سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

بیست و هشت 4

    نظر

سلام بر روز بیست هشتم که رو به پایان است.

برای انجام هر کاری اول باید مطمئن بود و یقین داشت و از خدا کمک خواست خدایی که حاضر و ناظر است. می بخشد و دوست دارد و آدمهایی را که همه فراموش می کنند و حتی همه متنفرند فراموش نمی کند و در آغوش می گیرد. بعد باید قدم اول را برداشت قدم به قدم جلو رفت و از تاریکی ها گذشت خدا را شکر کرد. خدا را شکر کرد و یقین داشت که سیاهی و مریضی و درد و ناراحتی و تنهایی تقدیر مقدر نیستند. خدا آرامش و یقین و فراوانی و سلامتی و دارایی و آگاهی است و برای بندگانش هم همین را می پسندد. پس در تاریکی که گیر کردم یادم باشد یادم بماند و به تمرین ادامه بدهم که فقط عبور است و نه چیزی بیشتر باید شکر گزار باشم و به راحتی بگذرم و عبور کنم تا روشنایی رو بنماید.

می دانم نوشته هایم نا مفهوم اند برای اینکه نمی شود همه چیز را نوشت. بارها و بارها در قرآن خواندم که از خدا بخواهید می دهد. بخوانید اجابت می کند. و من کور و گنگ خواندم و حالا دارم کم کم بیدار میشوم.

امروز، شنبه می شود چهار روز که دارم یک بنده خدایی را که به دعای خیر احتیاج دارد دعا می کنم. همه ما به دعای خیر محتاجیم اما بعضی از ماها توی شرایطی هستیم که حتی توان دعا کردن برای خودمان را هم نداریم. با خودم قرار گذاشتم آدمهای دور و برم را که در سختی هسنتد مستمر و طولانی دعا کنم  خدا بنده هایش را در هیچ شرایطی فراموش نمی کنه و دعایی که می کنم بیشتر حال خودم را خوب می کنه.

خدای عزیز خدای مهربان خدای شگفت انگیز با من دوست باش.


بیست و هفت 3

    نظر

نمازم قضا شد............

اونقدر آرامش داشتم که نمی دونستم چه کنم از همه چی فارغ شدم و یادم رفت ساعت را برای نماز صبح زنگ بذارم.

اما حتی این هم باعث نشد بعد از این همه مدت که نذاشته بودم خواب بمونم ناامید بشم. توی این چند روزه اونقدر اتفاق افتاده که من پر از انرژی شدم و هیچ چیز نمی تونه بر همش بزنه. من ادامه می دم پس هستم.....


روز بیست و شش 2

    نظر

سلام

تاخیر در نوشتن دارم اما امکان نوشتن نبود.

روز بیست و ششم خیلی عالی گذشت. همیشه در راههای پر نشیب و فراز روزنه امید از یک گوشه پیدا میشود. از خودم باید تشکر کنم. دارم تغییر می کنم و خدا را از ته دل سپاسگزارم. دارم تغییر می کنم و دارم و قدمهام داره ثابت می شه. از تلاش دست برنمی دارم هزار بار دیگه هم که زمین بخورم باز هم ادامه می دم. امید دارم و می دونم که از ناملایمات نباید ترسید و باید با قدمهای محکم جلو رفت.


روز بیست و پنجم 1

    نظر

روز بیست و پنجم را شروع می کنم.

دیشب خوابم نبرد به چندین دلیل حالا می خوام شروع کنم به فکر کردن و نتیجه گیری.

خیلی وقتها از سرعت کمم نالیدم از عدم پیشرفتم از تنبلیم از عصبانیتم اما جا داره که بگم دانه کوچکی که مدت کوتاهی است کاشته ام دارد ثمر می دهد. صبر و استقامتم شکر خدا خیلی خوب شده. مدیریت بحرانم هم همینطور خیلی خیلی خدا را شاکرم. همین به من انرژی می ده که جلو برم و نهراسم. با عشق جلو برم.

تونستم در اوج غم شاکر خدا باشم. تونستم یاد کسایی بیفتم که به دعای انسانهای دیگه احتیاج دارند. پارسال برای کسی بیست روز نزدیکهای نماز صبح دعا کردم بدون اینکه بدونه و خدا رو شکر امسال زندگیش از این رو به اون رو شده. تنها من نبودم که دعا کردم خیلی ها دعا کردند خودش هم دعا کرد و همه امیدوار بودیم و بالاخره امیدمون هم ثمر داد. دیشب میان بیخوابی و وحشت که می خواست مستولی بشه یاد کس دیگری افتادم. گفتم چهل شب براش دعا می کنم تا خدا در وضعیتی که توش هست کمکش کنه و به زندگیش نور بپاشه.

برای خودم هم از همین امشب تا چهل شب دعا می کنم و سعی می کنم درست زندگی کنم. تا ببینم چطور میشه. شکر خدا همونطور که توی روایتهاهم اومده اگر دعا را مستمر و با امید انجام بدی حتما اجابت می شه . اگر به خدا امید داشته باشی حتما پاسخ خواهد داد. من به عنوان یک انسان عادی این رو بارها به چشم خود دیدم و در نزدیکانم هم دیدم.

خوب کارهام را مثل هر روز مرور می کنم.

1-مراقبه دوبار در روز دو تا نیم ساعت

2-نوشتن برنامه هر روز از شب قبل

3- پایبند ماندن به برنامه

4- دوری از فکر و اندیشه باطل و بیهوده

5- دوری از کلام بیهوده و باطل

6- نمازهام را با حواس جمع بخونم

7- مضطرب نشم و همه چیز را به خدا بسپارم

خدایا می خوام سر یک مورد خاص هم تمرکز کنم تا کمکم کنی همه چیز را به دستهای توانای تو می سپارم

همه بدبختیها و بیچارگی های انسان از اینه که رابطه اش با خدا درست نیست. حداقل برای من که اینه خداشناسیم ضعیفه و تصویری که از خدا دارم تصویری در حد ذهن کوچک خودم.

در وقت سختیها آدمهایی هستند در زندگی که هر چقدر هم که مقصر باشی و کار بد کرده باشی کنار تو هستند. بعد من چه نادان بودم که وقت سختیها همش خودم را سرزنش می کردم و فکر می کردم بازتاب کار خودمه و خدا را در صورت انسانی مثل خودم می دیدم که حتما حالا داره نگاه غضبناک می کنه و راضی نیست کمک کنه.....

خدایا کمک کن تو را خوب بشناسم تا از هیچ چیزی نترسم

 


بیست و چهارم

    نظر

روز جدید

راه تازه

فکرهای تازه

روشهای نو

به یک نتیجه ای رسیدم که اسمش را می گذارم نتیجه تنگ ماهی

فکر می کنم حالت روحی من مثل یک تنگ کوچک با یک ماهی توشه . موقع جابجا کردنش باید نهایت دقت رو بکنم که آبش متلاطم نشه و نپاشه.شاید همه تذکرات اخلاقی همه دستورات دینی و همه سفارشات برای بخشیدن دیگران برای به دل نگرفتن برای گذشت کردن. برای حسادت نکردن برای کینه نداشتن و برای توکل کردن به خدا همینه که این تنگ هی متلاطم نشه. و آبش جابجا نشه. چون دوباره برگردوندنش به حال اول کلی انرژی و وقت می بره.

تصمیم گرفتم که ببخشم برای بی نهایت بار.اینبار فقط به خاطر خودم شاید یک روزی بزرگ شدم و به خاطر چیز دیگری بخشیدم اما الان فقط به خاطر حال خودم می بخشم که خوب بمونه و متلاطم نشه. می بخشم تا آرامش داشته باشم. با خودم تصمیم گرفتم اصلا نزدیک فکرهای ناراحت کننده و مظطرب نرم. با خودم قرار گذاشتم تنگ دلم را آرام و بی تلاطم نگه دارم. اضطراب ترس کینه برید و دیگه هم برنگردید.

مدتی بود مراقبه می کردم خیلی خوب بود. الان شاید بیست روزی باشه که کنارش گذاشتم.  باید دوباره شروع کنم