سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

نوزدهم

    نظر

آیا اتفاقی خوب در راه است؟ اگر اینطور باشه من دارم جواب همه دعاهایی را که توی چله هام کردم و درمورد شخص دیگری هست می گیرم.

چقدر احتیاج دارم این روزها اتفاق خوبی بیفتد. چقدر احتیاج دارم خبر خوبی برسد...ولو اینکه درباره کس دیگری باشد.

امروز هم گذشت. دارم به این فکر می کنم اوضاع خیلی هم بد نیست اما من به ن اندازه که باید خوشحال نیستم. چه حیف... خوشحالی هم تمرین لازم دارد؟ حتما همینطور است. هر روز یک شروع تازه است. اما باید بدانم دقیقا چه چیز را باید شروع کنم.

تصمیم گرفتم برای اینکه کمی شاکر و خوشحال باشم چیزهایی را که دارم مرور کنم.و برایشان شکرگزار باشم. مطمئنم شکرگزاری معجزه می کند.

فردا را باید با انرژی شروع کنم

 


هجدهم

    نظر

امروز روز پرکاری بود. بسیار پرکارو احتمالا فردا هم همین باشه. همه چیز طبق برنامه پیش رفت و عالی. جز مهمترین کاری که باید انجام می دادم. البته اخلاقم با دخترک هم باید کمی بهتر بشه.

فردا باید روز بهتری باشه اونقدر می نویسم تا بشه .


هفدهم

    نظر

امروز می شود هفده روز و بی اغراق بگویم زمان بسیار طولانی و کاملا مناسب برای ایجاد تغییرات اساسی و باز بی اغراق تر می گویم خیلی چیزها خوب پیش رفته در کل اما آن که از همه اساسی تر است نه. همانطور که قبلا نوشتم در اولویت بندی لنگ می زنم. و چه لنگ زدنی. 

فردا آغاز یک هفته دیگر است و چرا من دوباره شروع نکنم.

فردا سعی می کنم اولویت اولم همان که از همه مهمتر است باشد. برای هر کاری برنامه ریزی کنم در ساعت خاصی انجام بدهم یعنی اشتباه این مدت را تکرار نکنم. من معمولا لیستی از کارهایی که باید انجام می دادم را می نوشتم و ردیف می کردم. اما اینکه کدام مهمتر است و در چه زمانی باید انجام بشود را نمی نوشتم. نتیجه این بود که کارهای روتین و آسان و دم دستی و معمولا کم اهمیت تر انجام می شد و شب کارهای مهم و اساسی روی دستم باقی می ماند.

یکی از علل اصلی این نقص هم حجم کارهایم است. به هیچ وجه نمی شود و نباید کمش کنم اما من مطمئن هستم با برنامه ریزی درست می شود.

فردا باید شروع کنم. و حتماً کارها را سر وقتش انجام بدهم. این شعار آهسته و پیوسته که سالهاست تکرارش می کنم را بالاخره وقتش رسیده اجرا کنم. سعی کردم مراقبه کنم اما آنقدر ساعتش و طولش عقب جلو شد و یادم رفت و وقت نشد و غیره که کلا اثر و نتیجه اش هم اصلا ملموس نیست. مثل آب در هاون کوبیدن. با خودم تکرار می کنم کاری برای اینکه اثر  ثمر داشته باشد باید تداوم داشته باشد. کارهای نا تمام و برنامه های نیمه نیمه اجرا شده مثل میوه های گاز زده هستند که بی آنکه کسی را سیر کرده باشند اسراف شده اند.

خوشبختانه هنوز فرصت دارم و باید یا علی بگویم و بلند شوم. امروز دوم بهمن هم تمام شد. اما فردا نباید هدر شود.

چیزی که این مدت برای من جا افتاده نظافت و پاکیزگی خانه و مرتب بودن خودم است، دست و پا شکسته برای دخترک کتاب خوانده ام و درس خواندیم باید همه این کارهای آشفته را سر و سامان بدهم.

 


پنج شنبه شانزدهم

    نظر

چرا عقب افتادم پس پنچ شنبه هم گذشت. نه به هیچ وجه به بطالت نبود اما به برنامه های خودم نشد که برسم. از اینکه بهانه بیاورم بیزارم اما نمی شود انگار حجم کارها زیاد است و حالا می دانم که در اولویت بندی کارها بدجوری می لنگم. شده ام یک زنبور بی عسل و عالم بی عمل به تمام معنا..................