سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز سیزدهم

    نظر

اینجا می نویسم که همیشه یادم بماند همه بدبختیها و بیچارگیها از خودخواهیه. و زمانی که آدم اونقدر بزرگ بشه که پای روی کبر و غرور و خودخواهیش بگذاره آسایش، آرامش و خوشبختی خودش سرازیر می شه توی زندگی.

یه حدیثی خوندم تقریبا به این مضمون که انسان رو چه میشود که روی خوشبختی خودش پا می گذاره. من اینطوری معنیش می کنم چه مرگته که این همه خودت را آزار می دی و درهای خوشبختی را به خودت می بندی. یاد گرفتن گذشتن از خود یا گذشتن از خودخواهی شاید اولش سخت و دردناک به نظر بیاد اما فقط اولشه تو را چه میشود که پا روی خوشبختی خودت می گذاری؟؟؟؟


روز دوازدهم

    نظر

آرامم. اما می دانم نباید گول این آرامش سطحی را بخورم. می دانم هر روز و هر ساعت ممکنه یک سنگ کوچک این دریای به ظاهر آرام را به هم بریزه. اما اونقدر باید سنگها بریزند توی این دریا تا دیگه سنگی نمونه. سنگ کینه، سنگ حسادت، سنگ خشم، سنگ ناشکیبایی، سنگ زودرنجی،...... هر بار که سنگی ریخت و من خوب ازش درس گرفتم و آرامش پیدا کردم دیگه جایی برای دوباره نا آرام شدن نمیمونه.

اما حالا حالا ها سنگ است و طوفان که باید مدیریت کنم.

بعضی وقتها فکر می کنم در مدیریت مراحل مختلفم خیلی باری به هر جهت هستم. یعنی یک اصولی را باید از قبل از هر گونه اتفاقی برای خودم مشخص کنم تا وقتی چیزی پیش اومد آمادگی داشته باشم و رفتاری نکنم که درست نباشه یا بشه بهتر از اون رو انجام داد.

مثلا اگر من با خودم به این نتیجه رسیده باشم که تحت هیچ شرایطی نباید خشمگین بشم. اگر از قبل با خودم حلاجی کرده باشم که خشم نشانه ناشکیبایی و بی طاقتی و عدم بردباریه، نتیجه رفتار خشمگین همیشه بد و نادرسته، خشم فقط و فقط پشیمانی میاره. هیچ اتفاقی نیست که توصیه شده باشه باید براش عصبانی شد. (برخورد با صلابت هم با عصبانیت و خشم کور فرق می کنه). حتی بر عکس سفارش شده وقتی به نادرست و غلط هم با تو رفتار شد باز خشمگین نشو. امام باقر علیه السلام: اِنْ کُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ؛اگر به تو نسبت دروغ دادند، خشمگین مشو. حتی اگر به تو تهمت زدند هم عصبانی نشو.

خوب اگر من از قبل این را برای خودم حل کرده باشم در بدترین حالتها هم می دانم که دنبال خشم نروم. و مطمئنا در آرامش هر تصمیمی گرفته بشه بهتر از تصمیم در زمان خشمه.

یا مثلا من اگر با خودم به این نتیجه رسیده باشم که فلانی و فلانی رفتارهایی دارند که به درست یا غلط مورد پسند من نیست و من مجبورم باهاشون معاشرت داشته باشم نمیشه هم دائم باهاشون جر و بحث کرد و تذکر داد پس اصلا دیگه بهش فکر نکن. پیامبر صلی الله علیه و آله: لَیْسَ بِحَلیمٍ مَنْ لَمْ یُعاشِرْ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ لابُدَّ لَهُ مِنْ مُعاشَرَتِهِ حَتّىیَجْعَلَ اللّه ُ مِنْ ذلِکَ مَخْرَجا؛بردبار نیست آن که با کسى که چاره اى جز معاشرت با او ندارد به نیکى معاشرت نکند تا این که خداوند براى او راه نجاتى از معاشرت با وى فراهم آورد. خوب دیگه از رفتارهای به ظاهر عجیب و غریب ناراحت و متعجب نمیشم .

توی رفتار با بچه هم همینه اگر بدونم نه قراره عصبانی بشم و نه قراره تهدید کنم و سرزنش دنبال راه بهتری می گردم یا در بهترین شرایط سکوت می کنم.

 

 

حالا تنها مشکلی که دارم اولویت بندیه و فکر می کنم بهتر باشه اولویت اولم اصلا خشمگین نشدن باشه. فکر می کنم چالش جالبیه و من بعد از اینهمه تمرین مسلما خیلی بهتر از قبل از پسش برمیام.

اما کارهایی که باید انجام بدم:

 

- در موقع عصبانیت جملات تاکیدی بگم.

- فکرهایی که می دونم به عصبانیت ختم می شه را از سرم بیرون کنم.

- برای مشکلاتی که پیش میاد با جدیت دنبال راه حل باشم و یادم باشه با عصبانیت حل نمیشه

- احادیث مربوط به عصبانیت را دائما مرور کنم و مثل ذکر باشه برام مخصوصا این سه تا حدیث

پیامبر صلی الله علیه و آله: ما تَجَرَّعَ عَبدٌ جُرعَةً اَفضَلَ عِنْدَ اللّه ِ مِنْ جُرعَةِ غَیْظٍ کَظَمَها اِبتِغاءَوَجهِ اللّه ِ؛ انسان هیچ جرعه اى ننوشید که نزد خدا از جرعه خشمى که براى رضاى خدا فروخورد بهتر باشد. نهج الفصاحه

امام على علیه السلام: إنْ لَمْ تَکُنْ حَلیما فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاّ أَوشَکَ أَنْ یَکونَمِنْهُمْ؛ اگر بردبار نیستى خود را بردبار جلوه ده، زیرا کمتر کسى است که خود را شبیه گروهى کند و بزودى یکى از آنان نشود. نهج البلاغه

امام باقر علیه السلام: اِنْ کُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ؛اگر به تو نسبت دروغ دادند، خشمگین مشو.

این هم چالش این هفته


روز یازدهم

    نظر

روز یازدهم؟؟؟؟ باورم نمیشه! اینقدر زود گذشت اینهمه با عجله و شتاب. - این یازده روز چطور گذشته؟ افتان و خیزان. یعنی فراز و نشیب زیاد داشته - می شد بهتر از اینها باشه؟ حتما - چطور؟ واقعا نمی دونم. نمی دونم کجاها وقتی سکوت می کنم دارم با نفسم مبارزه می کنم کجاها دارم از حقوق مسلمم می گذرم. کجا دارم لطف می کنم کجا ظلم؟ واقعا نمی دونم تفاوت مثل نور و تاریکی نیست. تفاوت مثل سیاه و سفید نیست که قابل تشخیص باشه تفاوت زیاده یا شاید هم چشمهای منه که حقیقت را نمی بینه. - به نظر خودت مهمترین نقطه ضعفت توی این یازده روز چی بوده؟ صبر ندارم. خیلی وقتها میشه دندون روی جگر گذاشت و صبر کرد. میشه جلوی گفتن حرفی یا انجام حرکتی را گرفت اما من صبرم کمه. وقتی می رنجم باید حتما حرف بزنم. فرق نمی کنه درست فکر کنم یا غلط حتی فرصت فکر کردن نمی دم به خودم. منیت من منو وا می داره که خیلی زود عکس العمل نشون بدم. می دونم که بزرگوار بودن برام سخته. بزرگواری به خرج دادن برام آسون و شیرین نیست. متاسفم - می خوای ادامه بدی؟ حتما حتما حتما. این تنها چیزیه که بهش مطمئنم. حتما یک راهی پیدا میشه. هر چند ضعیف اما من دارم با نفسم جهاد می کنم و می دانم که این زمین خوردنها طبیعیه. می دونم خدا خودش کمکم می کنم و از تاریکیها بیرون میاره. امام باقر - علیه السلام - فرمود: همانا مؤمن به پیکار با نفس خودش اهتمام می ورزد تا بر هوی و خواهش آن چیره شود، گاه کجی نفس را راست می کند و در راه محبت خدا با خواهش های نفسانی می ستیزد و گاهی هم نفسش او را بر زمین می زند و لذا پیرو هواهای آن می شود، اما خداوند او را از جا بلند می کند و از لغزشش می گذرد و او نیز متوجه می شود. - برای بقیه راه چه برنامه ای داری؟ مثل قبل ادامه می دم به راهی که شروع کردم شک ندارم. هر چند همت عالی ندارم اما ادامه می دم بدون هیچ تردیدی. ادامه می دم و مطمئنم که بالاخره راههای جدیدی جلوی راهم باز خواهد شد. مطمئنم بعد از هر زمین خوردنی خداوند دست من را می گیره. - الان مهمترین چالشت چیه؟ زخم عمیقی خوردم که هیچ چیزی نمی تونه خوبش کنه هیچ چیزی جز بخشیدن و فراموش کردن. این بار بخشیدن خیلی سخته چون از یک سوراخ دوباره گزیده شدم. این زخم حسابی عصبانی و خشمگینم کرده. طول می کشه تا برگردم به حال سابق. می دونم دارم امتحان می شم. باید مواظب باشم. فقط حیف که در رابطه ما گودالی عمیق به وجود آمده..... - چطوری می خوای دوباره شروع کنی؟ دو تا حدیث هست که خیلی دوستشون دارم. دوست دارم اینبار با توجه به این دو حدیث دوباره شروع کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله: ما تَجَرَّعَ عَبدٌ جُرعَةً اَفضَلَ عِنْدَ اللّه ِ مِنْ جُرعَةِ غَیْظٍ کَظَمَها اِبتِغاءَوَجهِ اللّه ِ؛ انسان هیچ جرعه اى ننوشید که نزد خدا از جرعه خشمى که براى رضاى خدا فروخورد بهتر باشد. نهج الفصاحه امام على علیه السلام: إنْ لَمْ تَکُنْ حَلیما فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاّ أَوشَکَ أَنْ یَکونَمِنْهُمْ؛ اگر بردبار نیستى خود را بردبار جلوه ده، زیرا کمتر کسى است که خود را شبیهگروهى کند و بزودى یکى از آنان نشود. نهج البلاغه خدایا به کی به غیر از خودت میشه پناه برد؟


روز دهم

    نظر

روز دهم گذشت. به سرعت. به آرامی و با درونی سبک. اما شب دهم چالش جدید.

من واقعا نمی دونم فرق ببخشش و بزرگواری با گذشتن از حق و حقوق خود چیه؟ عاقبت رابطه ای که یک نفر همیشه کوتاه بیاد چی میشه؟ اینجور گذشتها هم می تونه آدم را بزرگ کنه یا آدم مسخ می شه محو می شه گیجم گیج از حرفی که شنیدم و آینده ای که دارم به سمتش می رم.


روز نهم

    نظر

روز نهم با یک چالش بسیار بزرگ آغاز شد. با یک رنجش عمیق. با دلی پر کینه. نماز ظهر را که می خواندم یه لحظه فکر کردم اگر اینها همش وسوسه شیطان باشه چی؟ مثل وقتی که از چیزی خیلی تعجب می کنیم و می گیم نکنه دوربین مخفیه. گفتم رها می کنم می بخشم این جدال درونی را خاتمه می دم اشکم سرازیر شد. انگار می خواستم از چیزی عزیز دست بکشم . جل الخالق شیطان عجب گناهان رو عزیز و نازنین جلوه می ده. با خودم گفتم گریه کن اما قدم اشتباه برندار به خودت سخت بگیر اما کاری نکن که برای هزارمین بار پشیمان بشی. وقتی گریه هام تموم شد گفتم خدایا حتما الان وقتشه وقت اینکه هی با خودم وعده و وعید می ذارم و فراموش می کنم شاید الان دیگه موقع عملی کردن کارهاست. بذار بگذرم. وسط اون فشار نفس و مبارزه شیطان و فرشته درون اشکهام بود که می اومد. بله از بس که روحم تهذیب داره انجام یک کار درست و خوب برام اینهمه سخت و کراهت آور هست!!!! اینها را می نویسم که یادم باشه چقدر نیاز به خود سازی دارم. خلاصه یک آن به خودم اومدم و مثل یک کشتی گیر واقعی حریف را زمین زدم. واقعا احساس سبکی کردم. احساس کردم خالی شدم. بار بزرگی از دوشم برداشته شد.

عصر داشتم به اتفاقی که افتاد فکر می کردم. هر چند چند ساعت قبلش فکر می کردم از عهده کاری بزرگ بر اومدم اما عصر فکر میکردم چقدر کاسه صبرم کوچک و ناچیزه برای چه امور غیر مهمی من باید این همه با خودم درگیر بشم. عجب انسان کوچیکی هستم. حالا هر چی که بود شکر خداوند به خوبی و خوشی تمام شد. اما الان فقط آرزو می کنم خداوند کمکم کنه یه کم بزرگ بشم یه کم رشد کنم یه کم انسان تر بشم تا این همه انرژیم را برای مراحل کوچک هدر نکنم. کاش به مراحل بزرگتر برسم بتونم لایق خدمت به دیگران باشم. بتونم مایه آرامش دیگران باشم. وجودم مفید باشه و زندگی و عمر و وقتم برکت داشته باشه.

برای من دعا کنید.