارم. سکوت در بحثی که به آن علم و احاطه ندارم. سکوت وقتی از کسی ناراحتم. سکوت در برابر رفتاری که نمی‌پسندم.

باید تمرین سکوت کنم.


از عصبانیت های پیش بینی نشده

    نظر

بعضی وقتها پیش می‌آید که بر اثر عجله، بی‌حوصلگی و یا بی‌توجهی چیزی از دستم می‌افتد، چیزی را پیدا نمی‌کنم، یا نمی‌توانم تمرکز کنم و کاری را که در حال انجامش هستم به خوبی انجام بدهم، در این جور مواقع معمولا عصبانی می‌شوم و زیر لب غرغر می‌کنم یا سریع تقصیر را گردن کسی یا چیز دیگری می‌اندازم. مثل اینکه از بس خانه را نامنظم کردید هیچی را پیدا نمی‌کنم، از بس سر و صدا هست لیوان از دستم افتاد، تقصیر شماست که حرف می‌زنید و من یادم رفت زیر غذا را خاموش کنم.

دارم به این مساله توجه می‌کنم تا در مورد اتفاقات پیش‌بینی نشده اولا آنها را به عنوان یک اتفاق بپذیرم و در ذهنم به خودم بقبولانم برای هر کسی هر از گاهی پیش می‌آید و طبیعی است و در ثانی مسئولیت خود  در اتفاقات را بپذیرم. در ضمن دنبال مقصر گشتن و انگشت اتهام را به سوی دیگران چرخاندن نه کمکی به بهبود وضعیت می‌کند و نه زمان را به عقب برمی‌گرداند و جلوی اتفاق افتاده شده را می‌گیرد.

بنابراین در این جور مواقع سکوت می‌کنم و در آرامش بدون هدر دادن نیرو و انرژی و بدون عصبی کردن اطرافیان دنبال راه حل می‌گردم.