سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

گزارش روز چهار

    نظر

خدا را شکر امروز هم به پایان رسید. اما اعتراف می‌کنم که انرژی روزهای پیش را ندارم. شاید به این خاطر که کارهای زیادی دارم که مطابق برنامه‌ریزی که کردم پیش نمی روند. البته معنایش این نیست که از اصولی که برای خودم گذاشتم کوتاهی کردم. خیلی خیلی خونسرد هستم اما امروز چند باری تا آستانه عصبانی شدن پیش رفتم و صدام را بلند کردم. کاری که اصلا دوستش ندارم.

فردا می‌خوام همین را هم کنترل کنم.

بنابراین فردا من با صدای آرام و بسیار شمرده حرف میزنم و از این هم بیشتر حوصله به خرج می دهم.

از وقتی تصمیم به ترک عصبانیت گرفتم می بینم که دخترم  اونقدرها هم که من فکر می کردم لجباز و یک دنده نیست خیلی وقتها کارهایی را که ازش می خوام انجام می ده اما وقتی من همین کارها را با عصبانیت ازش می خواستم اون هم انجام نمی داد. کلا عصبانیت چشم آدم را کور می کنه و باعث می شه فقط اشتباهات دیگران را ببینه حالا فرقی نمی کنه این دیگران بچه اش باشه یا یه شخص غریبه . به همین نسبت هم کسی که عصبانیه خوبیهاش به چشم نمیاد و فقط عصبانیتش دیده می شه. اطرافیان من بسیار آدمهای دست و دلباز و دلسوزی هستند اما عصبانیتشون باعث می شه تصویری که من ازشون دارم بیشتر یک آدم عصبانی باشه تا یک آدم مهربان. یعنی خشم مثل شعله ای می مونه که به یک سیلوی گندم بیفته. آتش خشم همه خوبی ها رو از بین می بره.

برای خودم اینها را مرور می کنم تا یادم بمونه هزار تا خوبی هم که بکنم با بدی خشم از بین می ره. بنابراین من اصلا نباید عصبانی بشم. یعنی حتی یک بار هم. خیلی فکر کردم حداقل در مورد من هیچ دلیلی برای عصبانیت وجود نداره . چقدر خوشحال می شم وقتی می بینم دخترم که اینقدر از دست بی حوصلگی ها و خشم من عذاب می کشید الان روزهای آرومتری را داره. خدایا کمکم کن من با کمک تو قدم در این راه سخت گذاشتم و خودت می دونی چقدر به عنایت تو چشم دارم. خدایا کمک کن مادر خوبی برای فرزندم باشم و او بتواند در کنار من لذت آرامش را بچشد. خدایا کمک کن بر خشمم فائق بشم و دنیای کودکی دخترکم را تاریک نکنم و اثر بد روی آینده اش نگذارم.

لطفا من را از دعاهای خیر خودتون بی نصیب نذارید.

 


گزارش روز سوم و چهارم

    نظر

دیروز نشد درمورد روزی که گذراندم بنویسم. دخترم خیلی لجبازی کرد و خیی سر و صدا می‌کرد و به هیج یک از تذکرهای من گوش نمی‌داد. اما من امتحانم را خوب پس دادم. روز عالــــــــــــــــــــــــی بود.

امروز روز چهارم است و باز هم روز پرکاری دارم چون می خواهم برای خریدهای سال نو بروم با دخترم بیرون و همیشه موقع بیرون رفتن شدت عصبانیت و لجبازی دخترک بیشتر است. پس این هم یکی از لحظات حساس است که باید خودم را کنترل کنم. یادم باشد قرار است امروز روز خوبی را بگذرانم و از خودم شرمنده نشوم. مثل هر روز هدفم را مرور می‌کنم: می‌خواهم آدم آرامی باشم و هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند این آرامش را بر هم بزند.

برای تغییر دادن خوی عصبانی به خوی آرام تنها آرامش داشتن و توکل به خداوند راه گشاست. برای تغییر شکل دادن سنگی سخت نمی شود با شمشیر فولادی روی آن کوبید چرا که خرد می شود. باید از چشمه آموخت که نرم و آرام سنگ را نوازش می‌کند و فرم سنگ سخت را تغییر می‌دهد.

جمله‌ای که امروز تکرار می‌کنم:

 

من آرامم پس زندگی زیباست با آرامشم بهترینها را به دخترم هدیه می‌کنم.


گزارش روز دو

    نظر

امروز را هم با آرامش به پایان رساندم . خدای مهربان را شکرگزارم که دعای من را شنیده و پشتیبان من در راهی است که برگزیده‌ام.

برای اینکه بتوانم در زمان عصبانیت خودم را کنترل کنم از قبل برنامه‌ریزی کردم. مثلا من موقع مسواک زدن دخترم، موقع شانه کردن موهایش، موقع مشق نوشتن و موقع جمع کردن اسباب‌بازی‌ها از سایر مواقع عصبانی‌تر هستم. پس در این مواقع باید بیشتر حواسم باشد. قبل از مسواک زدن با آرامش کنارش می‌ایستم و از اینکه با دهانش آب را به دیوار می‌پاشد از اینکه لباسش را خیس می‌کند یا خمیر دندان را هدر می کند عصبانی نمی‌شوم بلکه سعی در اصلاح رفتارش دارم. توی ذهنم می‌آید که من هر کدام از اینها را صدبار برایش با آرامش توضیح داده‌ام اما باز هم بعد از یک مسواک زدن کوچک باید کلی کار انجام بدهم. باز به خودم یادآوری می کنم عصبانیت چاره کار نیست.اگر رفتارش اصلاح نشده یعنی روش من کارساز نبوده. آرام برایش توضیح می دهم چقدر کارهایم زیاد می‌شود و به او کمک می کنم آستینهایش را بالا بزند و من خمیر دندان روی مسواک می گذارم. با حوصله در مسواک زدن کمکش می کنم.

برای مشقهایش هم باز به خودم گفتم با عصبانیت خودم تنها اتفاقی که می افتد این است که دخترک پکر می شود و یا گریه می کند یا با بی علاقگی تمام مشقش را شروع می کند که در هر صورت نتیجه مطلوب به دست نمی آید. از همه بدتر اینکه تبدیل به موجودی عصبانی می شود. بنابراین چند بار با زبان خوش تکرار کردم که گوش نکرد بعد یک تنبیه برایش در نظر گرفتم مثل اینکه حق ندارد برود خانه مادربزرگش باور نمی کرد تنبیهم را عملی کنم اما باید ببینم به مرور زمان اثرگذار خواهد بود یا نه.

تا حالا نتیجه خیلی خوب بود رفتارهای دخترم که البته اصلاح نشده اما حداقل رفتار بدی به رفتارهای ناپسند دیگرش اضافه نکردم. خیلی خوشحالم امیدوارم بتوانم همینطور ادامه بدهم.

خدایا چنان کن سر انجام کار                   که تو خوشنود باشی و ما رستگار

 


گزارش روز یک

    نظر

امروز روز نسبتاً آرامی را داشتم و اصلا عصبانی نشدم. البته می‌دانم که چون روز اول بود و خیلی حواسم بود توانستم خودم را کنترل کنم. همیشه به خودم  می‌گویم

            رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود            رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

با خودم فکر می‌کنم همانطور که عصبانی شدن برای من یک عادت شده آرام ماندن هم باید تبدیل به عادت شود. بنابراین اگر بتوانم به مدت حداقل یکی دو ماه هر روز همینطور خودم را کنترل کنم می‌توانم امیدوار باشم که آرامش داشتن هم تبدیل به یک عادت بشود.

به هر حال تصمیم گرفته‌ام همینطور ادامه بدهم.

سوره عصر را هم در نمازهایم می‌خوانم

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. وَالْعَصْرِ

  2. إِنَّ الإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ

  3. إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

مگر نه اینکه صبر کردن در هنگام خشم هم از انواع صبر است و مگر نه اینکه آدمی که از خدای خود و از صبر توسل نمی‌جوید زیانکار است.

خدایا خدایا خدایا از خودت کمک می‌خواهم. لطفا من را از دعای خیر خود فراموش نکنید.


شروعی دوباره

    نظر

به نوشته‌های خودم که نگاه می‌کنم باور نمی‌کنم خودم نوشته باشم و اینقدر خوب توانسته باشم موضوع عصبانیت را برای خودم حلاجی کنم. از خدا می‌خواهم که عالم بی‌عمل نباشم در واقع نوشته‌های من تا حدی هم باعث شرم من می‌شود چرا که هنوز همه آنها را نتوانسته‌ام به کار ببندم.  فرق است بین آگاهی در ذهن و به کار بستن در عمل و نمی‌دانم چقدر طول می‌کشد تا واقعا دانسته‌هایم را که حاصل کندوکاو در شخصیت خودم به عنوان یک آدم عصبانی است به عمل تبدیل کنم و از آنها نتیجه بگیرم.

گمان می‌کردم فقط چند قدم تا موفقیت فاصله دارم اما این قدم‌ها برایم بسیار سخت و سنگین شده اند. همانطور که قبلا هم نوشته بودم عصبانیت سم است مثل ویروس مهلک است کم و زیادش توفیری ندارد، کشنده است. از سوی دیگر عصبانیت مسری است من سالها قبل عصبانیت را از اطرافیانم گرفته‌ام و عادت کرده‌ام حتی وقتی لازم نیست عصبانی باشم. دوست ندارم بیماری سخت عصبانیت را حالا به دخترم، همسرم و بقیه سرایت بدهم. چون می دانم پیشگیری همیشه بهتر از درمان است.

از امروز تصمیم گرفته‌ام تعداد کم عصبانیتهایم را هم به صفر برسانم. سعی می‌کنم گزارش کارهایم را برای خودم بنویسم و ببینم تا چه حد موفق بوده‌ام.

لطفا برای من دعا کنید.