سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

مدیریت عصبانیت در زمان خستگی

    نظر

این نوشته که تجربیات یک زن است شاید بیشتر برای خانمها و مخصوصا مادرها مناسب باشد. همانطور که قبلا نوشتم همه ما در روز مسئولیتهای زیادی داریم که تکرار هر روزه آنها باعث خستگی و دلزدگی ما می‌شود. در اکثر مواقع در حقیقت دلزدگی و بی‌حوصلگی باعث خستگی می‌شوند. اگر نگران عصبانی شدن خود هستید باید حتما برنامه‌ریزی جداگانه‌ای برای مواقع خستگی داشته باشید. نکته مهم‌تر این است که چطور کاری کنیم مسئولیت‌های ما باعث خستگی نشوند و از انجام آنها لذت ببریم اما مهمتر از آن این است که بدانیم در زندگی باید مسئولیتها تا جایی که امکان دارد تقسیم بشود. باید مطمئن بشویم که کارهای ما بیش از توان ما نیست.

همینطور باید بدانیم به هر حال هر کار تکراری ملال و دلزدگی می‌آورد فرقی نمی‌کند شستن ظرف باشد یا اتو کردن یا حتی نگهداری از فرزند دلبند خود. علت دلزدگی تنها تکرار نیست بلکه کمرنگ شدن انگیزه و خستگی همه دست به دست هم می‌دهند تا از انجام کاری لذت نبریم.

راه حل های من برای موقعیت‌های خسته‌کننده

1- درون خود را آرام می‌کنم.

با خودم حرف می‌زنم و می‌گویم که آرام باشم. به خودم قول می‌دهم دنبال راهی بگردم که کمتر خسته بشوم. با خودم جمله‌های مثبت و پرانرژی را تکرار می‌کنم. من از اینکه کارهایم به زودی تمام می‌شوند خوشحالم. من مسئولیت‌هایم را به بهترین نحو به پایان می‌رسانم.

2- با خودم مهربان هستم.

خودم را به خاطر مسئولیتهای زیادم تحسین می‌کنم. به خاطر کارهایی که هر روز به نحو احسن انجام می‌دهم. کارها را یکی یکی مرور می‌کنم و به خودم دلگرمی می دهم که من آدم قوی هستم و از پس همه آنها بر می آیم.

3- شکرگزاری می‌کنم

شکرگزاری از آنچه داریم کمک می کند از  نداشته‌هایمان دلسرد نشویم. شکرگزاری از نعمتهایی که داریم باعث می شود کمتر ناراضی باشیم و در شرایط سخت یادآوری لطف خداوند پشتوانه محکمی است.

2- برای خودم زنگ تفریح تعیین می‌کنم.

باید خوب به درون خودتان گوش کنید، ببینید از چه چیزی لذت می‌برید، چه چیز کوچکی می‌توانید به شما انرژی و نیروی تازه‌ای ببخشد. مثلا می‌توانید به خودتان وعده بدهید بعد از تمام شدن کارم نوبت زنگ تفریح است. منظور من از زنگ تفریح یک استراحت حداکثر نیم ساعته در فواصل کارهای خسته‌کننده است. هر کس زنگ تفریح خاص خودش را دارد، نگاه کردن تلویزیون، گوش دادن به یک موزیک ، خواندن چند صفحه از کتاب یا مجله، حل کردن جدول، خوردن چای، آب دادن به گلدان ها یا حتی حرف زدن با یک دوست.

3- به اطرافیانم یاد می دهم زنگ تفریح من را محترم بشمرند.

باید حریم‌های خودتان را به آرامی برای دیگران تبیین کنید. توضیح بدهید که کارهای شما تکراری و خسته‌کننده است و چقدر نیاز دارید که یک استراحت کوچک به خودتان بدهید . از آنها بخواهید در ساعت استراحتتان مزاحمتان نشوند. اگر بچه کوچک دارید ساعت استراحتتان را با خواب او تنظیم کنید و اگر بچه شما بزرگتر است اما نیاز به مراقبت دائمی شما دارد ، در ساعتی که استراحت می‌کنید او را هم با چیزی مثل نقاشی یا تلویزیون سرگرم کنید.

4- در طول هفته حتما کاری را فقط برای خودتان انجام بدهید.

برای خودتان غذایی را که دوست دارید بپزید. برای خودتان خریدهای کوچک انجام بدهید. برای پوست، موها و ناخنهایتان وقت بگذارید.

نتیجه گیری: اگر در شرایط خستگی بیشتر به درون خودمان توجه کنیم و حواسمان به خستگی خودمان باشد تحمل آن راحت تر می‌شود و آرامش درونی حفظ می‌شود. کسی که درون آرام‌تری دارد کمتر عصبانی می‌شود و در شرایط عصبانیت راحت‌تر خودش را کنترل می‌کند.


چگونه یک مادر عصبانی نباشم؟

    نظر

مهمترین و سخت‌ترین موقعیتی که باید خشم خود را کنترل کرد وقتی است که با کودکی سر و کار داریم. شما هم یک مادر عصبانی هستید؟ وظایف بچه‌داری و خانه‌داری شما را حساس و زودرنج کرده است؟ آیا از اینکه دائما با فرزندتان بداخلاقی می‌کنید خودتان را سرزنش می‌کنید اما در عین حال فکر می‌کنید تنها راه حل عصبانی شدن است؟ 

 اگر از شرایط موجود خسته شده‌اید توصیه می‌کنم این نوشته را بخوانید که تجربه یک مادر خانه‌دار است که شرایطی کمابیش شبیه شما دارد. امیدوارم تجربیات من کمک کند شما هم به خشم خودتان مسلط شوید و زندگی آرام‌تری داشته باشید.

 

چرا من یک مادر عصبانی هستم؟

 

1- مادرهای عصبانی فکر می‌کنند حق دارند عصبانی باشند.

           من صد بار گفتم با توپ نزن به آینه ، حالا که آینه را شکستی من حق دارم عصبانی باشم!

           چرا شال گردنت را گم کردی مگه من همیشه تکرار نمی‌کنم مواظب وسایلت باشی من حق دارم  عصبانی باشم!

           گفته بودم به قیچی دست نزنی حالا که گوشه لباست را بریدی من حق دارم عصبانی بشوم!

 

 2- مادرهای عصبانی فکر می‌کنند همه تلاش‌هایشان بی نتیجه است پس همیشه ناراضی و عصبانی هستند.

         من همیشه در حال مرتب کردن خانه هستم اما خانه هیچ وقت نظم نمی‌گیرد!

        من دائما در حال شستن و اتو کردن هستم اما تو هر روز با مقنعه چروک به مدرسه می‌روی!

        من هیچ جا نمی روم تا تو به درسهایت برسی اما نتیجه‌اش اصلا خوب نیست!

 

3- مادرهای عصبانی فکر می‎‌کنند، عصبانی شدن سریع‌ترین و مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به نتیجه است.

      تا عصبانی نشوم اسباب‌بازیهایت را جمع نمی‌کنی.

      همیشه باید فریاد بزنم تا جوابم را بدی.

      تا عصبانی نشوم و سرت داد نزنم مشق‌هایت را نمی‌نویسی.

تحلیل :

مورد اول: بله مادرها در خیلی از مواقع حق دارند عصبانی بشوند، وقتی چیزی را آرام توضیح داده‌اند، تکرار کرده‌اند، وقتی خطرات کاری را گوشزد کرده‌اند یا دلایل ممنوع بودن کاری را توضیح داده‌اند . اما حق داشتن به معنی این نیست که الزاما باید عصبانی بشویم. در مواقعی که حق داریم می‌توانیم به فرزندمان یادآوری کنیم که من حق دارم عصبانی بشوم اما باز هم با آرامش به تو یادآوری می‌کنم که کارت درست نبوده. بعد می شود یک نتبیه مثل ممنوع کردن تلویزیون یا ماندن در اتاق را در نظر گرفت. یادمان باشد بچه‌ها از حرف‌های ما کمتر از رفتار ما تاثیر می‌گیرند وقتی در مواقعی که می‌توانستیم عصبانی بشویم ترجیح دادیم آرام باشیم درس بهتر و بزرگتری به بچه‌ها می‌دهیم و مطمئنا وقتی تصمیم می‌گیریم عصبانی نشویم بچه‌ها تحت تاثیر قرار می‌گیرند و بیشتر به حرف ما گوش می‌دهند. من هر دو شرایط را تجربه کرده‌ام عصبانیت را بیشتر و لازم است یادآوری کنم که عصبانیت به هر حال اتفاقی را که افتاده است عوض نمی‌کند و به قول معروف آب رفته را به جوی بر نمی‌گرداند، پس بهتر است حتی وقتی حق داریم عصبانی باشیم ، بهتر است عصبانی نشویم.

مورد دوم: در همه جوامع سنتی وظیفه خانه‌داری، نگهداری بچه‌ها، تربیت و اصلاح رفتار آنها و مراقبت از خوراک و پوشاک و سلامتیشان به عهده مادر است. در ایران هم با اینکه این الگوی سنتی مدتهاست به نقد کشیده شده اما اغلب به علت کار سنگین پدر و غیبت او در منزل این وظایف تنها به مادر محول می‌شود. مسلما این وظایف برای یک مادر خیلی زیاد هستند و مسلما منجر به خستگی و زودرنج شدن و به تبع آن عصبانیت می‌شود. مادرها باید به دو نکته توجه کنند و همیشه در خاطرشان باشد.

              اول اینکه همه بچه‌ها تمایل به ریخت و پاش دارند و مسلما چیز زیادی از مرتب کردن نمی‌دانند. برای اینکه بچه مرتب و منظمی داشته باشیم باید بارها و بارها با آرامش تکرار کنیم نظم و ترتیب چه فوایدی دارد و باید به آنها یاد داد و کمک کرد که مرتب باشند. با فریاد زدن و تحقیر کردن هیچ بچه نامرتبی، نظم و ترتیب را یاد نمی‌گیرد. فقط مرتب کردن، فقط شستن و فقط در خدمت بچه‌ها بودن کافی نیست تا آنها یاد بگیرند مرتب باشند. باید با بچه‌ها حرف زد و همه چیزهایی را که در ذهنمان هست به آنها گفت. 

             دوم اینکه در روز حتما وقت کوتاهی برای استراحت و تفریح برای خودتان در نظر بگیرید تا حدی خستگی‌تان را کم کنید. مثلا خواندن چند صفحه کتاب مورد علاقه، بافتنی، حل کردن جدول حتی تلفن به یک دوست یا خوردن یک فنجان چای وقتی به برنامه مورد علاقه تان در تلویزیون یا رادیو گوش می دهید. ( بعدا به طور جداگانه و مفصل درباره راه های برطرف کردن خستگی خواهم نوشت)

مورد سوم: بله عصبانی شدن و فریاد زدن راحت‌ترین راه برای رسیدن به مقصود است اما مطمئن‌ترین و بهترین راه نیست. عصبانیت در کوتاه مدت شاید باعث شود فرزندمان مطابق میل ما رفتار کند، مشقش را بنویسد یا کاری که خواسته‌ایم انجام دهد اما مطمئنا در طولانی مدت مثل سمی است که اول فرد عصبانی را فرسوده می‌کند و بعد روابط را محکوم به زوال . مادرهای عصبانی صاحب فرزندان عصبانی می‌شوند که در ابتدا مطیع عصبانیت هستند اما بعد تر هر رفتار عصبانی را با رفتاری به مراتب عصبانی‌تر پاسخ می‌دهند.


مدیریت عصبانیت در شرایط خاص

    نظر

شرایط و موقعیت‌هایی پیش می‌آید که حتی آدمهایی که خلق و خوی خیلی آرامی هم دارند ممکن است اختیار و افسار رفتارشان از دستشان برود و در این شرایط مسلما آدمهای عصبانی کمتر می‌توانند خودشان را کنترل کنند.

بنابراین کسی که قصد ترک عصبانیت را دارد باید با یک برنامه‌ریزی دقیق‌ کنترل رفتار خود را در شرایط سخت به عهده بگیرد. به عنوان نمونه سرماخوردگی، سردرد یا ضعف که گاهی به سراغ همه می‌آید وقتی به سراغ آدم عصبانی می‌آید یک زنگ خطر است. چرا که آدم عصبانی که کلا آستانه تحمل پایین‌تری نسبت به دیگران دارد در شرایط ناخوشی شکننده‌تر هم می‌شود.

مثال: صبح با سرماخوردگی از خواب بیدار شدم. کارهای زیادی برای انجام دادن دارم . باید به کسی زنگ بزنم اما گلو درد و بی حوصلگی اجازه نمی دهد. کارهای خانه انجام نشده، باید به بانک بروم و از همه مهمتر تکالیف مدرسه دخترم هم مانده است.

حالت اول: آدم عصبانی

از وقتی از رختخواب بیرون می‌آیم به همه تکرار می‌کنم که حالم خوب نیست. در موقع رسیدگی به امور خانه دائما غر می‌زنم. کارهای خانه را با بی حوصلگی انجام می‌دهم لیوان می‌شکند، دخترم وارد آشپزخانه می‌شود که بلافاصله فریاد می‌زنم بیرون برود و بهتر است شروع کند به نوشتن مشق‌هایش و یا جمع کردن اسباب بازی‌ها . دخترک گوش نمی‌دهد دستش را محکم می گیرم و به زور می برم توی اتاق و باز فریاد می‌زنم بماند همانجا و مشق‌هایش را بنویسد. برمی‌گردم به آشپزخانه، صدای گریه دخترک می‌آید من عصبانی تر کارها را به سرعت انجام می‌دهم. گریه دخترم مرا عصبانی‌تر می‌کند. بعد باز هم فریاد می‌زنم من حالم خوب نیست چرا نمی فهمی؟

در کل کارهای بیرون خانه انجام نمی‌شود، کارهای خانه که با بی حوصلگی انجام شده خسته‌ام کرده و به علاوه باید صدای گریه دخترم را که ساکت نمی‌شود تحمل کنم و نه او و نه من حوصله کار کردن روی تکالیف مدرسه را نداریم.

حالت دوم: آدم آرام که عصبانیتش را مدیریت می‌کند

وقتی متوجه شدم حالم خوب نیست تصمیم می‌گیرم کارهایی را که انجامشان بیشتر خسته‌ام می‌کند حذف کنم یا از کس دیگری کمک بگیرم یا به زمان دیگری موکول کنم. بچه‌ها درک درستی از اینکه بزرگترها مریض یا خسته هستند ندارند پس تکرارش فقط من را خسته‌تر می‌کند. به جای این تصمیم می‌گیرم قسمت کوچکی از کارها را با حوصله و آرامش انجام بدهم. بعد کارهای واجبی مثل مشق بچه‌ام. قبل از رفتن به سراغ دخترم به خودم یادآوری می‌کنم که از مشق نوشتن بیزار است و امروز که ناخوشم و تحملم کمتر است باید حواسم باشد از کوره در نروم و وقت و انرژی خودم را بیهوده هدر نکنم. با آرامش از او می‌خواهم که کتاب و دفترهایش را بیاورد که نمی‌آورد. من دفترها را می‌آورم و از او می‎‌خواهم عکس‌های کتابش را نشان بدهد و بگوید کدام را بیشتر دوست دارد و کم کم بحث را به نوشتن مشق می کشانم و می گویم می خواهم کمی استراحت کنم اگر مشق‌هایش را بنویسد خیال هر دوتای ما راحت تر می شود و از او می خواهم فقط یک قسمت کوچک از تکلیفش را که خودش انتخاب می کند بنویسد.

بعد از استراحت باز هم با آرامش از او می خواهم مقدار باقی مانده را انجام بدهد.

 

بعضی وقتها شرایط بیرونی با آرامش یا بدون آرامش هیچ تغییری نخواهند کرد یعنی بچه ای که از مشق بیزار است ممکن است وقتی با آرامش هم می‌گوییم انجامش ندهد. یا کارهای عقب افتاده با یا بی آرامش ممکن است همانطور انجام نشده باقی بمانند . اما آرام ماندن بهتر است یا عصبانیت؟  آرام ماندن اگر شرایط را بهتر نکند بدتر هم نمی کند اما عصبانیت در هر صورت شرایط را بدتر و شخص را خسته‌تر، ناتوان‌تر و ناراحت‌تر می کند.

تنیجه گیری: اگر در شرایطی هستیم که می‌دانیم امکان اینکه عصبانی بشویم زیاد است باید آگاهانه تر از هز زمان دیگری رفتار کنیم. اولا به خودمان تاکید کنیم عصبانیت هیچ مشکلی را حل نمی‌کند و برای سلامت روح و جسممان مضر است. دوما انتظار و توقعات خودمان را در شرایط سخت از خودمان و اطرافیانمان پایین بیاوریم . سوما برای انجام هر کاری تامل صبر و حوصله به خرج بدهیم و به خودمان یادآوری کنیم صبرو تحمل خیلی از مشکلات را حل می‌کند.

یک راه حل سرگرم کننده و جالب: آدمهای عصبانی بهتر است گاهگاهی از تخیلات خودشان کمک بگیرند. قبل از عصبانی شدن و داد زدن ابتدا سعی کنید صحنه هایی را که پیش می‌آید تا آخر بازسازی کنید و بعد همان صحنه ها را اگر آرامش به خرج بدهید باز سازی کنید. نتیجه‌گیری با خودتان


آدمهای عصبانی، افکار عصبانی دارند

ریشه همه رفتارها در ذهن است به عبارت دیگر طرز تفکر هر کس رفتارهای او را شکل می‌دهد. بر این اساس آدم عصبانی ذهن و طرز تفکری عصبانی دارد. وقتی می‌خواهید رفتار و گفتار عصبانی خود را عوض کنید ابتدا باید در ذهنتان به دنبال راهی برای بازسازی افکارتان باشید. در خلوت ذهن با خودتان مثل یک کودک رفتار کنید از خودتان بپرسید از چه چیز ناراحت و عصبانی هستید؟ از چه چیز ناراضی هستید؟ چه چیز شما را رنج می دهد؟ همه را با جزئیات بنویسید و به دقت بخوانید. بعد قول بدهید شرایط را عوض می کنید. آدم‌های عصبانی همانطور که از دیگران توقعات زیادی دارند از خودشان هم خیلی توقع دارند. از دست کارهای خودشان هم خیلی زود می‌رنجند و خودشان را خیلی سرزنش می‌کنند. یعنی رفتاری را که در بیرون با دیگران دارند با شدتی به مراتب بیشتر با خودشان هم دارند.

وقتی فکر یا افکار عصبانی توی ذهن وجود دارد آستانه تحمل آدم پایین می‌آید و با کوچکترین ناملایمتی شخص به هم می ریزد و عصبانیت خفته خودش را نشان می‌دهد. مهمترین نکته در ترک عصبانیت این است که نباید عصبانیت را خاموش کرد و رویش را پوشاند چون در لایه ای مخفی قدرت بیشتری پیدا می‌کند و مثل یک کوه آتشفشان به ناگاه با شدتی زیاد بیرون می‌ریزد. بلکه باید به اصل و ریشه پی برد و از ریشه مداوا کرد.

آدمی که همیشه عصبانی است عمیقا نیاز به بخشش و صلح با خودش دارد. پس باید اول از خود شروع کرد. توقعات از خود را کاهش داد. خود را با دیگران مقایسه نکرد. خود را سرزنش نکرد و رفتارهای خوب خود را یادآوری کرد. منظور از بازسازی افکار این است که جای افکار عصبانی و سرزنش آمیز افکار آرام و تحسین آمیز جای داد.

مثال :

دائما توی ذهنم تکرار می‌کنم اگر بعد از دیپلم به حرف اطرافیانم گوش کرده بودم و درس می‌خواندم دانشگاه رفته بودم و الان لازم نبود توی این سن و سال با نوزده بیست ساله‌ها همکلاس شوم!

راه حل:

جایگزینی فکر عصبانی و سرزنشگر با یک تفکر آرام و تحسین گر

خوشحالم که ادامه تحصیل می‌دهم. خودم را تحسین می‌کنم با وجود وظایف خانه‌داری و بچه‌داری هدفی را که مدتها داشتم بالاخره دنبال کردم. هر وقت ماهی را از آب بگیری تازه است و خوشحالم که به چیزی که برایش برنامه‌ریزی کرده بودم رسیدم.

مثال: موقع جمع کردن اسباب بازی‌های دخترم دائما با خودم تکرار می‌کنم من روزی چند ساعت وقتم برای جمع کردن اینها تلف می‌شود. کارهای عقب مانده زیادی دارم که هر روز به خاطر همین به آنها نمی‌رسم.باید اینها را جلوی دست نگذارم باید تهدیدش کنم که توی سطل آشغال می‌گذرامشان. باید یک تنبیه برایش در نظر بگیرم.

راه حل: جمع کردن اسباب بازیها به من یادآوری می‌کند که کودکم در روز ساعتها بازی می‌کند و کودکی شیرین و آرامی دارد. خوشحالم که با آرامش و خوش اخلاقی کودکیش را تباه نمی‌کنم. باید دنبال راهی بگردم که اسباب‌بازی‌ها را خودش جمع کند.

برای پایان این نوشته به جملاتی که منسوب به حضرت علی (ع) است اکتفا می‌کنم:

مراقب افکارت باش که گفتارت می‌شود، مراقب گفتارت باش که رفتارت می‌شود، مراقب رفتارت باش که عادتت می‌شود، مراقب عادتت باش که شخصیتت می‌شود، مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می‌شود.


پدر و مادرهای عصبانی بخوانند!

بچه‌ها از عصبانیت پدر و مادرشان جز عصبانیت یاد نمی‌گیرند. بنابراین اگر قصد دارید فرزندتان را نسبت به زشت بودن کارش آگاه کنید یا از کاری باز دارید بهترین راه آرامش و تکرار و تکرار و تکرار آرام است. در مورد بچه‌ها عصبانیت بی‌جا و به جا وجود ندارد هر نوع رفتار عصبی اعم از داد زدن و تنبیه بدنی و تهدید و تحقیر بی جاست. حتی وقتی گمان می کنیم که حق داشته‌ایم عصبانی بشویم باید به خودمان یادآوری کنیم هیچ وقت حق نداریم خشم خودمان را بر سر بچه‌ها خالی کنیم.

چه بخواهیم و چه نخواهیم بچه‌ها آینه خودمان هستند و رفتارهای خودمان را به ما باز می‌گردانند. دوست دارید وقتی فرزندتان عصبانی می‌شود چگونه برخورد کند؟ پس خودتان همان طور باشید که از کودکتان انتظار دارید. برای اینکه بتوانید در برابر رفتارهای خسته کننده بچه‌ها مثل نق زدن، بد خلقی بعد از بیدار شدن از خواب، لجبازی، جیغ زدن، ریخت و پاش و غیره صبور باشید کافی است خودتان را به جای او بگذارید. یک کودک سه، چهار، پنج ساله از ریخت پاش کردن خانه بازی و سرگرمی را جستجو می کند نه کلافه شدن شما را. یک بچه که دائما گریه می‌کند دنبال راهی برای خالی کردن و نشان دادن نارضایتی خودش است، عصبانی شدن و بدخلقی والدین گریه‌اش را تسکین نمی دهد. در یک کلام یک بچه نه دانش و تجربه و نه جهان بینی یک آدم سی یا چهل ساله را دارد پس چرا باید دقیقا همانطوری رفتار کند که از یک آدم بزرگ انتظار داریم. بچه‌ها به تدریج و با آموزش و تکرار و تکرار و تکرار تربیت می‌شوند.

برای اصلاح رفتار بچه های بالاتر از هفت سال، من به تجربه شخصی خودم دیده‌ام عصبانیت والدین فقط نقش یک چماق سرکوب‌گر را دارد مثل یک مسکن که درد را مقطعی آرام می‌کند. برای اصلاح هر رفتاری باید به دنبال ریشه‌های آن گشت و این جز با آرامش و نشان دادن و ابراز کردن عشق و دوستی به فرزندمان میسر نیست. بهترین عشقی که به فرزندمان نثار می‌کنیم این است که وقتی می‌توانیم عصبانی بشویم با آرامش و طمانینه صبر پیشه کنیم. از این راه هم خصلت صبر و آرامش را به آنها هدیه می‌دهیم و هم می‌توانیم در آرامش دنبال راه حلی برای اصلاح رفتارهایی که در فرزندمان نمی‌پسندیم ، بگردیم.