سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

چطور نگذارم دیگران ناراحتم کنند؟

    نظر

بخش بزرگی از آرامش درونی زاییده صلح و آرامشی است که با خودمان داریم و بخش دیگر آن نتیجه تعادل و آرامش با دنیای پیرامونمان است. این دنیای پیرامون آدمها و اتفاقات و احساسات و هیجانات همراه  آن هستند. برای رسیدن به آرامش ناگزیر باید همه این احساسات و اتفاقات دنیای پیرامون را بخشید. بخشیدن نه فراموش کردن است، نه دادن حق به دیگران و نه محاکمه خود. بخشیدن فرای همه اینهاست.

من خودم یک روز که فکر می‌کردم برای آرامشم و برای اینکه زندگی بهتری داشته باشم باید همه این احساسات ناگوار را و همه خاطرات و آدمهای ناگوار را ببخشم، تصمیم گرفتم همان لحظه یک نقطه بگذارم ته همه خاطرات بد و رنجشها. چیزی که با یک تصمیم آغاز شد و همان لحظه احساس سبکی و خوبی برایم به ارمغان آورد. در طول روزها و شبهای بعد کم کم در بیداری یا در خواب آدمهایی را به خاطر می‌آوردم که از آنها رنجشی داشتم و انگار پیدا شده بودند که بخشیده بشوند و تمام شود.

اما به تجربه متوجه شده‌ام که این بخشش هم نیاز به تمرین دارد. یعنی ذهن انگار عادت کرده باشد از یک کسانی یا از یک جاهایی رنجیده باشد و وقتی تصمیم می‌گیریم زمان می‌برد تا در ذهن تثبیت بشود. یا مثل یک زخمی است که ترمیم آن زمان لازم دارد. به هر حال من سر تصمیمم هستم و مصرانه از این آرامشی که دارد کم کم در ذهنم تثبیت می‌شود دفاع می‌کنم. هر وقت که یاد خاطره یا آدمی که مرا رنجانده می‌افتم بلافاصله با خودم می‌گویم که من که آن را بخشیده‌ام. می‌دانم که هنوز خیلی فاصله دارم تا مقام بزرگواری، مقامی که هیچ کس و هیچ چیز من را نرنجاند و ناراحتم نکند اما همین حالا هم برای مواجهه با شرایطی که ناراحتم کند برنامه دارم.

من خوشبختانه هیچ وقت آدم مقابله به مثل و انتقام و دهن به دهن گذاشتن نبودم برای همین الان هم خیلی سخت نیست که کارهای دیگران را ندیده بگیرم و نگذارم دریای آرامشم طوفانی بشود. روشهایی هم که در مواقع رنجش از دیگران به کار می‌برم اینهاست:

1- تکنیک «در بیرون هیچ خبری نیست همه چیز در درون است». من با فکر کردن به این جمله سعی می کنم درونم را سوای اتفاقات بیرونی آرام نگه دارم. از فکر اینکه قدرت درونی هر کس و آرامشش امکان غلبه بر همه ناملایمات و کنترل شرایط را به او می دهد، واقعا خیلی آرام می‌شوم.

2- تکنیک دوم را که شاید قبلا هم نوشته باشم « در شان خودت رفتار کن». این جمله هم من را خیلی آرام می‌کند. اینکه دیگران چه کار کرده‌اند ملاک رفتارها و کارهای من نباید باشد. من خودم یک اصولی دارم و در همه شرایط به آن پایدار می‌مانم.

 


با عصبانیتهای بی دلیل چه کار کنم؟

    نظر

بعضی صبح‌ها به محض بیدار شدن حس می‌کنم آستانه تحملم خیلی پایین است. یعنی دلیل خاصی ندارد اما با کوچکترین ناملایمت دوست دارم عکس‌العملی شدید نشان بدهم. این حالت حساسیت شدید به ناملایمتها همراه با بی حوصلگی است و این بی حوصلگی هم به نوبه خود آن حساسیت را تشدید می‌کند. دلیل اینطور عصبانیتها و بی‌حوصلگی‌ها می‌تواند هورمونی باشد، مربوط به کمبود ویتامینها باشد یا افت فشار در اول صبح یعنی ممکن است یک دلیل بیولوژیکی داشته باشد و یا ممکن است تنها به خاطر این باشد که خوب نخوابیده‌ایم، خواب بد دیده‌ایم یا همان دلیل مهم که افکارمان را مدیریت نکرده‌ایم و ذهنمان مملو از مسائل حل نشده و آزار دهنده است. منشا آن هر چند مهم است اما برای غلبه بر این حالت لازم نیست همان لحظه شناسایی شود تنها مهم است که نگذاریم این حالت روزمان را خراب کند و باید برای آن به محض بیدار شدن از خواب چاره جویی کرد.

من امروز با حالاتی که وصفش در بالا رفت بیدار شدم. اما سعی کردم از تخت خارج نشوم. شروع کردم از خداوند تشکر کردن به خاطر اینکه یک روز دیگر فرصت زندگی کردن دارم. به خاطر اینکه سرپناهی دارم که شب را به صبح رسانده‌ام و به خاطر اینکه می‌توانم گرسنگیم را با خوردن صبحانه برطرف کنم. به دور و برم نگاه کردم و دیدم باز هم همه جا پر از اسباب بازی است، فهمیدم احتمالا ترکش حساسیتهایم به دخترم اصابت کند پس دوباره خدا را شکر کردم به خاطر دخترم. به خاطر اینکه هست و به خاطر اینکه من فرصت مادری کردن دارم. چند تا نفس عمیق کشیدم. بعد از تخت آمدم بیرون، یک لیوان آب خوردم و روزم را شروع کردم.

معلوم است که اسباب بازیها در کمتر از نیم ساعت جمع شدند. دخترم هم هر چند دوست نداشت و دائم می‌گفت خسته شدم اما کمک کرد، وقتی دوست نداشت همراهی کند غر نزدم و سرزنشش نکردم که خودش ریخته باید خودش جمع کند بلکه گفتم بعضی کارها خسته کننده هستند برای همین من به او کمک می کنم که زودتر تمام شود. با انرژی بقیه کارها را هم انجام دادم و امیدوارم بقیه روز را هم به خوبی پیش ببرم.

با خودم قرار گذاشته ام برای هر وقت که بیخود حساس و عصبانی و بی حوصله بودم مطابق زیر عمل کنم.

1 با خودم خلوت کنم

2 چند بار نفس عمیق بکشم

3 در همان لحظه به بهترین و بزرگترین نعمت زندگیم فکر کنم و سپاسگزاری کنم

4 آب زیاد بنوشم

5 اگر کارهای زیادی دارم و حوصله ندارم به جای اینکه بی‌حوصله همه یا بخشی از آن را انجام بدهم تنها یک کار را با حوصله تمام کنم

 

پ ن: به تجربه به من ثابت شده عصبانیتهای بی دلیل به خاطر حل نشدن بعضی کشمکشهای ذهنی است. از آنجا که پایان دادن به این کشمکشها حداقل برای من در یک روز و دو روز میسر نیست و به گمانم با تمرین و در طولانی مدت امکان پذیر است در حال حاضر از روشهای دیگر هم کمک می‌گیرم تا به هر حال رفتارم را کنترل کنم. منظور از کشمکشهای ذهنی احساسهای ناخوشایند است که مطمئنا زاییده باورها و افکار نادرست است.


ذهنم را مدیریت میکنم

    نظر

  می‌خواهم با خودم آشتی باشم و در صلح و آرامش. تا با خودم به صلح نرسم با دنیای بیرونم هم نمی‌توانم. چند بار سعی کرده‌ام اما نشده یعنی فکر می‌کنم چون یا خوب برنامه ریزی نکرده‌ام و یا آن را خوب پیگیری نکرده‌ام. صلح و آرامش درونی را من اینطوری معنی می‌کنم: ذهنم از افکار ترسناک و اضطراب آور، از مشغولیتهای بیخود، از افکار پراکنده و خاطرات بد و تصویرهای دلهره‌آور از غوطه خوردن در گذشته و آینده و حتی خیالپردازیهای بی هدف، خالی باشد. برای همین باید ذهن را خوب مدیریت کرد. برای مدیریت ذهن باید به دو نکته توجه کرد.

1-روزی چند بار ذهن را خالی کرد.

در طول شبانه روز ما کارهایی را چندین و چند بار تکرار می‌کنیم و بدون انجام آنها سلامتی ما به خطر می‌افتد، می‌خوریم، می‌نوشیم و روزی چند بار مواد سمی و زائد را دفع می‌کنیم. عجیب است که چرا تا به حال به مغزم و ذهنم که از مهمترین مراکز بدنم است آنقدر که لازم است توجه نکرده‌ام. حتما لازم است روزی چند بار به ذهنم رجوع کنم و مواد سمی که همان افکار استرس‌زا، افکار در هم برهم است را خارج کنم. در اسلام و ادیان دیگر و حتی در خیلی از روشهای درمانی سفارش می‌شود روزی چند بار فکر را از همه چیز خالی کنیم. نماز های پنجگانه یکی از این موارد است. آن چیزی که حضور قلب گفته می‌شود. حتی زمانهایی هم که در ادیان مختلف سفارش شده کمابیش شباهت دارد و در هماهنگی با طبیعت است. از این به بعد حتما در برنامه روزانه‌ام سعی می‌کنم ذهنم را خالی کنم.

2- تصاویر ذهنی را مدیریت کرد.

از ورود تصاویر و تفکرات نامناسب و مضر جلوگیری کرد. از دیدن هر فیلم و برنامه‌ای جلوگیری کنم منظور خوب بودن یا نبودن محتوا نیست بلکه جاگیر بودن است ، فکر می‌کنم بعضی وقتها یک چیزی نه بد است و نه خوب اما لازم هم نیست توی ذهن را اشغال کند. باید علاقه‌مندی‌هایم را بشناسم و بعد با توجه به آنها کتاب و تلویزیون و موسیقی را انتخاب کنم.

دوستی دارم که هر بار کتاب یا فیلمی را کسی به او معرفی می‌کند هرچقدر هم که آن فیلم یا کتاب معروف باشد، او ابتدا از موضوعش سوال می‌کند و به محض اینکه می‌بیند با ذائقه او جور درنمی‌آید خیلی راحت رد می‌کند و به همان معرفی کلی بسنده می‌کند. این که خوراک ذهن و بعد تولیداتش را کنترل کنم خیلی مهم است. همین مواد اولیه است که بعد تبدیل به تفکرات دیگر می‌شود.

 

3- تصورات غلط را اصلاح کرد.

ذهن مثل یک ماشین رفتار می‌کند. دستوری را که می‌گیرد معمولا به درست یا غلط بودنش کاری ندارد و به عمل تبدیل می‌کند. مثلا عذاب وجدان یک دستور ناشی از ذهنیتی غلط است، اما این ذهنیت بلافاصله تبدیل به هزاران چیز دیگر مثل اضطراب و نگرانی و احساس ناخوشایند می‌شود. باید برگردم و همه این گوشه‌های مخفی را پیدا کنم و با تمرین اصلاحش کنم.

 

4- با مدیرت تصاویر بیرونی، تصاویر درونی را منظم کنم.

زندگی در یک خانه در هم برهم که هیچ چیز سر جایش نیست و دیدن تصاویر شلوغ و بی تناسب بازتابش را در ذهن خواهد داشت یا اصلا در ارتباط نزدیک با ذهن است. کسی که دنیای بیرونش را نمی‌تواند منظم کند در منظم کردن ذهنش هم مشکل خواهد داشت. خانه من مرتب است همه چیز سر جای خودش است. من هر روز ساعتی را برای مرتب کردن و نظافت صرف می‌کنم اما تنها یک ایرادی وجود دارد. این ساعت مشخص نیست. خیلی دوست دارم صبحها بعد از خالی کردن ذهنم، اولین کاری که می‌کنم مرتب کردن خانه و تمیز کردن آن باشد. نه هر وقت که شد، دوست دارم اولین کار باشد. دوست دارم اگر چیزی برای دور انداختن است همان لحظه مشخص بشود نه هی آن را به تعویق بیاندازم.

5- تصاویر خوب در ذهن بگذارم و آنها را در ذهن تثبیت کنم.

شکر گزاری یکی از راههایی است که ذهنم را پر از تصاویر زیبا از موفقیت، از نعمتها و از کسانی که دوستشان دارم، می‌کند.

امیدوارم بتوانم این برنامه را با پشتکار پیگیری کنم.


خودشناسی

    نظر

برای اینکه شکارچی خوبی باشید عادتهای شکارتان را بشناسید و برای اینکه شکار نشوید عادتهای خود را تغییر دهید!

جمله بالا را نقل به مضمون می‌کنم و یادم نیست کجا خوانده‌ام اما بارها و بارها با خودم تکرار کرده‌ام. خودمان می‌توانیم شکارچی و شکار باشیم. برای شکارچی موفق بودن در قلمرو جان باید عادتهایمان را خوب بشناسیم و برای اینکه اسیر و زبون عادتهایمان نشویم باید آنها را تغییر بدهیم.

حالا خوب می‌دانم که تغییر  یعنی چه! این کلمه چهار حرفی کوچک چه تلاش بزرگی می‌طلبد و بعضی وقتها چه دور و بعضی وقتها چه نزدیک به نظر می‌آید. می‌خواهم بنویسم خیلی طبیعی است که برای تغییر کردن خیلی وقتها شکست بخوریم. تغییر یعنی خلاف جهت آب شنا کردن برای برگشن از یک مسیر اشتباه است. وقتی در مسیر درست قرار گرفتیم آب خودش ما را به راه درست هدایت می‌کند. این دست و پا زدنهای طاقت فرسا فقط برای رسیدن به مسیر درست است به آنجا که برسم همه چیز حل می‌شود. هر چقدر از مسیر درست دور باشیم همت بیشتری برای برگشتن باید داشته باشیم.

امروز روز سوم تمرینم را شروع می‌کنم. به جدولها که نگاه می‌کنم، رفتارهای خودم را می‌بینم که توی یک جدول خلاصه شده‌ است. کارهایی که غلبه بر آنها سخت است و کارهایی که خیلی راحت به آنها خو کرده‌ام. کم کم دارم خودم را می‌شناسم. چقدر نیاز دارم که به لحظاتی که در ماه گذشته خودم را کنترل کرده‌ام فکر کنم و غرق لذت بشوم. چقدر نیاز دارم هر روز با خودم تکرار کنم چرا دوست دارم تغییر کنم و دلایلم را برای خودم تکرار و تکرار کنم. مهم است که به هدف اصلیم فکر کنم و همیشه آنرا در ذهن داشته باشم تا در مواقع خستگی و در مواقعی که نقشه‌هایم با شکست مواجه می‌شود، ناامید نشوم.


چگونه با یک آدم عصبانی رفتار کنیم؟

    نظر

در این وبلاگ خیلی درباره راههای غلبه بر عصبانیت نوشته‌ام اما در مورد اینکه چطور با یک آدم عصبانی برخورد کنیم ننوشته‌ام. به نظر من در مواجهه با یک آدم عصبانی  دو راه حل کوتاه مدت و دراز مدت را می‌شود به کار برد.

راه حل کوتاه مدت:

1. باید سکوت کرد. اگر واقعا قصد کمک به یک فرد عصبانی را دارید باید سکوت کنید. این سکوت به معنای تسلیم شدن نیست. تنها به خاطر آرام کردن جو متشنج است.

2. بعد از اینکه جو آرام شد با آرامی و بدون لحنی کنایه‌آمیز از آن شخص بخواهید به کارش فکر کند و حتما بگویید که ناراحت شده‌اید. مسلما این روش معجزه نمی‌کند و خشم یک آدم عصبانی یکباره از بین نمی‌رود. اما همین روش را ادامه بدهید. دیر یا زود اولین تلنگرها در شخص عصبانی زده می‌شود و حداقل به آن فکر می‌کند. باید حتما برای فرد عصبانی توضیح بدهید که در برابر عصبانیتش چقدر ناراحت می‌شوید همه حسهایتان را توضیح بدهید. اینکه می‌ترسید، تپش قلب می‌گیرید، دستپاچه می‌شوید، اعتماد به نفستان کم می‌شود.

یادآوری می‌کنم اینها به قصد ایجاد عذاب وجدان در شخص عصبانی نیست بنابراین سعی کنید حالاتتان را مانند یک قربانی توضیح ندهید و فرد عصبانی را مثل یک جانی ترسیم نکنید. اگر چنین باشد به عصبانیت عذاب وجدان و سرخوردگی هم اضافه می‌شود و چیزی درست نمی‌شود. برعکس، بگویید دوست ندارید او را در حالت عصبانی ببینید. با همدلی بگویید دنبال راه حل هستید نه محاکمه. صفات مثبتش را یادآوری کنید و بگویید خوب است آرام بودن را هم به بقیه صفات خوبش اضافه کند.

راه حل دراز مدت:

1. به حساسیتهای فرد عصبانی تا حد امکان احترام بگذارید. یک فرد عصبانی شاید به خیلی چیزها حساس باشد، حساسیتی که شاید در خود شما و خیلیهای دیگر نباشد. مثلا موقع خواب دوست نداشته باشد صدای بچه بیاید، موقع مطالعه تلویزیون روشن نباشد، یا حتی صدای بوق ماشین نیاید! تا جایی که در اختیار شماست کمکش کنید. این کار را باید آشکارا انجام بدهید. مثلا تاکید کنید چون استراحت می‌کند بچه را سرگرم می‌کنید که سر و صدا نکند. یا از او بخواهید برای ساعاتی که نیاز به سکوت دارد برنامه ریزی کند و شما را در جریان بگذارد تا بتوانید کمکش کنید و حتی الامکان سکوت و آرامش را فراهم کنید.

2. در برابر فرد عصبانی نقش برده مظلوم را بازی نکنید. حق و حقوق خودتان را مشخص کنید. خیلی از آدمهای عصبانی فقط خشم خود را بر سر آدمهای مظلوم خالی می‌کنند. آدمهایی که راه دفاع کردن از خودشان را یا اصلا بلد نیستند یا بد بلدند. در کنار صبر و سکوت باید منطقی باشید و اجازه ندهید فرد عصبانی حرمتها را زیر پا بگذارد. بعد از فروکش کردن خشمش حتما موکد و جدی بگویید رفتارش را نپسندید و حق نداشته چنین کند. ناراحتی خودتان را نشان بدهید، سرسنگین برخورد کنید.