سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز سی و سوم و سکوت

    نظر

امروز فردا و پس فردا روزه سکوت دارم. بس که حرفهایم نسنجیده اند و بس که عادت کرده‌ام به لغو و بیهوده گویی. سکوت ذهن هم دارم. هر فکر چرندی که به سرم می زند می گویم خاموش!

وقتی فقط در صورت نیاز و درست حرف می زنم حتی لحن بد حرفهایم هم مجال پیداشدن ندارد. امروز خیلی خوب بود انرژیم خیلی حفظ شد و حرفها کم و سنجیده بودند عادت بد یک شبه ناپدید نمی شود اما آب اگر به آرامی و مستمر روی سنگ سخت بریزد بالاخره یک روزی آن را تغییر خواهد داد.

یعنی الان یکی از آرزوهایم هست که لغو گویی و زیاده گویی را ترک کنم و فقط به اندازه نیاز، درست و با لحن و کلماتی زیبا صحبت کنم. صحبت کردن مثل چیدن سفره است می شود همه چیز را در هم بر هم روی آن گذاشت و هر کس در گوشه ای به سفره روی بیاورد و غذا ها تمام شوند. می شود هم یک غذای ساده را در نهایت آراستگی روی سفره چید و همگان را دعوت به غذا کرد.

زیاد پراکنده گویی می کنم. زیاد حرف می‌زنم. لحنم با بچه خوب نیست. امروز شروع کردم تا ببینم چه می‌شود.


روز سی و دوم

    نظر

می دانی که دوست دارم بهتر باشم و می دانی که نمی دانم چطور خدایا به این لحظه های با شکوه و بزرگ کمکم کن که بدانم از جمله راه گم کردگان نباشم. آمین


روز بیست و نهم

    نظر

کاش همیشه همین اندازه از تو لبریز باشم

و تو آنچنان وجودم را پر کرده باشی که از نگاهم، صدایم و سر انگشتانم جاری شوی و همه جا بوی تو بگیرد.

کاش همیشه همین اندازه از تو لبریز باشم

و غصه‌ها، کینه‌ها، خشم‌ها و ترسها و حسادتها برود

و من پر بار باشم از امنیت از آرامش از حس اطمینان و یقین

کاش همیشه همین اندازه در من حاضر باشی

و من صبح ها تو را مقابلم ببینم و  چشم در چشم تو لحظه لحظه ام را زندگی کنم

و شبها حضورت را مثل مادری مهربان حس کنم که صدای نفسهایم را می شماری بعد آرام در آغوش امنت پناهم میدهی.

 خدای بزرگ و مهربانم در قلبم زنده بمان


روز بیست و پنجم

    نظر

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمانی ای که چون تو پاک نیست

تغییرات فقط به زمان نیاز ندارد به همت آهنین نیاز دارد. وگرنه در یک لحظه کن فیکون می‌شود. بیست و پنج روز گذشت. یک سفر طولانی یک زمان کافی و مناسب. تغییرات آنچنان که باید نبودند. انگار مثل چوب خشک شده‌ام و تغییرات ملایم و کند هستند. گاهی وقتها یک تکان لازم است که ویران نکند اما آرام از خواب بیدارم کند.

خدایا این روزها می‌توانم به خاطر خیلی چیزها شکرگزار باشم. خیلی چیزها اما کمکم کن می دانی ظرفیتم خیلی بیشتر از اینهاست و من باید بتونم بیشتر از اینها پیشرفت کنم. خدایا کمکم کن جز خاسرین نباشم. خدایا من رها نمی کنم حالا که اومدم توی راه برنمی گردم حتی اگر پسرفت کنم اما هنوز توی مسیرم. حتی اگر سرعتم مورچه وار باشه باز ادامه می دم و می مونم خدایا کمکم کن جز زیانکاران نباشم.


روز بیست و سوم

    نظر

یک چیزهایی هست که باید عوض شود اما نمی شود که نمی شود که نمی شود.........

- اینکه شبها قبل از اینکه بخوابم بدانم فردا از صبح تا شب قرار است دقیقا چه غلطی بکنم

- اینکه صبح وقتی از خواب بیدار می‌شوم به کارهایی که از شب قبل لیست کرده‌ام کمی اهمیت بدهم و به انجامش کمی پایبند باشم.

از دست خودم راضی نیستم و حق هم دارم. این از آن نارضایتیهای بیخود و بی جهت نیست. باید یک کمی خودم را به راه بیاورم