سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز سیزدهم

    نظر

سلام بر روز سیزدهم. خدایا شکرت یک روز دیگر را شروع می کنم. کمکم کن امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من باشه.

می خوام بر شکهام غلبه کنم. می خوام اطمینان و آرامش را جایگزینش کنم برای این کار اول لازمه که تصمیم جدی بگیرم. یک تصمیمی که هر لحظه مواظبش باشم و نذارم خدشه ای بهش وارد بشه.

سال جدید را باید خیلی خوب شروع کنم و بسیار خوب به پایان ببرم. و فکر می کنم چه چیزی بهتر از اینکه با اطمینان کامل به خدا باشه. به اینکه خودم و همه چیزهای که دارم و برام ارزشمند هستند را به دستهای گرم و مهربانش بسپرم با اطمینان کامل. زندگی لذت بخشی میشه که امیدوار و مطمئن باشی و هییییییییچ ترس و اضطرابی نباشه. من همچین زندگی را می خوام لبریز آرامش.

لازمه اش اینه که به ظاهر اتفاقها اصلا وقعی نگذارم و با اطمینان و یقین بدونم که همه چی خوب و خوش و خیر خواهد بود.

خداوند را به اندازه ذهن کوچک و محدودم کوچک نکنم، تکرار کنم خداوند نعمت، فراوانی، برکت، شادی، آرامش، سلامتی، صلح ، عشق و آشتی است پس من هم می خواهم که تجلی خواسته های خداوند باشم. سرشار از سلامتی و صلح و عشق و آرامش و آشتی.

برای همه کسانی که اینجا را می خوانند همه این خوبی ها را آرزو می کنم. انشالله امسال سال خبرهای خوش، موفقیتهای بزرگ، سلامتی جسم و روح و ثروت و فراوانی باشه برای هممون.

انشالله باران به اندازه کافی بباره، زمینهای ما سبز باشه، محصولات ما از گزند آفات در امان. انشالله درختها رودخانه ها کوهها و دشت ها و دریاهای ما از آسیب در امان باشند و خداوند اونها را حفظ کنه.

امیدوارم کشورمون باز هم در صلح و آرامش باشه و همین رو برای کشورهای همسایه آرزو می کنم. انشالله که با هم مهربونتر بشیم به فقیرا و ناتوانها بیشتر کمک کنیم. کینه ها را از یاد ببریم. بیشتر به فکر آبادانی کشورمون باشیم.

سال نو پیشاپیش بر همه مبارک


روز دوازدهم

    نظر

به روز دوازدهم رسیدم. خدایا شکرت از اینکه یک روز دیگر را می بینم از اینکه یک روز دیگه فرصت به من می دی تا برای نزدیک شدن به تو تلاش کنم تا برای چشیدن طعم آرامش و خوشبختی فکر کنم.

دیشب خوب نخوابیدم. چرا؟ واقعا نمی دونم ساعت نزدیک دو از خواب بیدار شدم. شاید از گرما... کلا شبهایی که با فکر راحت نمی خوابم بعد که بیدار بشم خوابم نمی بره.

بعد اگر خیلی آرام نباشم فکر و خیال به سراغم میاد. اینجور وقتها یاد این می افتم که این همه مراقبه کردم اینهمه تلاش کردم یعنی فایده ای نداره؟؟؟

به هر شکلی که بود مراقبه صبح را انجام دادم. بعد نشستم به فکر کردن.  اولا که من تا الان فقط دوازده روزه که دارم مراقبه می کنم. این زمان زیادی برای رسیدن به آرامش عمیق نیست. ثانیا من هنوز خیلی از تفکرات و احساسات خودم را اصلاح نکردم حتی شاید نشناسمشون. اینها هر زمانی که فرصت بکنن پدیدار می شن و خودی نشون می دن. چیزی که به نظر من طبیعیه. در واقع وقتی می خواهیم تغییری ایجاد کنیم، مقاومتی به وجود میاد که در برابر اون تغییر خودش را به دفعات نشون می ده اونقدر نشون می ده تا کامل مرتفع بشه. هر بار باید مقابلشون بایستم و بگم نه هر بار و هر بار. اونها فقط تا وقتی که قدرت دارن پدیدار می شن. وقتی که نظام فکری آدم تغییر بکنه وقتی که آرامش نهادینه بشه دیگه نخواهند اومد.

من حتی الان فکر می کنم اونها رسولانی هستند که بر ما نازل می شن. که به ما اخطار بدن که ما رو بر حذر بدارن. اونها دارن رسالتشون رو انجام می دن. اونها برای عذاب دادن ما نیومدن.

همه اتفاقات کوچیک و درشت زندگی، سختی ها و دردها و پریشانی ها رو اگر به شکل یک رسول ببینیم اینهمه ازشون دلخور نمی شیم. این همه سردرگم و سرگردان نمی مونیم. و به جای هدر رفتن انرژی با امید و ایمان بیشتری پیش می ریم.

امروز تصمیم گرفتم بیشتر فکر کنم. بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم. تا به این احساس غم و نا امیدی و دلسردی غلبه کنم. من مطمئنم که می تونم و از خدا می خوام که کمکم کنه.

 


روز یازدهم

    نظر

روز یازدهم هم تمام شد. خدایا شکرت

خوب با خودم قرار گذاشته بودم که کاری را انجام بدهم. بعد از مراقبه. انجام دادم اما نه بعد از مراقبه ....... خیلی بعدتر و دیدم که نتیجه دلخواه را ندارد. هر چیزی وقتی دارد. خوب باز هم از فردا تمرین می کنم. حتما بعد از مراقبه انجامش بدهم.

پشتکار، پشتکار، پشتکار در هر کاری در ایجاد هر تغییر مثبتی در انجام هر کار سخت و آسانی فقط پشتکار راه گشاست. شاید به نظر بیاد که بیشتر برای کارهای عملی پشتکار لازمه اما تجربه من می گه خیر. حتی برای داشتن ذهنی منظم، آرام هم پشتکار لازمه. مثل ورزشکاری که هر روز و هر روز روی عضلاتش کار می کنه و حتی سالها سعی می کنه ریتمش را حفظ کنه. برای شاد بودن هم پشتکار لازمه قبلا فکر کنم نوشته بودم عادتها چه فکری باشن چه عملی مثل کش می مونن هر چقدر که بخوای ازشون دور بشی همین که رهاشون کنی با سرعت بیشتر به سمتت بر می گردن تنها راه اینه که اونقدر مداوم پیش بری که دیگه از اون حالت بیاد بیرون.

شاید عجیب باشه اما برای داشتن زندگی شاد هم باید تمرین کرد. هر روز هر ساعت و هر دقیقه. برای رسیدن به درجه یقین هم باید تمرین کرد. هر روز و هر ساعت و هر دقیقه.

من صبحها مراقبه می کنم. مراقبه به من نشون داد که ذهنم خیلی شلوغ بود. فهمیدم افکار منفی و ترسهام زیاد بودن. اما خودم آگاه نبودم از حضورشون. یک بار برای کسی تعریف کردم که فلان اتفاق افتاد و من خییییییلی ترسیدم. با تعجب نگاهم کرد و گفت واقعا! این که ترس نداشت. به خودم اومدم و دیدم که حتی من در خیلی چیزها بزرگنماییهای غیر واقع بینانه دارم. مراقبه را ادامه دادم. دارم ادامه می دم. هر روز تمرین می کنم ذهنم را آرام کنم. افکار پراکنده را منظم کنم. هر ساعت روز همین که می بینم ذهنم به سمت فکرهای ناخوشایند می ره برش می گردونم و این خیلی لذت بخشه.

خیلیها و از جمله خودم خیلی آرزوهای دور و دراز داریم با رسیدن سال نو برای برآورده شدنشون دعامی کنیم. اما به این آگاهی رسیدم که هـــــــــــــــــــــــــــــــیچ آرزویی بهتر از داشتن شادی عمیق و پایدار نیست. هــــــــــــــــــــــــــــــــــــیچ خوشبختی بالاتر از زندگی در آرامش و اطمینان کامل به خداوند نیست و هــــــــــــــــــــــــــــــیچ دستاوردی بهتر از زندگی کردن به دور از ترس و افکار منفی نیست.

برای خودم و برای همه آدمها این خوشبختی های واقعی را آرزو می کنم.


روز دهم

    نظر

به همین زودی به یک چهارم راه رسیدم. الحمدالله رب العالمین.....

بعضی کارها را به خیلی مرتب توی این ده روز انجام دادم بدون وقفه و سعی کردم کیفیت انجامشون هم عالی باشه. مثل مراقبه کردن صبح ها . هر روز نیم ساعت. خیلی وقته که مراقبه می کنم اما همیشه منقطع بود. پنج روز مراقبه می کردم روز ششم خواب می موندم. روز هفتم کاری برام پیش می اومد و خلاصه بهانه ها جور می شدند تا انجامش ندهم. دوباره بعد از ده روز از سر می گرفتم. اما هر کاری ،چه مراقبه چه کارهای دیگه برای اینکه نتیجه بخش باشه باید مستمر باشه. برای مستمر بودن هم پشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــکار لازمه. پشتکار هم اگر نداشتیم بهانه خوبی برای رویگردانی از کارها نیست. هر چیزی با تمرین و مداومت به دست میاد. حتی خود پشتکار.......

خوب حالا که این همه راضیم از اینکه حداقل این یک کار را با کیفیت و مطابق آنچه می خواستم انجام دادم تصمیم دارم دو تا کار دیگه هم که مدتهاست غیر مستمر و گسسته انجام می دم پیگیر و با اراده انجام بدم. هنوز مطمئنم نیستم اون دو تا کار چی باشه... حتما باید کاری باشه که برام لذت بخش باشه. مطمئنم که می خوام یکی از این سه تا کار باشه خواندن کتاب؟ یادگیری زبان ؟ گوش کردن برنامه های صوتی و بعد پیاده کردنشون؟ زمانش را هم می خوام بذارم بعد از مراقبه......... این را مطمئنم...........

شاید اگر چند سال پیش کسی به من می گفت همه بدبختی ها و غمهای انسان از بی ایمانی به خداست باور نمی کردم....... اما الان یقین دارم هر کسی که ایمان خودش را محکم کنه و رابطه خودش را با خدا درست کنه هیچ وقت غمگین و محزون نخواهد بود. این غمهای من هم به خاطر اینه که ایمانم هنوز قوی نیست. برای همینه که چله می گیرم برای همینه که همه تلاشم را می کنم . نشانه ها می رسن مثل غم که یک زنگ خطره که هنوز کامل خودت را رها نکردی در دستان خداوند هنوز ایمان کامل به این جمله که خداوند سلامتی، فراوانی، نعمت و رحمته و آن را برای همه آفریدگانش می خواد ایمان نیاوردی. معلومه که هنوز خودت را محصور کردی در چنگ خودت برای همینه که غمگینی. هر کسی خداوند را در درون خودش جستجو کنه مستمر  با ایمان، حتما پیدایش می کنه و اون روز روز پایان غمها و غصه هاشه...........

این شعر مولانا معرکه است. همه اون چیزهایی هست که من لازم داشتم کسی تاییدش کنه. در باره غم و شادی عمیق یکی شدن با خدای درون..........

عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش

خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش

هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند

عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش

ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این

بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش

گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی

در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش

لنگری از گنج مادون بسته‌ای بر پای جان

تا فروتر می‌روی هر روز با قارون خویش

یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق

گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش

گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی

پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش

زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر

چون ز چونی دم زند آن کس که شد بی‌چون خویش

باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم

رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش

خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال

هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش

باده گلگونه‌ست بر رخسار بیماران غم

ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش

من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان

هر زمانم عشق جانی می‌دهد ز افسون خویش

در بهشت استبرق سبزست و خلخال و حریر

عشق نقدم می‌دهد از اطلس و اکسون خویش

دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد

گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش

مه کی باشد با مه ما کز جمال و طالعش

نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش


روز نهم

    نظر

روز نهم رو به پایان است.

امروز هم خیلی خوشحال نبودم. نمی دانم چرا؟

اینجور وقتها فکر می کنم چون دارم خودم را تغییر می دهم بدن واکنش نشان می ده. مثل آدم معتادی که سموم داره از بدنش خارج میشه.  آیا باید همچنان روی برنامه هایی که دارم پافشاری کنم؟

خیلی حیفه که آدم یک راهنما نداشته باشه. توی این جور مواقع هر چند که تجربه هر کسی خیلی شخصی و خصوصیه اما مسلما یک سری تجربه ها مشترک هستند و می تونن به آدم دلداری بدن که راه را داریم درست می ریم.

با خودم آیات سوره زمر را تکرار می کنم. که برای خدا هیچ شریکی قرار ندهم. که فقط خودش را بپرستم. که حتی غم و ترس هم می تونن شریک خداوند بشن اگر حواسم نباشه. به خودم دلداری می دم که خداوند بینا و ناظره و خودش هدایتم می کنه. به خودم وعده روز چهلم را می دم که حتما کیفیت زندگی من بهتر خواهد شد اگر پایداری کنم و این چهل روز را با سلامت به پایان برسونم حتما کیفیت زندگیم خیلی بهتر خواهد شد. از امشب می خوام کمی تصور خلاق بکنم. یک کمی تصور خوب بکنم شاید حالم خوب بشه . امیدوارم حالم بهتر بشه... نشاط و خوشحالی روزهای اولم آرزوست...........