سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز اول

    نظر

روز از نو روزی از نو....

زمر می خوانم. زمر عزیزاست. زمر همیشه تازه است حتی وقتی من دلزده و خشکیده ام. تنگ و تاریکم و خاموش و سیاه زمر مثل نسیم خنک آغشته به باران به صورتم می خورد. دردها می روند. غم ها می روند. کینه ها و غصه ها فراموش می شوند. زمر می ماند و من. زمر در گوشم می خواند:

تا خدا بدترین عملى را که کرده‏ اند از ایشان بزداید و آنان را به بهترین کارى که میکرده‏ اند پاداش دهد (35)

اشکهایم با زمر عجین می شوند و گونه هایم را می شویند. کدامین خدا غیر از تو شایسته پرستیدن است؟ کدامین خدا می تواند بدترین کارهایم را نادیده بگیرد و بهترینشان را پاداش بدهد؟

پس اینها که به آنها مشغولم چیستند؟ خدای حرص؟ خدای شهوت؟ خدای کینه؟ خدای دروغ و دغل؟ گیرم که می آیند و می روند. گیرم که توان ندارند تا خرخره غرقم کنند. اما هستند. خدایانی که با تو شریک کرده ام.............

زمر می خوانم و اشکهایم به ناتوانیم سرازیر می شود. زمر می خوانم اما با حسرت با آه با پشیمانی. زمر می خوانم و دلم برای اولین بار برای خودم می سوزد. دلم می سوزد که اینهمه غافلانه روز می گذرانم.

زمر می خوانم و مثل عزیزی که از راه دور آمده باشد در آغوشش می گیرم. آیه را دوباره می خوانم شاید اشتباه دیده باشم. شاید این همه مهربان نباشی. شاید اشکها سر خورده اند و کلمات پس و پیش شده اند. انگار داری با من حرف می زنی با خود خود من. اما من اینهمه دورم اینهمه سنگین این همه تاریک. دستهایم را بگیر. تاریکی ها را بر من روشن کن. سختی ها را آسان. چشمهایم را بینا. گاه گاهی که دور می شوم دستم را بگیر. من آمدم.......

روز اول تمام شد. از من بپذیر.


همه چیز در ذهن اتفاق می افتند

    نظر

بعد از این همه مدت تجربه کردن حالات و روحیات مختلف بعد از این مدت تلاش برای تغییر و ساختن یک زندگی بهتر دیگه مطمئنم که ذهن آدمیزاد مرکز همه اتفاقاته.

اگر توی ذهن باورهات محکم نشده باشه. اگر ذهن هنوز پر از خاطره های بد باشه. اگر ذهن هنوز خیلی از برنامه ریزیها و تلاشها را جدی تلقی نکنه. عمل هم با همان هماهنگه گاهی که ذهن آماده است. اعمال هم منظم و مرتب دستورات ذهن را رعایت می کنه و گاهی که ذهن به هم میریزه همه کارها و نظمها هم فراموش می شه و از یاد می ره.

چاره چیه؟

مثل همه چیزهای دیگه تمرین منظم و مستمر. هم عملی و هم ذهنی

تمرین ذهنی

یک کاری که خیلی بهش سفارش شده فکر کردن هست. من چقدر در روز به رفتارهام فکر می کنم؟ چقدر سعی می کنم فکرهام را منظم کنم؟ چقدر سعی می کنم از این شاخه به اون شاخه نپرم؟ یک کلام چقدر تمرینهای ذهنی من مرتب و منظم است؟

تمرنیهای عملی

آیا شده من یک تمرین مشخص را برای مدت یک ماه منظم و مرتب انجام بدم. خوب جواب مثبته مثلا اگر قرار باشه سر ساعت خاصی بیدار بشم حتما اون رو عملی می کنم و کردم اما مشکل اینجاست که در تمرینها عملیم خیلی به کیفیتشون فکر نکردم یا نشده فکر کنم.

مثلا گفتم صبح سر فلان ساعت بیدار بشم. اما وقتی بیدار شدم خیلی خواب آلود بودم یا وقتم را به اندازه اینکه می گرفتم و می خوابیدم هدر کردم. اصلا بعضی وقتها پشیمان شده ام و با خودم گفتم بهتر بود می خوابیدم تا اینطور وقتم تلف می شد.

یا مثلا تصمیم گرفتم سر وقت نماز بخوانم خواندم. اما با حضور قلب نبوده. خلاصه کنم یعنی در ظاهر بعضی از کارها انجام شده اما کیفیتش خیلی خوب نبوده.

حالا می خواهم به یک مدت معین به طور خاص روی یک کار تمرکز کنم و آن را هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت درست انجام بدم . به مدت چهل روز تمرین می کنم.


دهم

    نظر

 تصمیم گرفتم عصبانیت و خشم و کینه را از دلم بیرون کنم، تصمیم گرفتم همه کارهام فقط به خاطر خدا باشه،  خواستم طوری زندگی کنم که هر لحظه که مرگ اومد به سراغم بگم آماده آماده ام و از این بهتر نمی شد زندگی کنم......................

حتی فکر کردن به این تصمیمات منو غرق نور و شادی می کنه.

اما در عمل من هستم و ضعفهام، من هستم و کاستیهام ، تنبلی هام، نفسم و دستورات و فرمایشات گمراه کنندش..........

بعد از هر شکست زود پشیمون شدم و توبه کردم و سعی کردم جبرانش کنم. اما خیلی پیش خودم شرمنده شدم. از اینکه باز هم شکست خوردم. ناامیدی اومده بود که بمونه........ با خودم گفتم هیچ چیزی بدتر از ناامیدی نیست و انسان مومن هیچ وقت ناامید نمیشه.

بلند شدم. اول به خدای خودم گفتم خدایا من از دروغگوها نیستم. من بازهم می گم :

تصمیم گرفتم عصبانیت و خشم و کینه را از دلم بیرون کنم، تصمیم گرفتم همه کارهام فقط و فقط به خاطر خودت باشه،  می خوام تو در سراسر زندگی من جاری باشی. می خوام طوری زندگی کنم که هر لحظه که مرگ اومد به سراغم بگم آماده آماده ام و از این بهتر نمی شد زندگی کنم......................

خدایا اینها را که گفتم حقیقت محضه. دروغی در کار نیست. اگر رفتارهام به حرفهام شبیه نیست از ناتوانیه منه. کمکم کن خدایا دستهای منو بگیر مثل همیشه. کمک کن ذهنم را پاک و سالم کنم. کمک کن تو همیشه در همه صحنه ها و لحظه های زندگی من جلوی چشمهام حضور داشته باشی. خدایا کمک کن رفتارم مثل حرفها و آرزویهایی که انیجا نوشتم بشه. خدایا منو طاهر کن . مطهر کن که رفتارهام رنگ و بوی تو رو بگیره.

برای شروع اولا از تو طلب رحمت و مغفرت می کنم به خاطر همه اشتباهاتم.

قول می دم جبرانشون کنم.

خدایا کمکم کن.

 


زمر دوست من است

    نظر

 

آدم خوشبختی هستم که حداقل با یکی از سوره های قرآن دوستم. زمر دوست من است دوست مهربان و دانایم که کمتر تاریکی بوده که دستهایم را نگرفته باشد. سیاهی نبوده که نور نشده باشد و نپاشیده باشد توی حال و روزم. زمر دوست با وفایی است که برای همه دردها دوایی دارد برای همه بن بستها راهی دارد و برای همه گره های کور راه حلی.

خسته بودم. باید تصمیم می گرفتم. راه تاریک و غمگین بود و تهش نامعلوم. دوست نداشتم کوتاه بیایم. کوتاه آمدن دردداشت. کوتاه آمدن مثل بازنده شدن بود. دوست نداشتم بازنده میدان ستیزه باشم.

شب زمر خواندم. گفت تو فقط بنده یک خدا باش.  زمر در من جوشید. در رگهایم جاری شد، در استخوانهایم، در نفسی عمیقی که کشیدم و در اشکهایی که سرازیر شد. کوله بار سنگینم ناپدید شد. چشمهایم روشنی گرفت و دیدم بازنده واقعی کسی است که خودش را بنده هزاران خدای کج و ماوج و زشت و کریه کند. 

 


یک

    نظر

پنج شنبه

سلام بر روز اول

روز نو، تصمیم نو.

اینبار می خوام مصمم تر شروع کنم. می خوام تمرینهام را از دفعه های قبل هم جدی تر بگیرم. می خوام ناامیدی و غصه رو با امید و ایمان و شادی عوض کنم.

به اندازه کافی تمرین دارم، آماده شروع دوباره هستم. توی یک دفتر اشتباهاتم را می نویسم. اشتباهاتی که دائم تکرار شده به این امید که دیگه تکرار نشه. چیزهایی که توی دفعه های قبل رعایت نکردم را در اولویت قرار می دم. نظم ترتیب ذهنی و رفتاریم باید بهتر و بیشتر باشه.

بازهم یک دوره که حواسم باشه جز یاد خدا چیزی توی سرم نباشه. جز گذشت و محبت چیزی نباشه. باید یک خونه تکونی اساسی بکنم.

آفتهای پیشرفتم را الان خوب می شناسم. برنامه عالی و بی نقصی می نویسم اما بهش پایبند نمی مونم. یه اتفاق که می افته بلافاصله تسلیمش می شم و برنامه ام را جدی نمی گیرم. پشت کارم باید بیشتر و بیشتر بشه. دروازه انسان ذهنشه اگر درش باز باشه و بذاره انواع و اقسام فکرهای پریشان، ترسها، حسرتها، کاشها و چراهای بی جواب وارد بشه همه چیز به هم میریزه. باید دروازه بان خوبی باشم.