سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز سوم

    نظر

دیروز در حالی که داشت خوب و خوش تمام می شد چند تا اتفاق افتاد که باز هم برای چندمین و چندمین بار فهمیدم حتی نمی تونم یک لحظه از خودم غافل بشم. بعضی وقتها به گناهان آلوده می شیم نه به خاطر اینکه در معرض گناه قرار می گیریم بلکه فقط به دلیل اینکه عادت کردیم. عادت کردیم پشت سر نزدیکانمون حرف بزنیم و دائم ازشون انتقاد کنیم   اونقدر برامون عادی شده که دیگه یادمون می ره غیبت غیبته. یادمون می ره عیبجویی از دیگران حتی اگر خواهر و برادر و پدر و مادر باشن عیبجوییه و گناهش تخفیف نداره. عادت مرض بدیه. مثل نیش عقرب نه از ره کین است. عادت کردم در باره دیگران نظر بدم بدون اونکه باهاشون مشکلی داشته باشم. آدمی که تهذیب نداره همین میشه مثل علف هرزه همینطوری میره بالا بی اینکه برگ و باری داشته باشه. مثل یه اسبه که تا حواست بهش نباشه رم می کنه و بتاز می ره.........

خیلی ناراحتم. نمی دونم هر دفعه انگار نفسم می خواد به من دهن کجی کنه و بگه اینهمه زور می زنی من هنوز با قدرت اینجا هستم ببین منو...... اما ناامید نمی شم من نفس من تنهاست اما من که دارم باهاش جهاد می کنم خدا رو دارم در کنار خودم. اگر حضورش را احساس نمی کنم شاید چون خیلی خالص نیستم . شاید واقعا وقتی می گم امروز هر کاری انجام دادم برای رضای خداست همینطوری از سر هوای نفس می گم. موقع عمل عصبانی که می شم، خسته که میشم، غمگین که میشم کم کاری می کنم. سمبل کاری می کنم یادم می ره قرار بوده همه کارهام برای خدا باشه.

خیلی دوست دارم بیام اینجا بنویسم عادت کردن به فلان کار خوب، عادت کردم به فلان رفتار، فلان اخلاق زشتم خیلی تغییر کرده اما افسوس که فعلا هیچ چیزی تغییر نکرده.

می دونم یکی از دلایلش اینه که وقتی می خوام شروع کنم روی هزارتا کار با هم تمزکز می کنم دوست دارم یهو همه اخلاقهام خوب بشه. اما از این به بعد باید بیشتر دقت کنم و یکی یکی برم جلو. شاید بهتر باشه اول از همه تمرکز کنم روی رفتارم با دخترم. این از همه واجب تره. باهاش خیلی خیلی مهربون باشم.


روز دوم

    نظر

امروز تصمیم گرفتم هر کاری می کنم فقط برای رضای خدا باشه و هیچ ناخالصی توش نباشه. همه دلخوریها و سو تفاهم ها را کنار گذاشتم و صبحم را با یک تلفن شروع کردم.

مهمترین برنامه ام امروز عمل کردن به برنامم هست و مبارزه با تنبلی. داشتن اراده قوی و مصمم بودن.

چند روزی هست که دخترک حسابی کلافم می کنه. به علت اینه که سر خودم شلوغه و حساس شدم؟ یا به خاطر روحیه خودخواهی خودمه که دوست دارم هر چی می گم بگه چشم و بی چون و چرا اجراش کنه؟ هر چی که هست من مسئول رفتارهاش هستم و اگر مشکلی داره من مسئولم. امروز باید خیلی خیلی مواظب کلامم باشم این چند روزه خیلی بهش تذکر دادم، خیلی گفتم ساکت باش، حرف نزن، و خیلی با پیشنهادها و کارهایی که خواسته انجام بده مخالفت کردم.

حالا که امروز روز انجام همه کارها فقط برای رضای خداست پس به خاطر رضای خدا با دخترک هم بسیار آرام و ملایم خواهم بود و حتی وقتی با درخواستهای مختلفش کلافم کرد از کوره در نمی رم.

 


اول تیر روز یکم

    نظر

دیروز یک تیر روز یکم بود.

دوباره شروع کردم. نباید بگذارم دلایل مختلف و علت تراشی های بیجا مانع پیشرفتم بشن. پیشرفت هم یعنی فقط در جهتی حرکت کنم که باعث رضای خدا بشه و تقوای من زیاد بشه.

تا الان به خیلی از نقاط ضعفم به خیلی از صفاتم که باید تغییر کنه آگاهی پیدا کردم. بقیه هم مطمئنم کم کم می فهمم. حالا می خوام برم به مبارزه با سخت ترین و کله شق ترین صفتم که همانا تنبلی و پشت گوش انداختن است. ایده های بزرگ و عالی دارم فکرهای خوبی که اگر تا الان عملی شده بودند من آدم دیگری بودند این فکرها و ایده ها اونقدر خوبن که بعضی وقتها فکرم می کنم آخه چرا انجامشون نمی دم؟؟؟  امااااااا امان از تنبلی. امان از این نفس اماره که دائم می گه وقت داری دیر نمیشه حالا یه وقت دیگه چه عجله ایه..............

این میشه که توی دفتر خاطرات بیست سال پیشم چیزی نوشتم که هنوز بعد از بیست سال هم عملیش نکردم!!!! اما دیگه حالا وقتشه که بگم همین الان و همین حالا باید انجام بشه . هر برنامه ای که می گذارم واقعا پایبند باشم که انجامش بدم.

دیروز خیلی خوب پیش رفتم و تا حدی از خودم راضیم.