سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

برای داشتن زندگی آرام عصبانی نشدن کافی نیست

    نظر

توی این روزهای آخر سال با این همه کاری که هنوز تمام نشده باز هم وقتی برای نوشتن از عصبانیت اختصاص می‌دهم چون خیلی مهم است که هر روز و هر روز به آن توجه کنم.

عصبانیت مثل یک زنجیری است که هر حلقه‌اش یک صفت زشت است. یعنی وقتی عصبانی می‌شوم نه تنها بلند حرف می‌زنم و حرکاتم خشن است بلکه خیلی وقتها تهدید هم می‌کنم سرزنش هم می‌کنم و حتی تحقیر هم می‌کنم و حتی حرف زشتی هم می‌زنم. اما امروز می‌خواهم درباره چیز دیگری بنویسم، خیلی وقتها پیش می‌آید که من عصبانی نشوم اما دیگران را عصبانی کنم و برای درمان عصبانیتم باید آن جنبه هایی که دیگران را عصبانی می‌کند را هم درمان کنم. مثلا صبح ها بارها به دخترم هر کاری را صد بار تکرار می‌کنم. برو دستشویی، خوراکی یادت نره، دهنت را بشور، دفترت یادت نره. راه حلی که الان به ذهنم می‌رسد این است که از این به بعد سعی کنم دستش را بگیرم ببرم دستشویی، کمکش کنم و دفترها را با او چک کنم، و از همه مهمتر هر جمله‌ای را چند بار تکرار نکنم و دیگران را مضطرب نکنم.

برای عصبانی نشدن باید مواظب باشم دیگران را هم عصبانی نکنم یعنی دیگران را هم محترم بشمرم. فکر می‌کنم این که خودم را مهمتر از همه می‌بینم برای من این حق را ایجاد می‌کند که عصبانی بشوم یعنی آنقدر خودم را محق می‌دانم که همیشه عصبانی هستم و همیشه فکر می‌کنم که حق دارم که عصبانی باشم.

بعضی وقتها من هم رفتارهای غیر قابل تحملی دارم. مثلا بی‌مقدمه می‌روم سراغ دخترم یا همسرم و کاری را که انجام نداده‌اند به رخشان می‌کشم و از آنها می‌خواهم همان لحظه دست به کار بشوند. یا بعضی وقتها ناگهان تصمیم می‌گیرم خانه را تمیز کنم و از دختر و همسرم که اصلا در جریان تصمیم من نیستند کمکم کنند. که خوب این کارها آرامش آنها را بر هم می‌زند و زمینه‌های عصبانیت من و آنها را فراهم می‌کند.

امیدوارم در سال جدید بتوانم با تکیه بر تحلیلهایی که از شخصیت خودم شروع کرده‌ام و با جایگزین کردن تصمیمات منطقی به جای تصمیمات شتاب‌زده و عجولانه زندگی آرامی را در کنار عزیزانم تجربه کنم.


قانون سوم: عصبانیتم را بشناسم

    نظر

برای اینکه عصبانیتم را بشناسم می‌خواهم یک لیست تهیه کنم از وقت‌هایی که عصبانی می‌شوم. قصد دارم این لیست را به مرور کامل کنم و به دنبال راه حل باشم.

قبلا فهمیده بودم همیشه صبحها قبل از رساندن دخترم به مدرسه خیلی عصبانی هستم با زودتر بیدار شدن و آماده کردن وسایل برای روز بعد این مشکل حل شده. البته عامل مهم دیگر این است که این مسئله هر روز تکرار می‌شود و همین امکان تمرین کردن را به من می‌دهد. یعنی وقتی هر روز صبح عصبانی بودم کم کم علتش را شناختم و کم کم با راه حل‌های مختلف و تمرین برطرفش کردم.

حالا می‌خواهم برای مراحل دیگر هم این کار را بکنم.

من معمولا وقتی میخواهم با دخترم از خانه بیرون بروم عصبانی هستم و زود از کوره در می‌روم. علتش فکر می‌کنم اولا برنامه‌ریزی غلط است. همیشه لحظه آخر یادم می‌افتد زیر گاز را خاموش نکرده‌ام. درها و پنجره‌ها را چک نکرده‌ام. غذاهای مانده را توی یخچال جا نداده‌ام و امثال اینها. علت دیگرش اضطرابی است که از دیر رسیدن، بد قولی کردن، پیدا نکردن تاکسی یا ماشین برای رسیدن به آنجا است. من این اضطراب را به راحتی به دخترم و اطرافیانم انتقال می‌دهم. دائما عین یک نوار ضبط شده تکرار می‌کنم چیزی جا نگذاریم، دیر شد، دیگه نمی‌رسیم، همه رفتن ما موندیم، موبایلم کجاست، گاز را خاموش کنیم، کلید را فراموش نکنیم.

برای این تصمیم گرفته‌ام اولا من خودم از یک ساعت قبل اول از همه وسایل خودم مثل موبایل، سوئیچ، کلید را بردارم. درها و پنجره‌ها را چک کنم و همه چیز آماده باشد. بعد از اینکه کاملا آماده شدم دخترم را با آرامش حاضر کنم.

دوم اینکه سکوت کنم. در ذهنم مراحل چک کردن کلید و گاز و غیره را انجام بدهم و هی تکرارش نکنم تا آرامش بقیه را هم برهم بزنم.

سوم اینکه اینهمه انرژی منفی ندهم و بقیه را مضطرب نکنم. تکرار بیهوده به ماشین نمی‌رسیم، دیر می‌رسیم، ما همیشه آخرین نفریم، هوا تاریک شد را به کار نبرم چون گفتن و نگفتنشان نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه همه را ناراحت و مضطرب می‌کند.

چهارم اینکه سعی کنم واقعا خوش بگذرانم یعنی این شوق و ذوق بیش از حد دخترم برای بیرون رفتن را زهر مارش نکنم و با او همدلی و همراهی کنم. آرامش او را به هم نزنم و با آرامی برخورد کنم.

جلوی دیگران  وقتی دوست یا همسایه‌ای خانه ما می‌آید یعنی فقط برای من می‌آید و همراهش بچه نیست، دخترم پرخاشگر می‌شود و همه کارهای عادی را فراموشش می‌شود گویا از قصد کار می‌کند که من عصبانی بشوم. مثلا اگر در شرایط عادی قرار گذاشته باشیم فقط یک ساعت تلویزیون نگاه کند جلوی مهمان به خیال اینکه شرایط عوض شده نمی‎‌گذارد تلویزیون را خاموش کنم و مقاومت می‌کند. یا مثلا وقتی از بیرون می‌آید به درخواست من دستهایش را می‌شوید اما اگر کسی خانه ما باشد با پرخاشگری می‌گوید که چقدر دستهایش را بشوید دوست ندارد. دائم حرف من را قطع می‌کند از مهمان می‌خواهد نقاشیهایش را نگاه کند و خلاصه من شاید سر جمع نتوانم با مهمان بیست دقیقه راحت حرف بزنم. در این جاست که من همه عهد و پیمانم فراموش می‌شود به دخترم کمتر توجه می‌کنم و راحت‌تر عصبانی می‌شوم. یعنی اشتباهاتش جلوی ذیگران برای من بزرگتر جلوه می‌کند و عصبانی می‌شوم وقتی می‌بینم با این همه تکرار و توجه باز هم همچنان جلوی دیگران خیلی چیزها را رعایت نمی‌کند. واقعا در این مورد نمی‌دانم چه روشی باید به کار ببرم.

وقتی خانه را به هم می‌ریزد من معمولا با صبوری همه را جمع می‌کنم چون می‌خواهم جلوی تنش را بگیرم. می‌دانم برای اینکه وسایل به هم ریخته را جمع کند باید بارها و بارها با زبان خوش تکرار کنم و هر بار غرغر کند و حتی ناله که جمع نمی‌کند. فقط وقتی داد بزنم از ترس مشغول می‌شود. حتی وقتی با زبان خوش راه حل های ساده نشانش می‌دهم دوست ندارد گوش کند علاوه بر این چند برابر زمانی که خودم جمع می‌کنم باید انرژی بگذارم. بنابراین خودم جمع می‌کنم اما اگر در هفته چند بار تکرار شود دیگر واقعا کنترل عصبانیتم غیر ممکن است. یعنی در حالیکه داد میزنم بارها سرزنشش می‌کنم که اندازه سنش نمی‌فهمد، فکر من نیست تا من سرم را بر می‌گردانم همه جا را به هم می‌ریزد و تحقیرش می‌کنم تا خشمم خالی شود.

در مهمانی دختر من معمولا غذا را به من زهر مار می‌کند یعنی هیچ وقت سر سفره حاضر نیست یا اگر باشد از غذایی که می‌دانم دوست ندارد می‌خواهد یا زیادتر از حد معمول توی ظرفش می‌کشد و تمام نمی‍‌کند در خوردن نوشابه که در خانه معمولا نمی‌خریم خودکشی می‌کند و از آنجا که معمولا دوست ندارم جلوی دیگران عصبانی بشوم یا باید به حد انفجار عصبانیتم را درونم بریزم یا هر ازگاهی اشاره‌ای یا تهدیدی و تشری بزنم شاید کارساز باشد. در اینصورت یا باید کلا رهایش بگذارم وگرسنه بماند یا هر چه می‌خواهد بکند، یا آنقدر عصبانی بشوم و ناگهان جلوی دیگران طاقتم طاق شود و رفتاری ناشایست انجام بدهم که نه در شان من است و نه برای دخترم خوشایند است. واقعا برای این مورد راه حل ندارم.

موقع اتفاقات پیش بینی نشده، بارها پیش آمده قبل از رفتن به میهمانی ناگهان متوجه بشوم که لباسش یک لکه داشته که ندیده یا لنگه جورابش نیست یا فلان لباسش را یادش نیست در کدام گوشه گذاشته. از آنجا که من خانه دار هستم و دائما مشغول تمیز کردن و شستن هستم برایم خیلی گران تمام می‌شود که ببینم دقیقا وقتی که به چیزی نیاز هست امکانش نیست. چیزی که معمولا بارها گوشزد کرده‌ام. من همیشه قبل از شستن لباس‌ها از اهالی خانه می‌خواهم لباس‌های کثیفشان را بیاورند یا خودم تا جایی که بتوانم آنها را کنار می‌گذارم مثل جورابها یا لباسهایی که قبل از حمام عوض می‌شود. اما کمد دخترم معمولا ریخت و پاش است و نمی‌داند چطوری لباس‌هایش را پیدا کند. عادت دیگری هم که دارد این است که بین لباس مهمانی و لباس خانه تفاوت قائل نیست و بعد از هر بار مهمانی باید بارها تکرار کنم لباست را عوض کن. بعضی وقتها هم موقع بازی لباسهایش را عوض می‌کند و با آنها نقاشی می‌کشد یا خوراکی می‌خورد و بعد از تمام شدن بازی آنها را به کمدش بر می‌گرداند بدون اینکه من بدانم کثیف شده‌اند. من هم وقتی لباسی را که می‌خواهیم توی کمد کثیف پیدا می‌کنم شروع می‌کنم به غرغر کردن و اینکه چرا من هر چیزی را باید صد بار بگم چرا حواست به لباسهات نیست و الی آخر.

یک مورد دیگر پیش بینی نشده‌ها که معمولا تکرار می‌شود این است که درست قبل از خواب متوجه می‌شود دفترش را مدرسه جا گذاشته، خودکارش تمام شده، یا باید چیزی برای مدرسه می‌برده که تا آن لحظه یادش نبوده.

مورد دیگر این است که همین که من می خوابم مثل بعداز ظهرها همه خانه را به هم می ریزد و به خیال خودش می‌خواهد خانه درست کند یا تغییر دکوراسیون بدهد در این جور مواقع بعضی وقتها کلیه محتویات کمدها را خالی می‌کند و توی خانه پخش می‌کند و مسلما برای جمع کردنش اول کمی مقاومت می‌کند یا اگر قبول کند غرغر می‌کند و هیچ وقت هم نمی‌تواند خانه را به حال اولش دربیاورد.

وقتی به حرفم گوش نمی‌دهد، من ممکن است یکی دوبار اول را کوتاه بیایم اما همین کوتاه آمدنها اگر جواب ندهد تبدیل به یک بمب می شود که هر آن احتمال منفجر شدنش هست. یعنی حتی اگر به حرف من گوش بدهد و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود آن انرژی که من از خشمم سرکوب کرده‌ام و صرف آرام حرف زدن و ناز کشیدن کرده‌ام در درون من تلنبار می‌شود و اگر این موقعیت یک بار دیگر تکرار شود به یکباره بیرون می‌ریزد. مواقعی که به حرفم گوش نمی‌دهد عبارتند از شروع کردن مقشهایش، جمع کردن وسایلش، مسواک زدن، شستن دستهایش ، خاموش کردن تلویزیون، دعوا نکردن با بچه‌های دیگر و کتک کاری نکردن با آنها.

وقتی انتظارات مرا برآورده نمی‌کند، انتظارات من عبارتند از اینکه اجتماعی باشد یعنی سلام کند خداحافظی کند، وقتی کسی او را مخاطب قرار می‌دهد جواب بدهد. در کلاسهای متفرفه‌ای که شرکت می‌کند اینقدر خجالتی و ترسو نباشد و انگیزه داشته باشد.

وقنی می‌رویم خرید همه چیز می‌خواهد و دائما این جمله میشه اینو بخریم را می‌شنوم. اگر جواب نه باشد که معمولا نه است دوباره به چیز دیگری گیر میدهد و دوباره شروع می‌کند. خرید کردن بسیار خسته کننده و عصبی کننده می‌شود.

موقع مشق نوشتن، کلا مشق نوشتن دخترم برای من یک پروژه بزرگ محسوب می‌شود روزی که بتوانم بدون دعوا و فریاد و غرغر شنیدن از او و غرغر کردن من مشقهایش تمام شود ، هنوز فرانرسیده.


قانون دوم: 2- جایگزین کردن کلمات و رفتارها

    نظر

بعد از شناسایی ریشه‌ها نوبت به مرحله مهم‌تری می‌رسد و آن هم برطرف کردن آنهاست. همانطور هم که قبلا نوشتم روش مستقیم برای من کارساز نبود. یعنی اینکه از همین الان تصمیم بگیرم دیگر تهدید نکنم دیگر سرزنش نکنم و دیگر عصبانی نشوم به تنهایی دردی را دوا نمی‌کند. بارها از رادیو و تلویزیون شنیده‌ایم به جای اینکه به یک نفر فقط بگویید این کار را نکن، آن کار را نکن، این حرام است، آن زشت است، بهتر است این را هم بگویید که چه کار بکند چه کاری زیبا و رواست. من هم همین اصل را سرلوحه قرار می‌دهم. یعنی با خودم تکرار نمی‌کنم عصبانی نشو، سرزنش نکن، تهدید نکن. بلکه همه این بدها را که مرا به ستوه آورده جایگزین می‌کنم. یعنی به جای تمرکز به روی بدها، حواسم را به خوبها جمع می‌کنم.

 1 حذف: تهدید و سرزنش را رها می‌کنم و به کار نمی‌بندم.

چرا حذف می‌کنم؟ چون روش سودمندی نیست، کمتر مرا به نتیجه رسانده، مضراتش بیشتر از مزایایش است.

2 جایگزینی: همدلی و همیاری را جایگزین می‌کنم.

چگونه و چه روشی: 1- آرام و با طمانینه حرف زدن را به جایش می‌گذارم. 2- همینطور دنبال اسم نزدیکانم، عزیزم و جانم می‌گذارم. 3- به جای مقابل کسی بودن در کنارش قرار می‌گیرم.

مثال:

 مهمترین موقعیت تهدید و سرزنش خانه ما رفتارهای دخترم است که بیشترین وقتمان را با هم می‌گذرانیم. هر روز برای اینکه مشق‌هایش را بنویسد باید صد بار تکرار کنم دفتر و کتابهایت را بیاور. بعد من تهدیدهای با اساس و بی اساس را به کار می‌برم. گاهی تهدیدهای با اساسم را عملی می کنم یعنی تنبیه می کنم (الحمدالله به وحشی گری در تنبیه عادت ندارم). بعد ساعتهای آخر شب در حالی که هر دو خسته هستیم تکالیف را با سرزنش زیاد من و سکوت او و گاهی جیغ و فریاد او به پایان می‌بریم. اگر هم ناگهان یادش بیفتد که برای فردا باید چیزی می‌خریدیم که یادش رفته یا وقت نیست که من می‌زنم به سیم آخر و با تهدید و خشم و عصبانیت من به خواب می‌رود.

راه حل: می‌خواهم از این به بعد قانون اول یعنی برنامه‌ریزی را برای دخترم هم به کار ببندم. یعنی بعد از برگشتن از مدرسه ساعت مشخصی برای تکالیف داشته باشد. سر آن ساعت مشخص من همراه او و در کنار او دفترهایش را می‌آورم. قبلا یک مدت کوتاه این کار را کرده‌ام که همیشه با مقاومت دخترک و جیغ و فریادش مواجه شده‌ام. چون او کلا از مشق نوشتن بیزار است. اما اینبار می‌خواهم تا جایی که می‌شود آرام بمانم و واقعا اگر حل نکرد هیچ نگویم تا نتیجه رفتارش را به طور طبیعی ببیند. یعنی اجازه بدهم همانطوری برود مدرسه.

به هر حال سعی می‌کنم در کنارش باشم یعنی من هم برای مشق نوشتنش چند وقتی زمان بگذارم و همش به کمک جمله‌های امری و دستوری که منجر به تهدید و تنبیه است نخواهم مشق‌هایش را بنویسد.

یادآوری به خودم: حتی اگر این روش جواب ندهد بهتر از روش قبلی است. چون روش قبلی هم که همراه با تهدید و سرزنش بود جواب نمی‌داد و به علاوه هر دوی ما را عصبی و ناراحت کرده بود.

مثال: من خیلی وقتها مادرم را سرزنش می‌کنم که به حرف من گوش نکرد و اسمش را جایی برای ورزش ثبت نام نکرد. مشکل اضافه وزن و چیزهای دیگر را هم هر بار به او یادآوری می‌کنم و یادش می‌آورم که فلانی رفته ورزش کلی وزن کم کرده. تا حالا به رفتار زشتم فکر نکرده بودم الان که می‌نویسم به زشتی رفتارم پی برده‌ام و واقعا شرمنده‌ام.

راه حل: می‌خواهم اسمش را با خودم در یک کلاس بنویسم و همراهش بروم. اگر هم وقتهایمان با هم جور نشد. وقتی ثبت‌نامش کردم چند باری همراهش بروم و یا موقع برگشتن بروم دنبالش. اگر با همه اینها نخواست و گوش نکرد بپذیرم که واقعا مجبورش نکنم کاری را که دوست ندارد بکند و به عبارت دیگر دست از سرش بردارم. همانطور که هست بپذیرمش و اینهمه سرزنش نکنم.


قانون دوم: 1- شناسایی ریشه عصبانیت

    نظر

برای جلوگیری از عصبانیت خیلی مهم است که ریشه عصبانیت‌ها پیدا شود.

من بعد از دقت در رفتارم متوجه شده‌ام که یک سری کلمات و رفتارها عصبانیت را تولید می‌کنند یا به همراه می‌آورند.

تهدید و سرزنش دو اصل ویرانگر هر رابطه‌ای هستند که یا عصبانیت را شعله‌ورتر می‌کنند یا به دنبال عصبانیت زبانه می‌کشند.

تهدید: تهدیدها دو جور هستند یکی تهدیدهای بی‌اساس اگر تکالیفت را تمام نکنی خودت می‌دونی و من. همین الآن می‌آیی و غذات را می‌خوری و گرنه می‌کشمت. زودباش اتاق رو جمع کن وگرنه یه بلایی سرت بیارم که کیف کنی. اگر لباست را کثیف کنی دیگر هیچ وقت لباست را نمی‌شویم.

دومی تهدیدهای با اساس اگر مشقت را ننویسی اجازه نمی‌دهم تلویزیون نگاه کنی. اگر لباست را کثیف کنی امروز اجازه نمی‌دهم بری حیاط بازی کنی. اگر حرف بد بزنی کتک می‌خوری.

تهدید چه با اساس و چه بی اساس وقتی تکرار و تکرار می‌شود آرامش درون را بر هم می‌زند و نا امنی را جایگزین آن می‌کند. با بروز نا امنی کم کم کودک یا بزرگ به این باور می‌رساند که من بی ارزش هستم، دست و پا چلفتی هستم، بی لیاقت هستم و همیشه یک نفر باید به من یادآوری کند تا کارهایم را درست انجام بدهم. یعنی این ناامنی عدم اعتماد به نفس و به دنبال آن سرزنش را همراه می‌آورد.

سرزنش: من خیلی گیجم هیچ وقت نمیدانم موبایلم کجاست. اینقدر عجله دارم که همیشه سوئیچ ماشین را جا می‌گذارم. از بس ترسو هستم تا صدای بلندی می‌آید فکر می‌کنم اتفاق بدی افتاده است. صد دفعه گفتم کلاس انگلیسی را ول نکن حالا می‌بینی همه دوستهایت چه نقاشی‌هایی می‌کشند اما تو بلد نیستی. یادت هست برات چه جامدادی انتخاب کردم نخواستی حالا که دست دوستت دیدی همان را می‌خواهی. صدبار گفتم به فلانی پول قرض نده دیدی حالا شش ماه از موعد گذشته اما هنوز پس نداده.

من با تهدید و سرزنش بزرگ شدم و روزها و شبهای بیشماری را با آن گذرانده‌ام. الان هم دائماً دارم این دو اصل را به کار می‌برم. بارها و بارها و بارها به من ثابت شده که سرزنش خودم و دیگران کاری را از پیش نمی‌برد و فقط باعث کوچک شدن خودم و دیگران و پایین آمدن اعتماد به نفس می‌شود اما عادت کرده‌ام. این منِِ سرزنش‌گر در درونم باعث می‌شود که آنقدر خودم را خرد و ناچیز بدانم که هربار که هر مشکلی پیش می‌آید اول و پیش از اینکه مشکل را بررسی کنم خودم را مقصر بدانم. من حتی وقتی مثلا دخترم سرما می‌خورد خودم را سرزنش می‌کنم و همه‌اش دنبال این هستم که توجیه کنم که بله من پای کامپیوتر بودم او غذایش را خوب نخورد و مریض شد. یا من زیاد با همسایه‌ها توی پارکینگ ماندم برای همین او افتاد اگر زود می‌آمدم خانه این اتفاق نمی‌‌افتاد. اگر هم زود می‌آمدم و این اتفاق می‌افتاد باز هم خودم را سرزنش می‌کردم که چرا زود آمده‌ام اگر اینقدر خودخواه و غد نبودم و می‌ماندم تا بچه‌ام بیشتر بازی کند و هیچ وقت این اتفاق نمی‌افتاد.

اما مساله به همین سادگی‌ها پایان نمی‌پذیرد. تهدید و سرزنش خودشان معضلات بزرگتری را تولید می‌کنند که اسمش ترس و اضطراب است. بحث را اینطوری خلاصه می‌کنم که از همدستی تهدید و سرزنش که مدتها من آماج حملاتش از بیرون و درون خودم بوده‌ام آرامش درونیم دستخوش تغییر شده و جای آن را نا آرامی و ناامنی گرفته این صفات هم به دنبال خود ترس و اضطراب دائمی پدید آورده‌اند.

حالا با اینکه برزگ شده‌ام مثل رباطی که در یک کارخانه برای ساختن رباطی مثل خودش طراحی شده همان الگوها را بازسازی می‌کنم. خودم، دخترم و اطرافیانم را همیشه تهدید و سرزنش می‌کنم، آرامش درونی آنها را به هم می‌ریزم، آنها هم اعتماد به نفسشان از بین می‌رود تبدیل به آدمهای ناآرامی می‌شوند و همیشه مضطرب هستند.

خوب آیا با این همه مشکلات درونی می‌شود انتظار داشت ما آرام باشیم و با کوچکترین و ریزترین مسئله، آتشفشان خشم و عصبانیت خودمان که نتیجه هزاران چیز دیگر است بروز ندهیم.


قانون یک : نظم و برنامه ریزی

    نظر

من فکر می‌کنم اتاق من، خانه من، کتابخانه و حتی سر و وضع من نشان دهنده ذهن من هستند. تمیز اما به هم ریخته. ذهن من هم احتمالا باید همچنین الگویی داشته باشد که می‌کوشم اصلاحش کنم. من در هفته خانه را تمیز می‌کنم، کتاب می‌خوانم، مهمانی می‌روم، ظرف می‌شویم، تلویزیون نگاه می‌کنم اما هیچ کدام از اینها نظم و ترتیب ندارد. یعنی پیش می‌آید که یک هفته تمام پای تلویزیون بوده‌ام. یا ده روز حتی یک فیلم یا برنامه نگاه نکرده‌ام. یعنی یک جوری افراط و تفریط در کارهای من هست.

حالا برای اصلاح اینها اولین قانون را به کار می‌برم که قانون نظم و برنامه‌ریزی است.

من بعد از بلند شدن از خواب اولین کاری که بعد از نظافت انجام می‌دهم مرتب کردن اتاق خواب است. بعد از آن ساعتهای اولیه روز در ابتدا به ترتیب به جمع و جور کردن خانه، شستن ظروف، گردگیری باید بگذرد.

بعد از فارغ شدن از کارهای خانه، باید به فکر غذای ظهر و شب باشم. بعد از فارغ شدن از همه اینها به کلاسی که مدتی است ثبت نام کرده ام میروم.

تلویزیون را می‌گذارم برای بعد از خوابیدن دخترم که حواسش پرت نشود. احتمالا هر شب به تماشای سی دی خاص یا نگاه کردن فیلم بگذرد.

هر روز باید آشغالها را ببرم بیرون حتی اگر پر نشده باشد. این کار نظم خاصی به خانه می‌دهد.

بعد از برگشتن دخترم از مدرسه به خانه حتما حداقل یک ساعت را برای بازی و تفریح با او اختصاص می‌دهم. این جدا از وقتی است که برای کمک به درسش می‌گذارم.

باید به جزییات برنامه‌ریزیم بیشتر فکر کنم خیلی دوست دارم یک ورزش و حفظ قرآن و زبان انگلیسی را هم به برنامه‌ام اضافه کنم اما از آنجا که سنگ بزرگ نشانه نزدن است فعلا سعی می‌کنم با روال آرام این برنامه را برای مدت سه روز اجرا کنم.