سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

چند پیشنهاد برای برنامه ریزی

    نظر

شروع سال نو، شروع سال تحصیلی، روز تولد، عوض شدن فصل و... برای خیلیها بهانه شروع یک برنامه ریزی جدیده. اما معمولا خیلی دوام نمیاره و بعد از چند روز یا نهایتا یک هفته فراموش می شه. چرا؟؟؟

برنامه ریزی برای خط کشی کردن کارها و ایجاد نظم و خشک و ماشین وار نیست. برنامه داشتن برای اینه که کارهای روزانه رو هدفدار انجام بدیم. بر زندگیمون و کارهایی که هر روز انجامش می دیم مسلط باشیم نه اینکه اونها بر ما سوار باشند و ما رو خسته کنند. زندگی را از حالت «باری به هر جهت» دربیاریم.

تجربه من : من بارها برای کارهایی که باید انجام می شده برنامه ریزی کردم اما انجام نشد و باز نیمه کاره موند. حالا بعد از چندین بار شکست متوجه شدم علتش چی بوده. اولا من وقتی دست به قلم می برم تا برنامه ریزی کنم یهو دوست دارم همه چیزها را با هم تغییر بدم. مثلا اگر دوست دارم به طور منظم ورزش کنم، سر وقت بیدار بشم، به طور منظم مطالعه کنم، به طور منظم کوهنوری کنم همه را به یک باره توی برنامم میذارم مثلا می نویسم صبح ساعت هفت تا هشت ورزش، بعد از ظهر ساعت چهار تا پنج مطالعه، جمعه ساعت نه کوه.

خوب این روش فقط برای آدمهایی جواب می ده که اراده فولادی دارند اگر نه باید به یک نکته خیلی مهم توجه کرد. کسی که عادت به انجام منظم کاری نداره باید بسیار آرام و سبک شروع کنه. مثلا اگر من قراره چند تا کار را برای سال جدید در برنامه هام بگنجانم لازم نیست همه آنها را با هم در برنامه هفتگیم بذارم. اول تنها یکی را انتخاب می کنم فقط یکی. بعد همان یکی را با انعطاف انجام می دهم. یعنی مثلا فقط ورزش را انتخاب می کنم. می نویسم ساعت هفت تا هشت صبح ورزش. همین. وقتی تنها همین برنامه را اجرا کردم و در واقع عمل کردن به آن در من نهادینه شد سراغ موارد دیگر می روم. در ضمن همانطور که گفتم باید انعطاف به خرج داد. یعنی در ابتدا اگر ساعت هفت تا هشت نشد ساعت دیگری در روز آن را انجام بدهم و به اصطلاح قضای آن را به جا می آورم! بعد سعی می کنم خودم را کم کم مقید کنم که سر وقتش انجام بدهم. همه اینها وقت می برد باید برای هر کاری یک مدت زمان در نظر گرفت. عادت کردن به برنامه هم زمانبر است.

نکته دوم که شاید مهمتر هم هست این است که باید به مواردی که می خواهیم به آنها عادت کنیم و در برنامه ریزیمان باشد علاقه و باور داشته باشیم و از انجامش لذت ببریم. اگر از ورزش کردن بیزاریم و از انجامش لذت نمی بریم اما تنها می دانیم برای سلامتی مفید است باید راهی پیدا کنیم که از آن بیزار نباشیم ، از انجامش لذت ببریم وگرنه واقعا نمی تواند برای سلامتی مفید باشد. اگر کتاب خواندن را نه دوست داریم و نه ما راغرق لذت می کند اول باید دنبال ریشه بگردیم بعد برویم آن را در برنامه مان بگذاریم. 

من خودم اوایل همیشه وسطهای کتاب خواندن خوابم می برد بعد خودم را متقاعد کردم نخوابم، بعد خودم را ملزم کرده بودم روزی سی صفحه بخوانم.سی صفحه که تمام می شد حس برده هایی را داشتم که کار اجباری را به نحو احسن انجام داده اند!! نه لذتی و نه تغییری در کیفیت زندگیم. بعد کم کم یاد گرفتم از میان میلیونها کتابی که وجود دارد کتابهای زیادی هست که من نه وسطش خوابم می گیرد نه لازم است خودم را ملزم کنم تا فلان صفحه بخوانم. کتابهایی هست که انگار برای خود من نوشته شده اند. اینجا بود که علاقه باعث می شد اصلا متوجه نشوم چند صفحه خوانده ام.

نکته سوم نظم یا همان آهستگی و پیوستگی است. باز هم مثال کتاب خواندن . من الان کتابهای مورد علاقه ام را می شناسم و از خواندن آن هم واقعا لذت می برم. حتی یادگرفته ام کتابهایی را که کمتر علاقه دارم چطور بخوانم که خیلی دلزدگی نیاورد اما متاسفانه هنوز منظم نیستم. یعنی گاهی وقتها در عرض بیست روز دو تا کتاب می خوانم و در عرض شش ماه هیچی!!  مثل آدمی که در عرض یک روز چهار وعده غذا می خورد و بعد دو روز غذا نمی خورد. بنابراین غرض من اصلا افراط و تفریط نیست. اینکه چند صفحه کتاب بخوانم یا چند تا کار را با هم انجام بدهم نیست بلکه تنها منطم شدن و عادت به آهستگی و پیوستگی است. اینکه یاد بگیرم کارهایی را به طور دنباله دار پیگیری کنم.


عادت به کارهای پسندیده

    نظر

برای سال جدید لیستی تهیه کرده ام از کارهایی که دوست دارم منظم انجام بدهم. توصیه می کنم اگر دوست دارید به انجام کاری عادت کنید از همین حالا شروع کنید تا سال جدید را با انگیزه بیشتری آغاز کنید. اول لیستی از کارهایی که دوست دارید منظم انجام بدهید تهیه کنید. بعد یک یا دو مورد را که از همه بیشتر دوست دارید انتخاب کنید. برای انجامش ساعت خاصی از روز را در نظر بگیرید. بعد شروع کنید. اگر کاری را که انتخاب کرده اید واقعا به انجامش اعتقاد داشته باشید و از انجامش لذت ببرید کیفیت زندگی شما خیلی زود تغییر می کند و غرق لذت می شوید . با گذر زمان هم حس آرامش و رضایت خاطر بیشتری پیدا می کنید.ا

من دو تا عادت را انتخاب کرده‌ام: یکی عادت به سحر خیزی و شروع کارهایم در صبح زود. دوم گذراندن وقت بیشتر با دخترم . قرار است هر شب بعد از شام با دخترم بازی کنیم .کارت بازی، منچ، جدول... و هر شب قبل از خواب با هم کتاب بخوانیم یک صفحه او و یک صفحه من.

 

 


آهسته و پیوسته

    نظر

من اگر عنوان همه پستهای وبلاگم را «آهسته و پیوسته » بزنم باز هم کافی نیست. آنقدر تکرار می‌کنم آهسته و پیوسته آنقدر تمرین می‌کنم که یاد بگیرم که اگر کاری را شروع کردم آرام و مداوم ادامه بدهم.

امروز روز دهم از یک دوره چهل روزه است. هر روز تکرار می کنم عوض کردن یک عادت یا جانشین کردن یک خلق و خوی جدید باید آهسته و پیوسته باشه. مثل کوهنوردی که داره از کوه بالا می ره و قصد کرده به قله برسه اگر خیلی تند بره زود خسته می شه اگر دائم بخواد توقف کنه و استراحت کنه  اونقدر دیر می شه که کلا قید رسیدن به قله را می زنه. همین طور ادامه می دم ...........

بعضی خصلتهای خوبم که دیگه داره درونی می شه توجه کردن به جسمم هستش. قبلن خیلی به خورد و خوراکم به پوستم به لباسهام توجه نمی کردم. توجه فقط مخصوص وقتی بود که مهمون میومد یا مهمونی می رفتیم. نظافت هم در حد تمیزی بود. یعنی برای تمیزی اما نه برای آراستگی. خیلی فرق هست بین نظافت برای تمیزی و نظافت برای آراستگی. فرقش مثل یک اتاق استریل بیمارستان هست با یک اتاق پذیرایی تمیز و دلنشین. نظافت خشک و بی روح با تمیزی نشاط آور...

دیگه اینکه دارم عادت می کنم کارها را به وقتش انجام بدم. دفترچه برنامه ریزیم به زودی پر می شه و من خیلی خوشحالم که کارهایی که نوشتم انجام میشن.

صبحهای ما خیلی آرام و دلنشین شده حتی بیشتر از قبل . کلا هم وقتی خواستم سر و سامانی به وضعیت رفتاریمون بدم زودتر از همه صبح ها سرو سامون گرفتند شاید چون تازه از خواب بیدار شدیم و انرژی بیشتری داریم.

اگر از عصبانیت بگم نه هنوز نمی تونم بگم آروم موندن درونی شده . مسلما آرومتر هستم خیلی خیلی آرومتر اما می دونم که درونی نشده. هنوز همینجاست بعد از یک سال مثل یک مار نیمه جان اما زنده همینجاست. از این به بعد باید بیشتر بهش فکر کنم .......هیج وقت فکر نمی کردم تغییر کردن این همه زمان بر باشه برای همینه که بهش می گن جهاد . توی جهاد مهمترین خصلت صبره... و تحمل داشتن که من باز هم آهسته و پیوسته معنیش می کنم. یعنی باید آرام ادامه بدی.......بیشتر دربارش می نویسم.. کلا شاید نوع نوشتنم را تغییر بدم ...


عبور کن گنجها جای دیگری منتظر تو هستند

    نظر

هیچ وقت نتونستم آدم بدجنسی باشم حتی وقتی تصمیم می‌گیرم بد باشم وسطهاش کم میارم پشیمون می‌شم یا اونقدر پیچیده می‌شه که خسته می شم و از یه جایی دیگه می برم. رفتارهای نادرست دیگران که من رو ناراحت می‌کنه یا حسادتها و حرفهای نیشدار و رفتارهای مغرضانه خیلی وقتها من رو به رفتار تلافی جویانه و بدجنسی سوق داده. حتی اگر هم متنهی به عمل نشده اما حداقل ذهنم را خیلی خیلی درگیر کرده و انرژی من رو خیلی هدر داده.

بارها توی همین جا نوشتم از دیگران گذشتم، از رفتارهای زشتشون از حرفها و حرکات ناراحت کنندشون که من رو رنجوندن و منی که اینجا نشستم تصیمیم گرفتم از هیچ کس کینه‌ای به دل نداشته باشم. اما واقعا برای موارد جدید راه حل ندارم. تا همین دیروز نمی دونستم وقتی از کسی درست یا نادرست می رنجم اگر رفتارش باعث آزار من می شه یا توقعات بیجا و یکطرفش من رو ناراحت می کنه یا حرفهای پشت سرش من رو می رنجونه چه کار باید بکنم؟ اگر به کسی خالصانه محبت می کنم اما در برابر کوچکترین خطای من همه را نادیده می گیره چه عکس العملی باید نشون بدم؟ آیا بخشیدن و به روی خودم نیاوردن باعث نمی شه طرف مقابل حق را به خودش بده ؟ آیا نادیده گرفتن خطای دیگران باعث تکرار اون نمی شه. پس خودم چی؟ آیا اگر قرار باشه از هر چیزی بگذرم خودم را نادیده نگرفتم ؟

من سه تا جواب مشخص و مهم برای این پیدا کردم.

1- به راه خودت با گامهای استوار و با نگاه به جلو ادامه بده

آدمی که با اطمینان و استوار راه می ره با تکون یک رهگذر با یک باد یا با یک تنه زدن کوچیک به زمین سقوط نمی کنه. من باید بیشتر روی قسمت باورم کار کنم باید ببینم واقعا چرا لازم دارم از دیگران نرنجم چرا بیشتر از همه به سود خودمه که دیگران را ببخشم.

2- به مقصد نگاه کن

یعنی اگر من یک راهی را قرار است برم و به مقصد برسم نباید تیغهای کوچک و سنگریزه‌های ناچیز من را وادار به توقفهای طولانی بکنند. نباید وقتم و انرژی را که برای کل راه لازم دارم برای یک مورد ناچیز از دست بدم.

 

3- عبور کن گنجها جای دیگری منتظر تو هستند

توی بازیهای کامپیوتر بارها و بارها دیدم که وقتی موانع را رد می کنی بعد جلوی راهت گنجهایی ظاهر می شن که کافیه یه اشاره بکنی و مال تو بشن. زندگی هم همینه باید به هر کدوم از رنجشها و کینه ها که پیش میان به عنوان یک فرصت استثنایی نگاه کرد. باید گفت کافیه که عبور کنم کافیه که عبور کنم عبورررررررررررر نباید توقف کرد بعد که عبور کردی کم کم متعالی می شی.....

خداوند خودش امور را اصلاح می کنه کافیه که تو عبور کنی و نخوای چیزی را به روش کینه و انتقام اصلاحش کنی . من بارها دیدم اگر کاری را نادیده گرفتم خیلی زود اوضاع و شرایط به سمتی رفته که اوضاع بهبود پیدا کنه.

از امروز می‌خوام به اتفاقاتی باعث رنجش من می شن به عنوان یک فرصت استثنایی نگاه کنم. یعنی هر بار که از هر حرفی، رفتاری یا حرکتی ناراحت شدم بگم خوب می تونی برنجی انرژیت رو هدر کنی یا بگذری و یک امتیاز بگیری امتیازی که نه تنها موردی که ازش گذشتی را اصلاح خواهد کرد، نه تنها شان و منزلت تو را بیشتر خواهد کرد بلکه تو را متعالی می کنه .......

می دونم لحظه تصمیم گیری سخته بعضی وقتها غضب و کینه باعث می شه بزرگترین گنجها را پایمال کرد و من هم انسان کوچکی هستم اما من می خوام از این به بعد هر دفعه که عبور کردم بگم خدایا به خودت تقدیمش می کنم کمکم کن بعد منتظر هدیه خدا می مونم این تنها چیزیه که می تونه یک انسان کوچیک مثل من را دلگرم کنه ..............