سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز چهلم

    نظر

امروز چهل روز به پایان رسید. چهل روز..............

خدایا خوشحالم که دارم تمرین می کنم امور زندگیم رو به راه بشه. خدایا خوشحالم که دارم تمرین می کنم خوب زندگی کنم، حواسم به گذر ایام باشه. خوشحالم دارم تمرین می کنم حواسم به فرزند، همسر و عزیزانم باشه. خدایا شکرت

خدایا خودت می دونی که چقدر سرعتم پایینه. خودت ضعفها و لغزشهام رو می شناسی. خودت می دونی که توی این چهل روز چه جاهایی پایداری کردم چه جاهایی کوتاهی. کجاها خوبم کجاها خیلی ضعیف.

خدایا کمکم کن ایمان و یقینم را زیاد کن. خدایا کمکم کن امیدوار و با ایمان و یقین باشم. خدایا چهل روز به پایان رسید. یک روز زندگیم به پایان می رسه مثل همه موجودات دیگه. کمک کن طوری زندگی کنم که اون روز فقط در فکر به آغوش کشیدن زندگی جدیدم باشم. نگران رفتارهای زشتم نباشم، نگران تربیت فرزند نباشم نگران حرفهای باطلم نباشم. حسرت کارهای نکرده و جاهای نرفته نباشم. کمک کن با دلی آسوده زندگی این دنیا را به پایان ببرم.

این ماه تمرین کردم با صدای آرام و شمرده حرف بزنم. این ماه تمرین کردم برای دخترک کتاب بخونم تمرین کردم خونه زندگیم مرتب باشه با همسرم آرام و مهربون باشم و غر نزنم . تمرین کردم که خودم آرام و بی اضطراب باشم.

نمی گم همه شو رعایت کردم. اما تا حد زیادی دقت کردم. یک جاهایی اونقدر آرامش داشتم که خودم هم باورم نمیشد اما یک جاهایی هم غرق اضطراب شدم. خدایا من اسیر تن خاکیم خستگی و گرسنگی و فشار کارها بعضی وقتها باعث می شه اضطراب بیاد خدایا کمک کن زندگی درستی داشته باشم. خدایا باز هم به من فرصت بده. فرصت جبران چیزهایی که شکستم. جبران لحظه هایی که هدر کردم. آدمهایی که رنجوندم، کوتاهایی هایی که در تربیت بچم کردم.

چهل روز گذشته خونه زندگی نسبتا مرتبی داشتم. به کارهای بچه و مدرسه رسیدم. ورزش کردم اما هزار و یک کار نگرده هنوز هست خدایا کمک کن در چهل روز آینده این کارها رو انجام بدم.


سی و نه

    نظر

روز سی و نه گذشت به بیمار داری. دخترک هنوز خوب نشده. با همه مراقبتهای قبل و بعدش و مدرسه نرفته. می دانم که خداوند انسانها را به جان و مال و فرزندان امتحام می کنه اما واقعا متوجه نمیشم چرا باید دخترک مریض بشه چون به اندازه کافی مواظبش هستم. میوه می خوره . خودش رو خوب می پوشونه و همه چی خوبه اما ... حالا مجبوره آنتی بیوتیک بخوره...

باید تمرین کنم در سختی ها هم شاکر خداوند باشم. خدایا شکرت شکرت شکرت........ خدایا که دخترک رو به بهبوده. خدایا شکرت که همسر خوبی دارم و پا به پای من همه جا هست. خدایا شکرت همه چیز نزدیک و عالیه.

خدایا کمک کن پاهام کمتر بلغزه......


سی و هشت

    نظر

سلام بر سی و هشت

سلام بر لحظه لحظه ای که هدیه زیبای خداست و چون رایگان و بی دردسر دریافت می کنیم یادمان می رود چقدر بزرگ، ارزشمند و گرانقیمت هستند. چند روز پیش کسی برای من فیلم کوتاهی فرستاد از اینکه باید هر روز صبح از اینکه هنوز زنده هستیم بسیار خوشحال و سپاسگزار باشیم. چون هر روز هزاران نفر فرصتشون به پایان می رسه اما هنوز ما فرصت داریم. از اینکه باید هر لحظه فکر کنیم همه چیز و همه کس فانی هستند و ما در هر شرایطی که باشیم بالاخره پایدار نیست و به پایان می رسه. اگر خیلی دردمند و مضطر و ناراحت و افسرده ایم بالاخره یک روز تمام میشه و باید سعی کنیم سربلند لحظات را طی کنیم. طوری که وقتی نگاه می کنیم حداقل خودمون از خودمون راضی باشیم. و اگر خیلی خوش و سرحالیم یادمون باشه شکرگزار و شاد قدر لحظه لحظه اش را بدونیم و سیراب بشیم از این حال خوشی که داریم و یادمون باشه حال خوش هم یک روزی تموم میشه خدا رو فراموش نکنیم و سرخوشی باعث نشه خودمون رو گم کنیم خدامون  رو گم کنیم.

و اما امروز روز خیلی خوبیه. دخترک سرماخورده و بی حاله اما خدا رو هزار بار شکر هم دارو هست هم میوه و هم آفتاب زیبا افتاده توی خانه و خدا روشکر که میگرن من هم تمام شده و می تونم سر حال و شاد از دخترک مواظبت کنم .

 

 

سالها پیش مطلبی خونده بودم از اینکه آدم شاد و راضی هرگز مریض نمیشه. اگر هر مریضی تو وجود آدم هست قبل از هر چیز نشان یک جور ناهماهنگیه. آدمی که با خودش و دنیای اطرافش در صلح و هماهنگی باشه مریض نمیشه. بدن و سلامتی یک جور قطب نماست. و هر بیماری نشون می ده یک جای کار می لنگه و باید اصلاحش کرد. اینها رو من با تموم وجود بهش ایمان دارم. اما واقعا نمی دونم میگرن من نشانه ناهماهنگی در کدوم قسمت از زندگی منه. اینکه به خودم اهمیت نمی دم؟ شاید. پریروز باد شدیدی می اومد منتظر دخترک موندم تا کلاسش تموم بشه واقعا سرما توی بدنم نفوذ کرده بود و مخصوصا باد که به سرم می زد حتی روسری کلفتم هم حریفش نمیشد. بعد از اینکه برگشتم کم کم علائم سردرد پدیدار شد و میگرن جان آمد که یک روز کامل بماند. خوشبختانه بدون قرص از پسش برآمدم و به خودم قول دادم از این به بعد بیشتر مواظب خودم باشم. اما حقیقتش نمی دانم دلیل اصلی میگرن من چیه؟ چه چیز را می خواد به من یادآوری کنه؟ واقعا نمی فهمم اما حالا که نمی فهمم باید راه حل پیدا کنم تا انشالله یک روز دلیلش را بفهمم.

باید یک لیست برای مواقعی که میگرن دارم بنویسم که الان چندتایی که یادم هست را می نویسم.

1- سرم را از سرما محافظت کنم و نگذارم باد مستقیم بهش بخوره

2- با حالت خیلی خسته نخوابم، و اول ذهنم را آرام کنم عبارات تاکیدی به کار ببرم و بعد بخوابم.

3- در ورزش به خودم فشار نیارم و هر حواسم باشه تا جایی پیش برم که خیلی خسته نشم.

4- به موقع و به اندازه غذا بخورم.


سی وهفت

    نظر

دیروز روز سی و هفت بود. قدر لحظه ها را که ندانم می پرد. مثل همین دیروز از صبح خواستم بنویسم اما نشد و بعد دیگر اصلا وقتی نماند.

خدایا کمک کن آرامشی که نصیبم کردی را در همه حالات و لحظات و دقایق حفظ کنم. این بینش جدید این باور جدید که بهش رسیدم. اینکه اگر من اینجا هستم و نفس می کشم همه از عشق توست. اینکه تو را در هر چیزی حتی چیزهای به ظاهر تلخ، به ظاهر سیاه، به ظاهر دردناک و به ظاهر رنج‌آور و غم‌آلود هم ببینم و سپاسگزار باشم. خدایا کمک کن از هیچ چیز غیر از نافرمانی از تو نترسم. خدایا کمک کن ترسهایم همه از دوری تو باشد. غمهایم همه از هجران تو باشد. کمک کن خوشحالی من در قرب تو باشد. شادی من در نزدیکی تو باشد. خدایا کمک کن در باطل و  لغو و بیهودگی غرق نشوم. دستهایم را بگیر و بیرون بکش از گردابی که چشمهای ناتوانم قادر به دیدنش و عقل کوچکم قادر به فهمش نیست.


سی و شش

    نظر

امروز روز سی و ششم است. سلام بر سی و شش

سلام بر روزها و شبها و لحظه هایی که خدا ارزانی می دارد. امروز فکر می کردم چقدر از فرصتی که خدا به من امانت داده خوب استفاده می کنم؟

یک عده از آدمها در زندگی شاگرد اول هستند همه کارهاشون سروقت انجام میشه. فرصتها هدر نمیشه تفریح جای خودش درس جای خودش ساعت خواب جای خودش. وقت امتحان آماده و راحت و آسوده و نتیجه هم عالی. یک سری هم هیچ چیزی سر جاش نیست هر چه پیش آمد خوش آمد ساعت هیچ کاری مشخص نیست. افراط و تفریط زندگیشون رو رقم می زنه و از ابتدا معلومه که نتیجه چیه. این دو گروه واقعا تکلیفشون روشنه اما یک گروهی هم هستند که حد وسطند یک وقتهایی یک قدم کوچک با موفقها فاصله دارند یک لحظه یک تلاش کوچیک یک کمی زحمت اونها را تبدیل به عالی می کنه اما چون به وضعیت خودشون آگاهی ندارند چون فکر می کنند باختن یا اصلا فکر نمی کنند و اهل تفکر نیستند اونقدر در جا می زنند که جایگاهشون تغییری نمی کنه. من جز گروه وسطها هستم یک هل کوچک یک زحمت بیشتر یکمی تفکر می تونه کمک کنه از حسرت روز آخر که یوم الحسره هست در امان باشم اما دائم یادم میره. و خودم رو می سپرم به شرایط. بعد میام می نویسم نشد، دیرشد برنامم به هم ریخت امروز می خوام مسئولیت خودم را بپذیرم و مثل یک شیر مواظب برنامه ریزیم باشم. می خوام از همین الان که هنوز خداوند به من فرصت داده خودم رو از خط متوسطها بالا بکشم می خوام این کاهلیهای کوچیک این رفتارهای کوچیک این کارهای کوچیک که اثرات بد بزرگی داره رو ترک کنم تغییر بدم. آرام و آهسته اما مصمم و پیوسته.

از فردا انشالله سعی می کنم هر روز همین ساعت وبلاگ بنویسم اول صبح که برای روزم هم برنامه داشته باشم و هر روز به خودم یادآوری کنم که کارهای روزانم چطور باید باشه.

کارهای امروز

- یادم باشه دخترک صبح از من چای خواست آماده نشد بعد از ظهر حتما براش چای درست کنم

- دخترک ریاضی امتحان داد خیلی آماده نبود یادم باشه امروز که برگشت دوباره حتما باهاش ریاضی کار کنم و عادتش بدم

- شام خوبی بپزم.

- خریدها رو وقتی از خونه می رم بیرون انجام بدم که وقتم زیاد گرفته نشه.

- امروز یادم باشه منشا هر کاریم عشق باشه عشق و عشق و دیگر هیچ

- یادم باشه آرام جرف بزنم و شمرده

- یادم باشه از برنامه روزانم مراقبت کنم.

خدایا به امید تو